آمده ام تو به داد دلم برسی!

نمی‌دانم این بار چندم است که داغی اشک گونه هایم را گرم می‌کند و در حالی که لبم می‌خواهد ‌‌‌‌‌‌پیش خدا نجوا کند که «آخر چرا؟» مثل تمام دفعات قبل در تمام این سال های زندگی ام، دستی پنهانی جلوی دهانم را می‌گیرد و نوایی در ذهنم می‌گوید

  • ** گُلشید **

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan