پسندم آنچه را جانان پسندد.

یــکی درد و یــکی درمان پســـندد
یک وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و 
درد و وصل و هجران
پســندم آنچه 
را جانان پسـندد

"بابا طاهر"

  • ** گُلشید **

شروع دوباره.

وجود خویش را آنطور که هست بپذیر
و بدان که تو تنها در قبال خودت و خدای خودت مسئول هستی،
نه در مقابل افکار و احساسات کسانی که فکر می‌کنند از تو بهتر می‌دانند.

  • ** گُلشید **

تا این پست را ننویسم نخواهم خوابید!

چرا نخواهم خوابید؟

چون که یک هفته است که می‌خواهم پستی بنویسم اما فرصتش پیش نمی‌آید!

حالا هم نه اینکه فرصتش را داشته باشم، نه.می‌شود گفت که یک انگیزه ی درونی باعث می‌شود که الان در حالی که دارم از شدت خواب و خستگی می‌میرم با خودم بگویم اول پست بعدا خواب!

  • ** گُلشید **

منتظر می‌نشینم تا هر آنچه خواهد شود!

به نام او

 

بی مهر رخت روز مرا نور نماندست

وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست

هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم

دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست

می‌رفت خیال تو ز چشم من و می‌گفت

هیهات از این گوشه که معمور نماندست

  • ** گُلشید **

سعی می‌کنم که نگذارم خراب شود!

می‌نویسم از این روزهایم تا بعد ها که در تنش قرار گرفتم با خود بگویم این نیز بگذرد مانند قبلی ها که گذشت...

نمی‌دانم از چیست، اما دو سه روزی است که تا حدودی خنثی شده ام، دو سه روزی است که آنچنان خبری از گریه ها نیست، دو سه روزی است که کمی آرام شده ام. نمی‌دانم شاید باز هم آرامشی قبل از طوفان باشد، شایدم نه...

  • ** گُلشید **

آخر یه شب این گریه ها سوی چشمامو می‌بره!

تو این مدت خیلی کم به وبلاگ سر زدم!

یعنی سر میزدما، اما تهش می‌شد نگاه کردن لیست پست های جدید و نخوندنشون!

فقط گاهی بعضی وبلاگ هارو میخوندم.

قصد نداشتم که این روزا چیزی بنویسم.

نمی‌دونم عادت بدیه که وقتی غم و سختیا میان سراغم حرف زدن برام سخت می‌شه.

  • ** گُلشید **

بذار که کوله بارمو رو شونه ی شب بذارم.

۱_نوشته بود:

‏دلم از اون موقعیت ها میخواد که با دوستم داریم از خنده می‌ترکیم بدون اینکه حتی دلیلی برای خندیدن وجود داشته باشه.

:)

یاد روزای کارشناسیم افتادم که چقدر بی دلیل و بی بهونه می‌خندیدیم، یبار من و نرگس قبل از وارد

  • ** گُلشید **

در دل ساغر هستی تو بجوش!

به تو می‌اندیشم
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می‌اندیشم
همه وقت
همه جا

  • ** گُلشید **

موضوع مشخصی ندارد!

روزهای امتحانی دارد سپری می‌شود، هرچند که حال و هوایش طور دیگری است و زیاد شبیه به روزهای امتحانی سال های قبل نیست.

دیگر مثل آن موقع ها خبری از سالن امتحان و چک کردن شماره صندلی هایمان با هم و ذوق کردن بابت نزدیک بودمان نیست؛ هر چند که شاید  تقلبی صورت نمیگرفت اما همان نزدیک بودن  گویا قوت قلبی برایمان بود.

  • ** گُلشید **

۲ و ۴ سالگی:)

همین روزا تابلوی ۲۴ ام زندگیم رو تحویل دادم و ۲۵ امین تابلو رو تحویل گرفتم!

عملا تا الان ۲۴ تابلوی نقاشی تو گالری زندگیم دارم!

زندگی ای که شبیه نقاشی کشیدنه.

ممکنه یکی ۲۴ تا مداد رنگی بهش داده بشه، یکی ۱۲ تا، یکی ۵ تا، یکی ۳۶ تا و...

  • ** گُلشید **

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan