پروردگارم ...
این منم،همون بنده ی مفلوک و بی سرپناهت،همون تنهای بازمانده در بیابان خشک و بی آب و علف...
همون که بعد از مدت ها دوری از تو دوباره به آغوشت پناه آورده،همون که هر وقت که بخواد برای راز و نیاز بدون واسطه با تو خلوت میکنه و تو چه مهربانانه حاجتش رو براورده میکنی(و اخلو به حیثُ شئتُ لسری بغیر شفیع و یقضی لی حاجتی)
تو به من نیاز نداری ولی با من دوستی میکنی (والحمد لله الذی تحبب الی و هو غنی عنّی)
تو عاشق منی ولی من ناسپاسم، من لایق عشق تو نیستم ولی تو همچنان عاشق منی...
تو تاریکی های مطلق زندگیم،تو تراکم غبار ناامیدی که اطرافمو پر کرده تنها امیدم تویی...
و به خوبی میدونم که تو برای اجابت شخص امیدوار آماده ای(و اعلم انَّک للرّاحی بموضع اجابه)
لحظه هایی که قلبم از اندوه فشرده میشه و فریادی که درجا تو حنجرم خفه میشه و تسکینی برای قلب شکستم نیست،تو برای فریاد رسی من اندوهگین آماده ای(و للملهوفینَ بمرصد اغاثه)
خودت گفتی که درخواست کنیداز فضلم که به شما مهربانم(و اسئلو الله من فضله اِنَّ الله کان بکم رحیما)
حالا اومدم ازت درخواست کنم آرامشی رو که خودت مسبب به وجود اومدنش هستی همیشه.
از دست ندادم اون آرامشو،چون هنوز دارمت،میخوام که بیشترش کنی،قلبمو لبریز از اون آرامش کنی،قلبی که نمیخوام جز تو چیزی درش باشه.
صدات میکنم،می خوانمت،فریادت میزنم،با زبانی که از معصیت لال شده،(ادعوک یا سیدی بلسان قد اخرسهُ ذنبه) و با اشک هایی که از شوق داشتنت جاری شده و با قلبی که از هیجان بودن در درگاهت به تپش افتاده...
پروردگارم من بی چیز به فضل تو پناه آوردم و از تو به سوی خودت گریختم(و انا یا سیدی عائذ بفضلک هارب منک الیک)که جز تو کسی را ندارم...
من چه ام معبود من و چه اهمیتی دارم(و ما انا یا رب و ما خطری)منی که بی تو هیچم و با تو همه چیز...
ای اله من هیچ چیز برایم به اندازه ی داشتن عشقت زیبا نیست...
تو همونی که تو اوج سختیها منو به اینجا رسوندی،تو همونی که تو خشکسالی های قلب و روحم بارون میشدی و بهار رو برام به ارمغان میاوردی...
تو همونی که با گرمی دستانت دستای یخ زدمو زنده میکردی...
پروردگارم آرامش دل آشوبم تویی و بس...
پ ن:چه لذتی داره بعد مدت ها با خدا خلوت کردن و حرف دل بهش گفتن و چه زیباست دعای ابوحمزه ثمالی و چه زیبا حرف دل با خدا میگه....