چون صید به دام تو به هر لحظه شکارم...

صبح زود باشد و هنوز اثر باران شب گذشته در چهره ی زمین نمایان باشد، صبح باشد و دوباره آسمان رعدی بزند و دلبرانه غرشی کند و کوچکی هم ببارد... صبح باشد و بعد از آن بارش کوچک، آفتاب لبخند بزند، صبح باشد و از همان موقع غرش آسمان تا لبخندش پنجره ی رو به رویت گشوده باشد، گشوده باشد و هوای دلچسب پاییزی تمام سلول هایت را نوازش کند، نوازش کند و سلول هایت از حسی توصیف ناشدنی و دلپذیر مورمور شوند و تو ناگه قلم در دست برقصانی و نام خدا را مکتوب صدا بزنی و در آن چهار دیواری کوچک کسی مهمان تنهایی ات نباشد و تو تا عصر پرونده و زونکن و فایل مرتب کنی و پشت هم صدای شجریان و افتخاری و معتمدی را غذای روح کنی...

 

+حتی اگر دل شکسته ام لزومی بر داشتن توست، من هزاران بار این شکستن دل را خواهانم، که تو خریدار دل های شکسته ای، که چنان لذتی دارد آن بند زدنی که تو بر آن قطعات شکسته می‌زنی، که چنان می‌شود که از حالت نشکسته اش هم زیبا تر است، که بی خود نیست که تو در دل های شکسته ای!

 

 

 

  • ** گُلشید **

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan