از آن شروعی که گفته بودم چهار ماه گذشت!

این روزا گذر زمان بیشتر از هر چیزی داره منو شوکه می‌کنه!

الان هم وقتی که دیدم از آخرین پستی که گذاشتم چهار ماه گذشته واقعا شوکه شدم،

  • ** گُلشید **

و من امروز آسمان را آبی تر دیدم!

آن حسی که سبب می‌شود خورشید را پر فروغ تر و درخشان تر ببینی، پاییز را زیباتر، برگ های زرد و نارنجی و قرمز درختان را زرین تر، آتشین تر و گلگون تر بنگری

  • ** گُلشید **

پراکنده نوشت_۱۲

۱_گفته بودم که روزهای کاریم تو شرکت جدید قرار بود دو روز باشه، البته طبق آیین نامه وزارت سه روز حضور ملزمه اما طبق صحبت ها و پافشاری های شرکت با معاونت، به دو روز رضایت داده بودند. روزی که برای تاییدیه به معاونت رفتم

  • ** گُلشید **

پراکنده نوشت۱۱

۱_حالات روحی این روزام یه مدل عجیبیه، یه حالت راکد بودن و یه حسی از سکون داشتن، یه جوریه که انگار کلا خنثی باشم در برابر خیلی چیزا، در برابر نگرانی ها، شاذی ها، غم ها، ترس ها و ... و حس می‌کنم نیاز دارم به چیزی که منو از این حالت سکون و خنثی بودن خارج کنه!

۲_تقریبا ده روز پیش بود که گل قاشقی رو از عزیزجون گرفتم و آوردم خونه

  • ** گُلشید **

ولی واقعا هر دوبار هم تقصیر من نبود:|

اوایل ترم چهار بودم که در واقع میشه اواخر سال ۹۵ ( و باز هم همان تعجب های همیشگی از گذشت این مدت در چشم به هم زدنی) که همون روزا تو دو قسمت انتهایی فک پایینم درد های شدیدی رو حس می‌کردم و خب حدس و گمان می‌رفت که درد ناشی از دندان عقل باشه و پس از مراجعه به دندان پزشکی و عکس و این داستانا مشخص شد که بعله دندان عقل است و آن هم چه دندان عقلی!

  • ** گُلشید **

خستم از این عقل خسته، من میخوام جنون بگیرم!

کی میگه تا همیشه میشه نسبت به حرف ها بیخیال بود؟

کی میگه راحت میشه یه گوش ت در باشه و یکیش دروازه؟

کی میگه میشه بشنوی و کار خودتو بکنی؟

نه واقعا کی اینارو میگه؟

کی این حرفا رو به جز این مثبت گرا های افراطی و پیج های زرد و مزخرف انگیزشی میتونه بکنه تو گوش آدم؟!

  • ** گُلشید **

با تو آموختم!

کارگاهی که چندین پست قبل تر نوشته بودم شرکت کردم هفته دوم تیرماه تمام شد!

خب همانطور که حدس می‌زدم خیلی بهتر از آن چیزی بود که فکرش را می‌کردم و بهتر و قشنگ تر از آن، لحظاتی ما بین کلاس ها، ما بین حرف های اساتید، ما بین تمرین هایی که بهمان می‌دادند و من یک آن بدون اختیار خودم را در آن جایگاهی که باید تصور می‌کردم و درست مثل یک بچه ذوق زده می‌شدم، از آن ذوق هایی که یکهو انگار برق از کل وجودت رد می‌شود،

  • ** گُلشید **

تو کنار منی نمی‌ترسه دلم...

یه غبار یخی یه ستاره سرد، یه شب از همه چی به خدا گله کرد.
یه دفعه به خودش همه چی رو سپرد، دیگه گریه نکرد فقط حوصله کرد.

«نگران منی_مرتضی پاشایی»

  • ** گُلشید **

ای نوای بی نوا، نی را بخوان.

 

 
 

 

نمی‌دانم از چیست؟

اما مدتی است که بعضی کار ها دیگر برایم لذتی ندارند، دیگر مرا به شوق نمی‌آورند!

مدتی است که دیگر حوصله ی عکس گرفتن از خودم را ندارم.

مدتی است که خیلی کمتر خودم را در آینه نگاه می‌کنم.

  • ** گُلشید **

جهت اینکه آرشیو خالی نمانَد از نام اردیبهشت زیبا!

۱_اردیبهشت، ماه زیبایی است، خوش عطر،خوش رنگ،لطیف و خلاصه از جمله خوبان است اما حیف از آنکه در حال رفتن است و من ندانستم که چطور از آن آنگونه که باید لذت ببرم و حق را ادا کنم!

  • ** گُلشید **

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan