در دل ساغر هستی تو بجوش!

به تو می‌اندیشم
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می‌اندیشم
همه وقت
همه جا

من به هر حال که باشم به تو می‌اندیشم
تو بدان این را تنها تو بدان
تو بیا
تو بمان با من تنها تو بمان
جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب
من فدای تو به جای همه گلها تو بخند
اینک این من که به پای تو درافتاده ام باز
ریسمانی کن از آن موی دراز
تو بگیر
تو ببند
تو بخواه
پاسخ چلچله ها را تو بگو
قصه ابر هوا را تو بخوان
تو بمان با من تنها تو بمان
در دل ساغر هستی تو بجوش
من همین یک نفس از جرعه جانم باقی است

آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش

"فریدون مشیری"

............

راستش فکرش را که می‌کنم این روزها چیزی جز نوشتن روزنوشت هایم ندارم! یعنی شاید هم داشته باشم اما ذهنم با انگشتانم همراهی نمی‌کند برای نوشتن چند خط شاید با محتوایی مفید!

به قول مریم آدم که در لاک خودش می‌رود هرچقدر بیشتر بماند بیرون آمدنش سخت می‌شود؛ خلاصه اینگونه شد که کولر لاک را خاموش کرده و از گرمای داخلش تاب نیاوردم و بیرون خزیدم شاید که رستگار شوم:)

از روزهایی که گذشت بخواهم بگویم شسته رفته اش می‌شود اینکه یک کار جدید پیدا کردم، شرایط عالی ندارد اما بد هم نیست حداقل از آن کار قبلی خیلی بهتر است و هر چه باشد کمی آرامش خاطرم بیشتر است!

بعد از اینکه رنگ روغن ها را گرفتم چندتایی نقاشی کشیدم که نتیجه ی دوتای اولی شد اینها.

امتحانات و پروزه های این ترم را که از سر بگذرانم با خیالی راحت تر به سراغ نقاشی ها می‌روم.

مدتی است که آنقدر آدم دقیقه نودی ای شده ام که اصلا کارهایم روی برنامه پیش نمی‌رود، هیچ وقت اینقدر دقیقه نودی نبودم!

از ششم امتحانات شروع می‌شود و دوتا از پروزه هایم مانده اند:(

هفته ی قبل عروسی "ن" بود که بعد از کش و قوس های فراوان و رنج و سختی ها بالاخره روز عروسی اش فرا رسید.

حقیقا اینکه دوستت را در رخت سفید ببینی خیلی حس خوبی دارد، آنقدر که کم مانده بود اشک از گوشه ی چشمم بریزد:)

ولی من یک چیز را نمیفهمم، چطور می‌شود که عروس روز عروسی اش حوصله اش نیاید برقصد؟D:

داشتم پوشه ی عکس هایم را زیر و رو می‌کردم چندتا عکس را که برایم یاداور روزهای خوبی بود گفتم که اینجا بیاورم.

گلشید را در عکس بالا پیدا کنید، ۵ نمره:)))

دانشگاه هر سال یکی دوباری از این طرح ها برگزار میکرد که یک روز که معمولا جمعه ها بود، قندخون و فشار و ...مردم را در ایستگاه های مترو و یا پارک ها اندازه می‌گرفتیم.( از دانشگاه های دیگر هم در ان طرح ها شرکت می‌کردند)

به گمانم زمستان ۹۶ بود، ایستگاه سبلان.

آنقدر روز خوب و پر از حس خوبی بود که همین حالا دلم می‌خواهد یکبار دیگر به آن روز برگردم.

..........

یک روز دیگر هم در عکس هایم ثبت شده بود.

آن روز هم پاییز ۹۶ بود، هر سال در ان روز یک غرفه ی خیریه برگزار میشد که معمولا هم انجمن ان را برگزار می‌کرد، وایستادن سر غرفه ی لواشک و ترشیجات داده شد به ما:)

اما خب چه فایده؟ ما فقط می‌توانستیم آنها را بفروشیمD:

از آنجا که غرفه ی خوشمزه ای بود زیاد از ما خرید شد:)

محرم سال ۹۲ بود.

معاون پرورشی یک پارچه ی بزرگ و چندتا رنگ را به من و مهدیه داده بود تا یک طرح عاشورایی رویش پیاده کنیم آن هم با ایده ی خودمان:)

یادم است آن شب مسجد محل مراسم و شام بود ولی ما نشد که به مسجد برویم و دوتایی خانه ماندیم و طرح کلی آن را کشیدیم و رنگ آمیزی اش را هم فردا در سالن آزمایشگاه انجام دادیم. آن روز برفی حتی نزدیک یک ساعت دیرتر به خانه رفتیم.

البته این عکس کات شده:)

........

صرفا برای اینکه یادم بماند:

دیگر دارم میفهمم که هر حال بد، هر حس ناخوشایندی که به سراغم می‌آید به خاطر فراموشی او و اطمینان کامل نداشتن به اوست...

اینکه بدانی کاری غلط است و واردش بشوی و ادامه اش هم بدهی، نوبر است مگر نه؟

هر چند که گاهی چوب دلسوزی های بی جایم را می‌خورم!

با اینکه رویم نمی‌شود اما...ربَّنا حوِّل حالنا الی احسن الحال...

مددی رسان به حال پریشانی که فقط خودت می‌دانی دلیلش چیست.

..........

نزدیک تولد امام رضاست.

آن روز... رو به روی آن گنبد...وقتش نشده جواب نامه ام را بدهی؟!

..........

بعد از دیدن فیلم صبح آخرین روز، سرچ کردم مجید شهریاری و بیشتر درمورد او خواندم!

بعد از این فیلم ها آدم تازه میفهمد چه کسانی را داشته ایم و چه کسانی را داریم و نمیشناسیم.

فیلم های این سبکی را دوست دارم، فیلم هایی که قهرمان ها را نشان می‌دهند. دلم می‌گیرد از آنهایی که این قهرمان ها را نمیبینند یا شاید نمیخواهند ببینند.

مثل آن کسی که وقتی بهش گفتم دیدی آقای فخری زاده رو ترور کردند؟

و او گفت آره، حالا میخوان پدرمونو دربیارن از بس بگن....یه اورانیوم غنی میکنن جونمونو میگیرن...

....

 

 

  • ** گُلشید **

چقدر ناز بود پستت **

نقاشی‌ها رو :)) فکر میکردم نقاشیت عالی باشه از سلیقه‌ی شمایل یک جرعه لبخند ولی با چشم که دیدم فهمیدم عالی تر از عالیه :)

۵ نمره که چیزی نیست خانم معلم، اگه به ما ۵۰ نمره هم بدید باز هم سخته حل سوال :")

مرسی عزیزدلم🌹🌹

لطف داری فاطمه جان مثل همیشه، خودت عالی هستی:)

از اون سوالاییه که فقط شانسی میشه بهش جواب داد به خاطر همین نمره ی زیادی بهش تعلق نمیگیرهD:

سلام، حال شما؟

پست سنگین و قشنگی بود🌹:)

نقاشیت منو برد پیش باب راس، اون منظرهه خیلی شبیه نقاشی های اون شده، خیلی قشنگ شده:)

خسته نباشی نقاش🌹

در مورد سوال 5 نمره ای هم، اگر میدونستم قراره بگی بعدش حدس میزدم، ولی از اونجایی که معلم فقط واسه گول مالیدن سر دانش اموزاش و تفریح پرسیده، میتونم بگم بلد نیستمD:

2 ساعت و خورده ای فکر کنم گیر این پست بودی:) خسته نباشی

سلام جناب نویسنده ممنونم شما خوبین؟
ممنونم قشنگ دیدیدن:)
اتفاقا این نقاشی رو با الهام از باب راس کشیدم، این عکسو هم تو اینستام گذاشتم تو کپشن نوشتم  به سبک نقاشیای باب راس:)
در حد راهنمایی میتونم بگم عکسی رو انتخاب کردم که چهرم معلوم نباشه😅
ولی عیبی نداره به همه ۵ نمره رو میدم معلم سخت گیری نیستم:)
سلامت باشید🌺
البته یه ساعت و خورده ای وقت برد:)

بنویس بابا اعصابمو خوردکردین تو محیا:)

 

نگاشیات چه گشنگه:))))

 

پیدات نکردم همونی نیستی که عکسوگرفتی؟:)))

 

 

نوشتم دیگه:)

چشات گشنگ دیده:))❤

ای بابا ناامیدم کردی که چرا نتونستی پیدام کنی؟:)
نه این عکسا تو کانال و پیج دانشگاه اون موقع گذاشته شده بود من نگرفتم:) یعنی کلا عکس شخصی نیست:)

اونی هستی که زیرتابلوئه؟:) تابلوپلیس

نههههه:)

من اون وسط عکسم کنار اون خانمه که مانتو سورمه ای داره، قیافمم معلوم نیست😅😅

سلام دلبر چقدر خوب کردی نوشتی😍😘

من که خودم دستو دلم نمیره به نوشتن هرچند که ناگفته هابسیارس

با توومریمم حرف نزنم فک کنم به جمع لال ها می پیوندم:))

 

اول اینکه خدایی سخته تشخیصت تو عکس! نیمرخاهم معلوم نیست تشخیص بدیم؛:))

 

سمت چپیه نیستی؟:(

بگو هستی

بگو که درست تشخیص دادم

بگو که ضایع نشدم😅😅

 

 

دویوم اینکه (همون دوم)

شعره خیلی قشنگ بود:)

 

سوم اینکه 

نقاشیاتم مثل خودت خیلی قشنگن بااینکه دیده بودمشون ولی گفتم بازم بگم که  خیلی قشنگن 😍😍

 

همین که حوصلت میکشه نقاشی بکشی بهت تبریک میگم 

هنوز به پیری و بی حوصلگی من نرسیدی وجای شکرش باقیه😁

 

 

چهارم اینکه

درمورد عکس آخر خاطره هامون مشترکه فک کنم 

حال وهوامونم یجورایی حتی:) نه؟:)

 چند وقت پیش به یکی از دوستام میگفتم 

اگه اتفاق خوبی رقم خورده برامن به لطف امام رضاست 

که بیشترشو خودمو خودت میدونیم:)

 

دی وبهمن بود؟

چقدر حافظم ضعیف شده وچقدر دور بنظرم میاد

 

انشاالله جواب نامتم به زودی زود بگیری:)😍😘❤

 

اینکه بدانی کاری غلط است و واردش بشوی و ادامه اش هم بدهی، نوبر است مگر نه؟

 

هر چند که گاهی چوب دلسوزی های بی جایم را می‌خورم!

 

با اینکه رویم نمی‌شود اما...ربَّنا حوِّل حالنا الی احسن الحال...

 

 

این قسمتم خودمم!

و بخاطر همین حال وحوصلم گرفته مسخره دونم غیرفعال شده نتونستم خیلی مسخره بازی دربیارم :/

 

انشاالله بعداً جبران میشه😂

خب چون قابل تشخیص نیستم عکسو گذاشتم دیگه😂
تو هم اشتبه زدی ابجی😂به مریم گفتم کدومم:)

دوم و سوم هم قربونت قشنگی از خودته❤😘

اره مشترکه:)
اول اسفند بود😢
ان شالله.

مسخره دونت رو فعال کن ورپریده اینجوری نبینم باشیا❤

ان شالله:)

 

سوالت خیلی سخت بود😅امیدوارم معلم شدی اینجوری سوال طرحنکنی😖😂😐

 

عه اسفندبود

فقط یادمه زمستون بود

:))

چقدردور بنظرم میاد 

واسه همین گفتم دی بهمن

انشاالله قسمتمون بشه سه تایی بریم منو تومریم:)

 

فعال میشه دائماً یکسان نباشدحال دوران غم نوموخورم😅

سوال صرفا جنبه ی فان داشت نه ارزشیابی😅من معلم عادلی هستم😂

برای منم خیلی دور به نظر میاد
ان شالله:)


:)

اول فکرکردم همونه:)

 

ولی گفتی خیلی واضح نیست نکه اصلا هیچی نیست!!!

 

منو ببین چجورعکس میزارم!(:

 

سه ساعته دارم دخترای مردم انالیزمیکنم ببینم کدوم گلشیده!!

😂😂

عکسای تو هم والا کمی از مال من ندارم فقط استین پفی مانتوت معلومه:)

😂😅

مثل آن کسی که وقتی بهش گفتم دیدی آقای فخری زاده رو ترور کردند؟

و او گفت آره، حالا میخوان پدرمونو دربیارن از بس بگن....یه اورانیوم غنی میکنن جونمونو میگیرن...

 

 

 

 

چه غمگین چه غمگین :(((((

خیلی:(((

چه حالی به حالیم. کرد دوباره این شعر 

:)
شعر قشنگیه چون:)

سلام

اینجا خونه خودته

حتی اگر به نظرت معمولی و روزنوشت بیاد بازم بنویس، نباید همه چیز کامل باشه همیشه :))

لذت بردم از نقاشی ها خیلی عالی بودن

در مورد عکس هم اومدم نظر بدم دیدم وقتش تموم شده 5 نمره رو از دست دادم ;))

سلام
درست میگی:)
مرسی لطف داری، خوشحالم که لذت بردی:)

اشکال نداره نمره تشویقی بود به همه تعلق گرفتD:
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan