خواب عجیب!

دو روز پیش صبح زود  یه خواب عجیب دیدم.

یه اتوبوس بود که قرار بود بره سوریه!( تو خوابم انگار که هیچ وقت جنگی نبوده و همیشه در امن و امان بوده سوریه)

وقتی واردش شدم کلا شاید ۸_۷ نفر مسافر داشت که دو نفرشون از هم کلاسیای دانشگاهم بودن.

  • ** گُلشید **

باغ گلای اطلسی با تو برام چیدنیه.

دیشب تلوزیون روشن بود، ستایش ۳ رو نشون میداد. اون قسمت رو چون کربلا بودم و ندیده بودم از بیکاری نشستم و نگاه کردم.

انیس حالا بعد سال ها میتونست حرف بزنه، بالای سر دخترش نشسته بود و دستش و گرفته بود تو دستش، داشت آرومش میکرد، به اون یکی دخترش گفت چقدر حیف من تو ۲۰ سال نتونستم باهاتون حرف بزنم.

  • ** گُلشید **

زنگ آشپزی:)

سلام سلام

خب این بار با یه پست متفاوت در خدمتتونم:)

آشپزی چون جزو هنر ها میباشد و من از هر هنری لدت میبرم، اینه که بسیار بهش علاقه دارم و طرفدارشم‌.

  • ** گُلشید **

مهمانسرای دو دنیا

"از نظر من هیچ چیز مطمئن تر از نامطمئن نیست."

فرانسوا ویون

غیب آموز: بی اشتهایی چه بسا بدترین دردهاست، وقتی سیر به دنیا می آین، قبل از اینکه فریاد بزنین دهنتونو پرِ خوراکی میکنن

  • ** گُلشید **

این قسمت،عاشقانه...

چند وقت پیش یکی از دوستام(دوست آنچنانی که نه،در حد یه هم دانشکده ای و هم خوابگاهی شاید یکم بیشتر) که پارسال فارغ التحصیل شده بود اومده بود خوابگاه تا بچه ها رو ببینه و حالی ازشون بپرسه.

  • ** گُلشید **

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan