یادم است چند روز قبل از اینکه جواب آزمایش بیاید، همان شبی که شب شهادت حضرت زهرا بود و خاله جان بساط سمنو پزان راه انداخته بود و تا نیمه های شب پای دیگ سمنو بودیم، موقع هم زدن سمنو هر بار بعد از یاد کردن هر کسی که در ذهنم بود، دعا کرده بودم که هر چه صلاحم است همان شود فقط هر چه زودتر از آن برزخ خلاص شوم.
روزی که جواب آزمایش آمده بود و سردرگمی های پس از آن و پزشک دیگری که برای مشاوره پیش او رفته بودیم و توضیحات تکمیلی او و فکر کردن و مشورت با خانواده ها و همه و همه دست به هم دادند و در آخر در زمانی کوتاه، شروع برهه جدیدی از زندگی را برایم رقم زدند.
همه اش این شد که ۱۹ ام همان ماه به خانه مان آمدند و از آن شب اگر بخواهم بگویم استرس و خجالت و لرزش دستها هنگام چای بردن و خنده های ته دلی همه مان در اخر شب و عکس های یادگاری دونفره مان وقتی که مثلا برای حرف زدن به اتاق رفته بودیم چرا که ما دو ماه بود که داشتیم حرف هایمان را میزدیم و در آن لحظه ای که وارد اتاق شده بودیم و هر دو نفسی بلند از حجم استرس کشیده بودیم دیگر حرف و کاری به ذهنمان نمیآمد جز خندیدن و عکس گرفتن:)
و در آن لحظات افراد بیرون از اتاق تصمیم گرفته بودند که سه روز بعد جشنی با عنوان نامزدی و خطبه و این حرف ها داشته باشیم و دلیل عجله شان هم این بود که اولا پنجشنبه شب، شب ولادت حضرت زهرا بود و دوما چند روز دیگر مادربزرگ آقای داماد عازم کربلا بودند و اگر بنا بود صبر کنند تا برگردد زمان طولانی میشد و دل خانواده ها آب:|
و اینگونه شد که یک سه شنبه و چهارشنبه و یک نصف روز پنجشنبه برای خرید و انجام همه کار ها داشتیم و نگم برایتان از بدو بدو و خستگی ان چند روز، تازه سرمای بیش از حد هوا و سرما خوردن و استرس و بی اشتهایی را هم به آن اضافه کنید.اما خب راستش را بخواهید با تمام اینها آن چند روز روزهای خیلی قشنگی بودند. و اینگونه شد که ۲۶ دی امسال در حالی ۲۶ سالگی ام تمام شد که به قول امروزی ها سینگل نبودم:|
این را هم بگویم که فکر نکنید ادم بی وفایی هستم و فقط موقع غم هایم اینجا پیدایم میشود، دقیقا از همان ۱۹ ام دنبال فرصتی میگشتم که به اینجا بیایم و بنویسم برایتان اما خدای بالای سر شاهد است که حجم زیاد مهمانی ها و این سوسول بازی های اول نامزدی را که کنار بگذاریم، یکهو به خودم آمدم دیدم که تا آخر بهمن باید پایان نامه ام را تمام کنم و دفاع کنم وگرنه با ورود به ترم ۶ جریمه میخورم و اینطور شد که در یک ماه گذشته عزمم را جزم نموده و همین دیروز همه اش را تمام کردم و همین پریروز هم زمان دفاع تا ۲۴ ام اسفند تمدید شد:|
خلاصه اینکه بلی هفته آینده هم دفاع کرده و خلاص خواهم شد:)
عیدتونم مبارک:)