و من امروز آسمان را آبی تر دیدم!

آن حسی که سبب می‌شود خورشید را پر فروغ تر و درخشان تر ببینی، پاییز را زیباتر، برگ های زرد و نارنجی و قرمز درختان را زرین تر، آتشین تر و گلگون تر بنگری

  • ** گُلشید **

به تو از دور سلام

دلم که می‌گیرد نام تو آرام می‌کند مرا.

بی پناه که می‌شوم فکر بارگاهت امنیت می‌دهد مرا.

اینکه می‌گویند: 

"دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت

جایی ننوشته است گنهکار نیاید"

  • ** گُلشید **

تو پیگیر دلشوره های منی!

یادمه اون موقع ها که دبیرستان بودم معلم ریاضیمون( که قبلا در موردش یه چیزایی نوشتم) میگفت من الان هر چی که دارم از معنویت دوره ی نوجوونی و جوونیم دارم!

دیشب قبل خواب تو حالت تشویش بودم، نگاهم تو تاریکی به سقف بود، ذهنم مثل کلاف های تو در تو و در هم پیچیده بود.

  • ** گُلشید **

می‌شود باز هم...؟

پنجره ی خیال را می.گشایم.

می‌روم همان ملجا همیشگی ام!

همان ملجا درماندگان!

با چشمانی فرو افتاده و شرمگین قدم برمی‌دارم.

صدای قدم هایم را می‌توانم در آن سکوت سنگین آرامش بخش بشنوم!

  • ** گُلشید **

شاید هم شبیه یک خواب طولانی!

شبیه تکه سنگی که به ناگاه از دست کودکی بازیگوش رها می‌شود و در دل مرداب ساکن و بی حرکتی فرود می‌آید و در قعر آن فرو می‌رود، صدای دلچسبی می‌آفریند و تا آن ته مرداب امواجی به وجود می‌اورد و تمام مولکول های مرده ی آب را بیدار می‌کند.

  • ** گُلشید **

گرچه گذشت عمر من، باز ز سر بگیرمش!

در کنج همیشگی ام می‌نشینم، اجازه میدهم هوای سوز دار نوبرانه ی پاییزی که عطر باران هم قاطی اش شده لرزه ای بر تنم بیندازد، در خیالم پتویم را دورم محکم میکنم!

بوی اولین باران پاییزی ترکیبی از احساسات مختلف را در من به وجود می آورد.

  • ** گُلشید **

قاصدک

قاصدک!

با دیدنت همچون دختر بچه ی بازیگوش و سرخوشی در خیالاتم که ساقه ی بلند و ظریفت را در میان دستانش گرفته است و مانند پروانه ای به هر سو می‌جهد، هیجان زده می‌شوم.

  • ** گُلشید **

با قلبم برایت می‌نویسم!

با قلبم برایت می‌نویسم!

این دست ها کلمات را به دستور قلبم بر روی صفحه می‌نشانند.

قلبی که دیوانه وار می‌کوبد با آمدن نام تو!

قلبی که جسمش در این بدن است اما روحش مدت هاست در جوار بارگاه توست.

  • ** گُلشید **

به تو دل ندهم به که دل بدهم؟

آن کس که تو را شناخت جان را چه کند

فرزند و عیال و خانمان را چه کند

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی

دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند

 

چقدر خوشبختن اونایی که با تمام وجودشون، با تمام سلول هاشون، تو تک تک ثانیه های زندگیشون اینجوری با تو عاشقی میکنن.

  • ** گُلشید **

هر که گردد خاک راهت میکند پیدا نمک

+این خورشیدو میبینی؟

_اوهوم مگه میشه نبینمش!

+میبینی خورشید سرجاشه، اون هیچ وقت از تابیدن دست برنمیداره، هیچ وقت نورش کم نمیشه، اما زمین هر از گاهی پشتشو میکنه به خورشید و پیش خودش فکر میکنه که خورشیده که از پیش زمین رفته.

  • ** گُلشید **

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan