سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

سلام دوستان بیانی حالتون چطوره؟

خب اول از همه بگم که اومدم پرحرفی کنم بعد مدت ها:) و این پست محتوای خاصی نداره و تنها شاید یه لبخندی رو به لب هاتون بیاره، آخه پست قبل یکم محتوای غم داخلش بود و شاید اینجوری بشوره ببره:)

الان که با خیال راحت گوشه ی دنج اتاق نشستم و دارم با لبخندی به پهنای صورت و چشم های قلب قلبی شده و خیالی راحت براتون حرف مینویسم باید بگم که بالاخره تکلیفم مشخص شد و سازمان سنجش که نقش عروس به خودش گرفته بود دهان مبارکو باز کرد و بله رو گفت و کنکورو انداخت ۲۲ و ۲۳ خرداد:) این اواخر دیگه نحوه ی صحبت کردنم با سازمان سنجش داشت به جاهای باریک میکشید که خدا روشکر بله رو گفت، یعنی طی این یک هفته ی گذشته شده بودم مثل روزایی که بعد امتحانا هرروز چندین بار سایت رو چک میکردم ببینم اساتید محترم نمره رو گذاشتن یا نه و حسم به سازمان سنجش شده بود مثل حسم به اساتیدی که یک ماه از امتحانا گذشته بود ولی همچنان خبری از نمره نبود:/

و حالا خیالم راحته و با فشار کمتری میتونم درس بخونم و به کارای دیگه هم برسم:)

این از این:) قول میدم که دیگه اسم کنکورو تو پستام نیارم:)

این جا بیانه و با کلی از دوستانی که واقعا بهشون احساس نزدیکی میکنم و چقدر قشنگ عطسه عزیزم تو این پست شهر بیانو توصیف کرده و شاید تمام این حس ها باعث میشه که دلم تنگ بشه واسه پرحرفی و دمی هم کلام شدن با دوستان بیانی.

داشتم به این فکر میکردم که تو این شرایطی که همش باید تو خونه بمونیم اگه این مجازی و حتی این دوستان مجازی نبودن چقدر تحمل چهار دیواری خونه سخت میشد، حالا شما درس خوندن هم بهش اضافه کنید، چه شود.

این اوضاع کرونا و واگیر و استرسِ گرفتن و منتقل کردنش منو کاملا یاد پارسال وقتی که خوابگاهی بودم میندازه و به قول بچه ها تنها نکته ی منفی خوابگاه همون روزا بود.

حالا این نکته ی منفی چی بود؟

موجودی به نام ساس

ساس یه حشره ی کوچولو موچولوئه که اولش رنگش سفیده و وقتی شروع میکنه به خوردن خون خیلی شیک و مجلسی رنگش قرمز و رفته رفته سیاه میشه.

ساس خطر جانی نداره، طفلی مثل کرونا بدجنس نیست و فقط یه نقطه ی قرمز بدون برامدگی همراه با خارش شدید براتون ایجاد میکنه( یاد مجله های بهداشتی افتادم:) )

اما نکته منفی کجاست؟

اگه ساس بیفته به جونتون، اگه ساس بیفته به خونتون،وسایل چوبی خونه و فرشارو نابود میکنه و کلا هم بیرون کردنش مصیبته و اصلا نگم براتون.

خوابگاه که بودیم ما تو اتاق چهار نفر بودیم و دو تا از دوستای دیگمون تو یه اتاق دیگه بودن و چون ما اخر هفته ها میرفتیم خونه هامون یه کلید داده بودیم به اون دوتادوستامون که بیان تو اتاقمون ( چون خلوت بود میتونستن درس بخونن) 

خلاصه قبل تعطیلات عید که ما رفتیم خونه هامون، مهلا و ساناز( همون دوتا) تو گروهمون گفتن که اتاقشون ساس پیدا شده و میخوان سم پاشی کنن و الان اومدن اتاق ما:(

سرتونو درد نیارم بعد عید ما رفتیم و با ترس اینکه نکنه ساس اورده باشن تو اتاق ما تا یه هفته سپری کردیم و هر لحظه در حال چک کردن نقطه ی قرمز رو دست و پاهامون یا گشتن زیر ملافه( همون ملحفه) های تختمون بودیم.

دوباره اتاق مهلا اینا ساس پیدا شد:(

و این دوتا هم همش هوار میشدن تو اتاق ما:(:

و هر وقت تا میومدن تو ماهم یکصدا میگفتیم: به به خانمای ساسی:)))

کار به جایی رسید که مهلا اینا مجبور شدن اتاقشونو موقتا عوض کنن تا چند سری سم پاشی کنن.

اردیبهشت بود که یه اردوی مشهد رفتیم و به سرپرست خوابگاه گفتیم که تو این مدت بگن از بهداشت بیان و اتاق مارو چک کنن.

نسترن و زهرا دوتا دیگه از دوستام بودن، کلا کار نسترن این بود که تو بحران ها صلوات نذر میکرد، از طرف خودش که هیچ، از طرف منو زهرا هم نذر میکرد:))

زهرا، سادات بود و ما همیشه سید صداش میکردیم و هر وقت میخواست صلوات نذر کنه ۵ تا نذر میکرد:)))) و همیشه هم میگفت کیفیت مهمه:) راستم میگفت.

نسترن هم همیشه ۳۰۰ تا به نیابت سه تامون نذر میکرد اما به سید میگفت تو ۵ تا بفرست ما بقیشو میفرستیم:)

 تا اخر ترم ما همش مشغول صلوات فرستادن بودیم و خوشبختانه ساس هم نگرفتیم:)

اون اواخر که تقریبا تو همه ی طبقات ساس ورود پیدا کرده بود و نگم براتون که هر هفته میرفتیم خونه هامون چه مصیبتی داشتیم.

روز اخر که بعد تقریبا یه ماه رفتم خوابگاه و وسایلمو که جمع کردم( از این لحظه ی فوق العاده غمگین توضیحی نمینویسم که فیلم هندی نشه) تا دو روز کل وسایلمو پهن کردم تو حیاط تا کاملا افتاب بخوره و هر چی ساس احتمالی توشون هست نابود بشه، بازار شامی شده بود تو حیاط:))) دیگه بعد دوروز مامانم میگفت اون وسایلت زیر افتاب پوسید برو برشون دار. بعدشم هرچی شستنی بود با حالتی کوزت گونه همه رو همون جا تو حیاط شستم:))

اینم از قضیه ی ساس، خدا به هیچ کس نشون نده:)

واقعا آدم اینجور مواقع به ضعف انسان پی میبره که آدمی با این همه ادعا گاهی یه موجود میکرونی جوری از پا درش میاره و عاجزش میکنه که خودشم میمونه.

این روزا که پرستارا و کلا کادر درمانی رو که میبینم واقعا منقلب میشم و این روزا بیشتر از هر وقت دیگه به این فکر میکنم که سال ۹۴ اگه شرایطم اجازه میداد الان قطعا یه پرستار بودم و آیا الان واقعا قادر بودم که تو این وضعیت سخت حاضر بشم؟

و از طرف دیگه هم غبطه میخورم به حالشون و خدمتی که میکنن و گاهی هم با خودم میگم کاش میشد.

و ذهنم که بین این افکار همش میچرخه و گاهیم عاجز میشه از نتیجه گیری ولی تهش به این میرسه که شاید رسالت من جای دیگه باشه.

محض ریا بگم که این روزا واسه سلامتی بیماران و توان بیشتر کادر درمانی یه تعداد صلوات نذر کردم و هر شب میفرستم شما هم اگه دوست داشتید از اینکارا بکنید حتی مثل دوستم ۵ تا باشه:)

خب دیگه میکروفون زمین میذارم و سخنان گران قدرم را با ابیاتی از مولانای جان پایان میدهم و شمارو به خدای تبارک و تعالی میسپارم:)

 

بشنو این نی چون شکایت می‌کند

از جداییها حکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند

در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش

  • ** گُلشید **

خیلی هم عالی 

موفق باشی جانا :)

ممنونم فاطمه جان همچنین:)

سلام 

آره ، بعضی از کلمات بدن و روح خواننده رو آزار میده و خواننده فراری میشه. این رو همه دارند. و همه از کلماتی استفاده می‌کنند که برای دیگران خوشایند نیست. مثلا همین کنکور! باعث ریش ریش بدن میشه. 

منهم کلمه‌ی بیکاری رو که می نوشتم خیلی‌ها ، زده میشدند و اعصابشان خورد و خمیر. 

عطسه ،عطسه خانم ، پست جماعت سایه رو میگید. آره خیلی جالب نوشته. 

این فقط یک نظره ، با توجه به پستی که نوشته اید. 

سلامت باشید. 

سلام
بله واقعا هم ریش ریش میشه:)

ممنونم آقای ارشادی

یشب یه جایی خوابیدم مهمون بودیم نمیدونم ساس داشتن یاکنه

 

تاصبح واسه صابخونه جملات زیبابکاربردیم وخودمون خاروندیم!
 

+ گفتی کلی حرف داشتی ، چی؟؟ ( بااکانتت کامنت نداده بودی بتونم جواب بدم)

شایدم ساس نبوده، شایدم بوده:))

:)

+بیخیال 

دَلام:)

 

من مطمئنم تو پرستارم میشدی پرستار قوی وخوبو مهربونی میشدی:)

والان خط مقدم بودی؛)

اصلاً نشونه ی آدمای صبور اینه که منو‌تحمل کنن:)))

نکته بعدی اینکه انقد اوجگلی ازاون پرستارا میشدی که آدم دوست داشت بگه الهی تب کنم شاید پرستارم تو باشی😍😍

 

ولی عجب بساطی بوده این ساس:/

تلسیدم

وازخوابگاه بدم اومد😐

 

دیگه چی بگم!

شعرم بسی زیبا بود:)

 

سلام به روی ماهت:)

چه بگویم خودم که فکر نمیکنم.

:))))))

اره اصن بساطی بودا:(
نه ترس:)
از خوابگاهم بدت نیاد:)  نکات مثبت خوابگاه پوشش دهی میکنه این موردو. خیلی کم این چیزا پیش میاد:)

:)

محیا جدیدا پستام مخااف پایه ثابت پیدا کرده:) هر پستی میزنم سریع یه دیسلایک میخوابونه:)
ولی هر چی فکر میکنم دلیل مخالفتش با این پستو درنمیابم:)
مخالف عزیز میشه بیای منو از کنجکاوی خارج کنی؟:)

خوشم میادازشناختم😎

امشب کلی کامنت گذاشتم وبلاگا

دلی ازعزا دراوردم مخ همگان را خوردم😀😅😂

بعدازیه وبلاگی برگشتم پنلم دیدم یه پاسخ اومده!

تو ذهنم گفتم کی اخه این موقع بیداره!!!

بعد خودمم جواب دادم گلیه:)

پاشده برانماز:)

زدم روپاسخ دیدم بعلهههه حدسم درست بود😎 نیشم بازشد تا بنا گوش😐

اینجوری😀

😂😂😂😂😂

 

نه همینی که من میگم

اصلا تحمل من صبرایوب میخواد

که تو به خوبی از پسش براومدی😁😍😅

منو سرجهازی ببر باخودت هیچکی منو نوموخواد 

دوسم ندالن 

😞

 

:))))
منم الان دیدم یه پیام اومده
گفتم کی میتونه باشه جز محیا:))
دیدم بعلهههه:)))
عزیییزم😂😂

اصلا هم اینطور نیست، دلشونم بخواد:)
سرجهازی:)))

حسوده حسود که دیس لایک میده:))

ازاین به بعد پست نوشتی یه پی نوشت بنویس حسود هرگز نیاسود😛

 

من خیلی دوست دارم یه قالب بذارم که دیس لایک داشته باشه ولب قالب دیگه ای که به وبم بیاد دیس لایکم داشته باشه نیافتم:(

فک کنم دوبرابر لایکا دیس لایک میخوره😂

 

😂😂😂😂
شنیدی مخالف؟ حسود هرگز نیاسود😂😂😂

پستات خیلیم خوب و انرژی بخشه هر کی مخالفه حسوده😂😂

:)))

ما به عمق شناخت رسیدیم دیگه😅

الان اگه پسر بودی میگفتم عزیزم ما نیمه گمشده همیم

بیا خواستگاریم دیگه😬

😅😂😂😂😳😳😳😳

ولی دختری وامید دارم سرجهازی ببریم😅😂😳

 

 

هم حسوده هم احتمال میره از ساس خاطره خوبی نداشته باشه😅😂

 

اره کلاًهرکی مخالف ماست حسوده😐😂😅😳

ماخیلی خوبیم

همه بگن خیییییلی😅

ما خیلی ماهیم

خیییییلی

😅

یادخندوانه افتادم جو مرا گرفت😐😅

😂😂😂😂

احتمالا:)))

خیلیییییی😂😂

سلام عزیزم

ان‌شاءالله همیشه لبخند به لبت باشه

سلام همراز جونم

مرسی عزیزم همچنین
پس الکیه که میگن ساس اگه بخورتتون سرطان میگیرین:(
من انقدر میترسیدم یه مدت شده بود کابوس شبام که نکنه یهو زیر تختم ساس باشه
تا اسم خوابگاهتون رو میاری یاد زنگ تفریحایی که نوشتی میوفتم خیلی قشنگ بودن

خب پس از الان دیگه گلشید رو بیشتر تو بیان خواهیم دید... من ذوق

+مرسییی... واقعیتو نوشته بودم

نمیدونم چرا حس میکنم کامنتم روح نداره... واسه کمبود شکلکه هعی
سرطان؟؟
نه بابا طفلی از اینکارا بلد نیست اصلا:)
عزیزم میترسیدی:) من تا قبل از این ماجرا کلا با ساس اشنایی نداشتم:)
:) شاید دوباره نوشتم

😘😘من نیز ذوق

:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan