۱_نوشته بود:
دلم از اون موقعیت ها میخواد که با دوستم داریم از خنده میترکیم بدون اینکه حتی دلیلی برای خندیدن وجود داشته باشه.
:)
یاد روزای کارشناسیم افتادم که چقدر بی دلیل و بی بهونه میخندیدیم، یبار من و نرگس قبل از وارد شدن به کلاس سر یه چیز الکی فقط ده دقیقه پشت در وایستادیم و اونقدر خندیدیم تا تموم بشه و رفتیم سرکلاس ولی بازم موقع نشستن خندمون میومد:)
۲_هفته ی قبل تست کرونای بابا مثبت شد، البته از چند روز قبل ترش حالش خوب نبود که دکتری پیشش رفنه بود گفته بود کرونا نیست ولی وقتی حال بدش ادامه پیدا کرد به اصرار ما رفت و تست دادم و مثبت شد که از همون روز هم تو اتاق قرنطینه شد.
جمعه عصر یه سری علائم تو خودم حس کردم و همون شب تا صبح از شدت تب و لرز و سردرد خوابم نبرد، فرداش رفتم تست دادم و دیروز که جوابش اومد همونطور که فکر میکردم مثبت بود.
این دو سه شب بدترین حال ممکن رو داشتم و دوباری هم رفتم زیر سرم تا یکم بهتر شدم.
چند روز پیش با داداش حرف میزدیم، بهش گفتم اگه حق انتخاب داشتی که زمان زندگیت رو تو ایران انتخاب کنی دوست داشتی کدوم زمان باشی؟
هر دوتامون رفتیم تو فکر ، نظر هر دومون یکی بود که از همون اول تا همین حالا مردم ایران در حال سختی کشیدن بودن، تو هر زمان به یه شکلی!
خندید گفت: بیا تو انتخاب هم شانس نداریم حداقل حق انتخاب کشور یا خانواده اشراف زاده ای چیزی رو میدادی که در اون صورت فرقی نداشت تو کدوم زمان بودیمD:
۳_داشتم لیست آهنگامو زیر و رو میکردم چندتا آهنگ غمگین گوش کنم، پیدا نمیکردم:) تو هر صدتا یدونه غمگین پیدا میشد:)
تو همین حین این آهنگه پلی شد.
ترم ۵ و ۶ یه استادی داشتیم استاد خوبی بود، با خانومش هر دو عضو هیئت علمی بودن. یادمه یه سال روز استاد که مراسم بود بچه ها واسه اساتید صندلی داغ گذاشتن:)
پایه ثابت سوالای صندلی داغم که میدونید چیه؟:)
خلاصه این استادمونم گفت که تو دانشگاه عاشق شدم و به ازدواجم رسید که اون موقع فهمیدیم با خانومش از دانشجویی با هم بودن.
خلاصه یبار سر کلاس که بودیم گوشی استاد زنگ خورد و زنگ خورش هم همین اهنگ بود. بعد استاد گفت این اهنگو از زمان دانشجوییم گذاشتم رو زنگ خور گوشیم تا الانم همچنان همونه:)
بچه ها گفتن استاد دلیل خاصی داره؟ استاد هم گفت دیگه جوونی بود و عشق و عاشقی و ...:)
همه لبخند زدن تا بناگوش:)))
۴_یکی دیگه نوشته بود: از نوجوونی تو گوشمون خوندن که میوه ای که بالای درخت باشه دست هر کسی بهش نمیرسه و اون کسی که تو رو بخواد واسه به دست آوردنت هر کاری میکنه! بالای درخت موندیم کسی هم برای به دست آوردنمون تلاش نکرد، الانم اون پایینیا خوش و خرم دارن لاو میترکونن:)
باز یکی دیگه نوشته بود: گذشت اون زمانی که جذب آدمایی میشدن که به دست آوردنشون سخت بود، الان دیگه هیشکی حوصله ی خودشم نداره!
و اینجاست که تا مدت ها با یه تفکر بزرگ میشی ولی یه جایی حس میکنی شاید اشتباه بوده ولی دیگه طوری شده که ترک عادت موجب مرض است میشه...
۵_میگفت پیرمرده ۷۰ و خورده ای سالش بود که همسرشو از دست داد، بچه هاشونم همه خارج بودن و این دوتا همه کس و کار هم بودن.
پیرمرده خیلی براش سخت بوده نبود همسرش. ولی از یه روزی به بعد میگه راحت تر دارم تحمل میکنم نبودشو.
پرسیده چرا؟
پیرمرده گفته: اگه قرار بود این اتفاق برعکس میفتاد و قرار بود همسرم تو نبود من این همه تنهایی و رنج رو تحمل کنه.
من خوشحالم از اینکه اینطور نشد و اون این رنج رو نمیکشه!!
همین که اون سختی و رنج نمیکشه تحمل غم نبودش برام آسونتر میشه.
به قول یکی از بلاگرا: خدایا یدونه از اینا که اینقدر همدیگه رو دوست داشته باشیم:)
آخ که چقدر این آهنگو دوست داشتم و دارم، قشنگ از اون آهنگاییه که آدم شکست عشقی هم نخورده باشه با گوش دادنش حس میکنه شکت عشقی خوردهD: