ماجرای انتخاب حجاب من_قسمت دوم

قبل از شروع پست باید بگم که تمام تلاشم اینه که طوری بنویسم که سوء برداشت نشه و اینم بگم خدا نکرده قصد بی احترامی و یا زیر سوال بردن هیچ چیز یا هیچ کسی رو ندارم و صرفا چیزهایی که بر من و افکارم گذشته و در نهایت عقیده شخصیم رو نوشتم.

  • ** گُلشید **

ماجرای انتخاب حجاب من.

در نتیجه دیدن این پست و این پست و البته یک سری جریانات دیگه و شاید هم شنیدن ماجرای غم انگیز مهسا امینی باعث شد که این پست رو بنویسم.

  • ** گُلشید **

نام سکانس: آزمایشگاه سم شناسی.

همین الان وسط یک روز کاری وقتی از کنار واحد آزمایشگاه گذر کردم همینطور یهویی ذهنم پرید وسط سال ۹۶ آن موقع که ترم ۶ بودم.

  • ** گُلشید **

خستم از این عقل خسته، من میخوام جنون بگیرم!

کی میگه تا همیشه میشه نسبت به حرف ها بیخیال بود؟

کی میگه راحت میشه یه گوش ت در باشه و یکیش دروازه؟

کی میگه میشه بشنوی و کار خودتو بکنی؟

نه واقعا کی اینارو میگه؟

کی این حرفا رو به جز این مثبت گرا های افراطی و پیج های زرد و مزخرف انگیزشی میتونه بکنه تو گوش آدم؟!

  • ** گُلشید **

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan