خاطرات یک خوابگاهی_ زنگ تفریح:)

قسمت اول:)

ماه رمضان ۱۳۹۷( ایام امتحانات:/)

جزومو میکوبم زمینو و رو به بچه ها که با چهره های افسرده در حال درس خوندن هستن میگم: من دیگه خسته شدم پاشید یه کاری کنیم بعد دوباره درس بخونیم.

زهرا: نیم ساعت دیگه بخونیم تا ۱۲ تکرار خلیل کبابی شروع میشه بریم اونو ببینیم.

نسترن: نیم ساعت دیگههههه؟؟؟ من دیگه خسته شدم.

  • ** گُلشید **

درد آدمی ...

درد آدمی آن زمان آغاز می شود که:

محبت کردن را میگذارد پای احتیاج.
صداقت داشتن را میگذارد پای سادگی.
سکوت کردن را میگذارد پای نفهمی.
نگرانی را میگذارد پای تنهایی و وفاداری را پای بی کسی...
 
همه میدانند که حقیقت این نیست، اما آنقدر تکرار میکنند که خودت هم باورت میشود...
 
دکتر الهی قمشه ای
 
خودم نوشت: واقعا به این نتیجه رسیدم که سکوت از نفهمی نیست، از جواب تو آستین نداشتن نیست، از بی عرضه بودن نیست، کسی که سکوت میکنه بزرگه، کسی که سکوت میکنه نمیخواد احترام بین آدما از بین بره، کسی که سکوت میکنه نمیخواد یه موضوعی ادامه پیدا کنه.
کسی که به همه محبت میکنه از دل بزرگشه نه از احتیاج.
ولی درک ابن موضوع ها هنوز برای خیلیا سخته...
 
  • ** گُلشید **

بهترین ارتباط

ﺩﺭ ﻋﺼﺮ ﯾﺨﺒﻨﺪﺍﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﯾﺦ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻧﺪ.

ﺧﺎﺭﭘﺸﺘﻬﺎ ﻭﺧﺎﻣﺖ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﻨﺪ

ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ : 

ﺩﻭﺭﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﺪﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﮐﻨﻨﺪ ...!؟

ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮔﺮﻣﺘﺮ ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ 

ﻭﻟﯽ ﺧﺎﺭﻫﺎﯾﺸﺎﻥ

ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺯﺧﻤﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ

  • ** گُلشید **

منو با خودت ببر هرجا دلت خواست...

 

آینه ی کوچیکمو دستم میگیرم و به تصویری که تو آینه نقش میبنده نگاه میکنم، چه تصویر آشنایی، به محض دیدن تصویر یاد ۵_۴ سال پیش میفتم، همون روزا که آینه عضو جداناشدنی از من شده بود:) نمیدونم چه مرضی بود که همش خودمو تو آینه نگاه میکردم و س وقتی میومد

  • ** گُلشید **

پراکنده نوشت ۲

به مریم عزیزم قول داده بودم این پست رو بنویسم.

خب قراره که از اعتیاد ها و وابستگی ها و وسواس هام بگم.

یادمه شدیدترین اعتیادی که تو عمرم دچارش شدم، اعتیاد به رمان خوندن بود، از دبیرستان شروع شد و کم کم اوج گرفت، سال چهارم به خاطر کنکور فقط یدونه تونستم بخونم ولی به محض اینکه کنکورو دادم دیگه 

  • ** گُلشید **

پراکنده نوشت

دو روز بود یه کاری رو شروع کردم که خودمم مونده بودم توش:/

بین دوراهی بد عقل و احساس گیر افتاده بودم.

با اینکه سر چیزی که قبلا تجربه کردم و به خودم قول داده بودم که تو شرایط مشابه از چه راهی برم بازم گیر کرده بودم:(

  • ** گُلشید **

علامت سوال های مبهم ذهن

توی شهر که قدم میزنی از کنار هزارن آدم رد میشی، آدمایی که هر کدوم کتابی واسه خودشون هستن با هزار داستان متفاوت با هزارن آمال و آرزو، کاخ آرزوهایی که شاید شروع نشده فرو ریخته و یا نصفه و نیمه رها شده، بعضیاشونم تکمیل شده.

داری قدم میزنی، چشمت بافت شهر رو زیر و رو میکنه،

  • ** گُلشید **

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan