مهمانسرای دو دنیا

"از نظر من هیچ چیز مطمئن تر از نامطمئن نیست."

فرانسوا ویون

غیب آموز: بی اشتهایی چه بسا بدترین دردهاست، وقتی سیر به دنیا می آین، قبل از اینکه فریاد بزنین دهنتونو پرِ خوراکی میکنن

  • ** گُلشید **

شاید...

این پست ح جیمی رو که خوندم با خودم گفتم آره گاهی برای راحت کردن خودمون، برای شاید آروم کردن خودمون به راحتی خودمونو فریب میدیم.

شاید تعداد این فریب دادنا خیلییی کمتر از کم باشه ولی بدون شک وجود داره و البته این فریب دادنا شاید جنبه ی بدی نداشته باشه و اصلا شاید گاهی لازم باشه ولی به هر حال فریب دادنه!

  • ** گُلشید **

شبیه تایتانیک

هوَ القادِر

 

چند روز پیش به طور اتفاقی داشتم مطلبی رو درمورد کشتی تایتانیک میخوندم، کشتی ای که سازنده اون گفته بود حتی خدا هم نمیتونه تورو غرق کنه!

وقتی داشتم کامنت ها رو میخوندم یه بنده خدایی نوشته بود"به نظر من خدا به خاطر حرف اون آدم کشتی رو غرق کرد."

  • ** گُلشید **

اندکی صبر، سحر نزدیک است.

به نام خداوند آرزوهای قشنگ

 

کیمیاگر پاسخ داد: آنچه باید می دانستی این است:

همواره پیش از تحقق یافتن یک رویا، روح جهان تصمیم می گیرد تمام آنچه را که در طی طول طریق آموخته ای، بیازماید.این کار را به خاطر بدخواهی نمیکند، به خاطر آن است که بتوانیم همراه با

  • ** گُلشید **

حس قدردانی

یا خیرَ النّاصرین

 

سال پیش دانشگاهی که بودم، روزای اول مدرسه، مدرسمون چند نفر از دانش آموزانی که تو کنکور همون سال رتبه ی خوبی کسب کرده بودن رو آورده بود تا برامون صحبت کنن.

یکی از بچه ها کنکور هنر شرکت کرده بود و رتبش دو رقمی زیر ۵۰ شده بود و خیلی عجیب رشته ای که انتخاب کرده بود رو قبول نشده بود و عملا رتبش پوچ شد.

  • ** گُلشید **

آینده ی روشن

 

دلم میخواد برسم به روزی که با لبخند در حالی که اشک شوق از چشمام میچکه سرمو بگیرم رو به اسمونت و فریاد بزنم خدایا شکرت، خدایا عاشقتم، خدایا چقدر خوبه که تو رو دارم...

اونوقت تو با مهربونیت بهم لبخند بزنی و بگی دیدی؟ دیدی بالاخره

  • ** گُلشید **

علامت سوال های مبهم ذهن

توی شهر که قدم میزنی از کنار هزارن آدم رد میشی، آدمایی که هر کدوم کتابی واسه خودشون هستن با هزار داستان متفاوت با هزارن آمال و آرزو، کاخ آرزوهایی که شاید شروع نشده فرو ریخته و یا نصفه و نیمه رها شده، بعضیاشونم تکمیل شده.

داری قدم میزنی، چشمت بافت شهر رو زیر و رو میکنه،

  • ** گُلشید **

داستان کوتاه_داستان خیلی ها

پوف محکمی کرد و چشماشو بست و به پشتی صندلی تکیه داد، با خودش فکر کرد:

_اخه الان چه وقت خراب شدن کامپیوتر بود تو این گیر و دار.
دوباره ذهنش جوابشو داد:
_این بیچاره دیگه عمرشو کرده،از همون اول هم که دست دو خریدیش،تا الان هم دووم آورده خودش کلیه.
  • ** گُلشید **

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan