+این خورشیدو میبینی؟
_اوهوم مگه میشه نبینمش!
+میبینی خورشید سرجاشه، اون هیچ وقت از تابیدن دست برنمیداره، هیچ وقت نورش کم نمیشه، اما زمین هر از گاهی پشتشو میکنه به خورشید و پیش خودش فکر میکنه که خورشیده که از پیش زمین رفته.
- ** گُلشید **
+این خورشیدو میبینی؟
_اوهوم مگه میشه نبینمش!
+میبینی خورشید سرجاشه، اون هیچ وقت از تابیدن دست برنمیداره، هیچ وقت نورش کم نمیشه، اما زمین هر از گاهی پشتشو میکنه به خورشید و پیش خودش فکر میکنه که خورشیده که از پیش زمین رفته.
هو العشق
مهدی کلاً آدم شوخی بود، اما در بیرون از خانه آنقدر آدم متین و موقری بود که بعضی از اقوام از من میپرسیدند در خانه اصلاً حرف میزند؟ تو صدایش را شنیدهای؟ با بچهها هم خیلی شوخی میکرد به خصوص با احسان و آسیه.
مهدی بعد از اینکه برای نماز صبح از خواب بیدار میشد دیگر نمیخوابید. یک روز صبح سعی کردم دیرتر از خواب بیدار شوم که او هم دیرتر از خانه بیرون برود،
به نام خالق عشق
میخواهم شروع کنم به نواختن نُت های عاشقانه و تنهایی ها و نمیدانم و چقدر سخت است این نداستنِ شروع کردن با کدامین نُت ها.
پروردگارم ...
این منم،همون بنده ی مفلوک و بی سرپناهت،همون تنهای بازمانده در بیابان خشک و بی آب و علف...
همون که بعد از مدت ها دوری از تو دوباره به آغوشت پناه آورده،همون که هر وقت