تو همه بار و بری، تازه بهارا تو بمان!

گاه در برابر گذرگاه های حساس و شاید هم سخت همچون کودکی می‌شوم که ترس از عبور از گذرگاه، او را از گام برداشتن باز می‌دارد؛ سرش را بالا می‌گیرد و با نگاهی ملتمسانه دستش را به سوی مادرش دراز می‌کند تا او را از آن معبر حساس عبور دهد.

  • ** گُلشید **

پراکنده نوشت‌ ۴

بعد از کنکور من بودم و کلی کار نکرده که نشستم واسه همشون برنامه ریختم.

اما نه برنامه ی سنگین، این بار میدونستم که سنگ بزرگ نشونه ی نزدنه و برنامه ی کاملا سبک که همه چی رو پوشش میداد نوشتم.

  • ** گُلشید **

پراکنده نوشت۴( فقط یک مشت حرف)

مدتی بود که حال روحی خوبی نداشتم، نمیدانم دلیلش واقعا چه بود، شاید هیچ، شاید هم مجموعه ای از دلایل!

رخوت و بی حوصلگی این روزهایم بیشتر از هر زمان دیگری طول کشید و شاید هم هنوز کاملا برطرف نشده باشد!

تا مدتی بیخیال بودم و گفتم بگذار همینجور بمانم بالاخره خودش درست میشود،بعد از آن چند باری سعی کردم که خودم را از این مرداب رخوت بیرون بکشم،

  • ** گُلشید **

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

سلام دوستان بیانی حالتون چطوره؟

خب اول از همه بگم که اومدم پرحرفی کنم بعد مدت ها:) و این پست محتوای خاصی نداره و تنها شاید یه لبخندی رو به لب هاتون بیاره، آخه پست قبل یکم محتوای غم داخلش بود و شاید اینجوری بشوره ببره:)

  • ** گُلشید **

پراکنده نوشت ۳

به نام خالق احساسات ناب

۱_از وقتی یادم میاد، هر وقت به روزای سخت و پرمشقت یا روزای پر از استرس و روزای کسل کننده و یکنواخت زندگی برمیخوردم، یعنی وقتایی که

  • ** گُلشید **

روز نوشت همراه اندکی پراکندگی

روزهایم با یاد تو زیبا میشوند، برای تو پیش میروم و برای تو به زیبایی زندگی میکنم.

 

۱_امروز بالاخره رفتم دانشگاه و گواهی موقتی که قرار بود یک ماه پیش ارسال بشه ولی به خاطر اشتباهی به این ماه موکول شد رو گرفتم؛ بعدش با دوستم از ساختمونای اداری رفتیم دانشکدمون( دانشکده ی سابق البته) و طی مسیر وقتی دانشجوهارو میدیدم، وقتی مسیر و راه هایی که خودمون ۴ سال رفته بودیم رو میدیدم یه غم عجیبی تو دلم میفتاد، به این فکر کردم تا وقتی

  • ** گُلشید **

پراکنده نوشت ۲

به مریم عزیزم قول داده بودم این پست رو بنویسم.

خب قراره که از اعتیاد ها و وابستگی ها و وسواس هام بگم.

یادمه شدیدترین اعتیادی که تو عمرم دچارش شدم، اعتیاد به رمان خوندن بود، از دبیرستان شروع شد و کم کم اوج گرفت، سال چهارم به خاطر کنکور فقط یدونه تونستم بخونم ولی به محض اینکه کنکورو دادم دیگه 

  • ** گُلشید **

پراکنده نوشت

دو روز بود یه کاری رو شروع کردم که خودمم مونده بودم توش:/

بین دوراهی بد عقل و احساس گیر افتاده بودم.

با اینکه سر چیزی که قبلا تجربه کردم و به خودم قول داده بودم که تو شرایط مشابه از چه راهی برم بازم گیر کرده بودم:(

  • ** گُلشید **

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan