۱_در راستای پست قبل باید بگم که گاهی وقتا درسته آدم نظرات یه پست رو میبنده اما دریافت تعداد اندکی از پیام ها اونقدری به آدم دلگرمی و حس خوب میده که ناخوداگاه لبخند رو لب آدم میشینه، حس اینکه کسانی هستند که کیلومتر ها دور از تو حرفاتو شنیدن و برای بهتر شدن حال تو برای همدلی با تو برات وقت گذاشتن و تو اونا رو کنار خودت میبینی و حتی دیدن و حس کردن کسانی که در سکوت حرفاتو خوندن و با یه لایک بودنشونو نشون دادن بهترین حس های دنیا رو بهت منتقل می‌کنه.
۲_و باز هم در راستای پست قبل و در راستای اینکه دعا اثر دارد باید بگم که اون حال استرس و استیصال تا فردای روزی که پست رو نوشتم به شدت ادامه داشت اما از روز دوم به طرز عجیبی آرامش گرفتم، به طرز عجیبی همون هر چی خدا بخواد برام آرام بخش شد و من علت این حال آروم رو چیزی جز دعا نمیدونم!
و البته که حرف های او هم بی تاثیر نبود!
۳_از اون روزی که پیش دکتر رفتیم صبر کردیم به دلایلی و همون روز آزمایش انجام نشد و دیروز که مجددا به آزمایشگاه رفتیم دکتر تا دیدمون شناخت و گفت که اون روز همینکه رفتین دوباره از آزمایشگاه مرکزی به من زنگ زدن و گفتن که نیاز نیست کل ژن بررسی بشه و دو قسمت به صورت سکانس شده بررسی میشه و هم هزینش کمتر از اون مقداریه که گفتم و هم زمان زودتری نتیجه اش میاد و این خبر لبخند کوچکی رو لب هام نشوند.
۴_پاییز زیبا بود و این روزا در نگاهم زیبا تر از هرج وقت دیگه ای شده، پاییزی متفاوت با تمام پاییز های زندگیم... و دارم تمام سعیمو میکنم بدون توجه و ترس از آینده از این روزهای قشنگم استفاده کنم.
۵_پایان نامم هم این روزا خیلی آروم داره روندشو پیش می‌بره، نزدیک به دو هفته طول کشید تا نامه ها و مجوز هایی که لازم بود رو از اداره های آموزش پرورش بگیرم و دو هفته ای هم هست درگیر پر کردن پرسشنامه ها تو مدارس هستم اوایل داشتم حرص می خوردم از اینکه چقدر اذیت می‌کنن و چه روند طولانی و مزخرفی داره ولی دیگه زدم به در بیخیالی و گفتم بالاخره یه روزی تموم میشه دیگه حرص خوردن و عجله کردن نداره که:)
۶_تو این جریان پر کردن پرسشنامه ها چون اول لینک تهیه کرده بودم و به هر مدرسه ای که سر زدم هر کدوم از معاون ها یه برنامه داخلی داشت و اینگونه شد که من الان انواع و اقسام پیام رسان ها از حمله ایتا، سروش، روبیکا و حتی شاد هم رو گوشیم نصبه:|
و دارم به این فکر میکنم اقواممون که به خاطر بچه هاشون شاد دارن الان اکانت منو ببینن میگن این چرا شاد نصب کرده:|
بماند که بعد از مراجعه به شش تا مدرسه کلا تعداد خیلی کمی از طریق لینک پر شد و مجبور شدم دوباره تعدادی پرسشنامه کپی بگیرم و به مدرسه های دیگه ببرم:|
یکی از دبیرستان هایی که رفتم دبیرستان دوران تحصیل خودم بود و هر چند که مدیر و معاون و خلاصه همه چی از جمله دفتر مدرسه هم جاش عوض شده بود اما به محض پا گذاشتنم تو مدرسه خاطرات دوران راهنمایی و دبیرستان ( چون دو شیفت بود و هر دوتاش رو همونجا بودم) از جلو چشمام گذشت و یه حس غریب و غمی بهم دست داد و واقعا باورش برام سخت بود که انقدر زود عمرم گذشته....
