گوشه گوشه شهر پر است از منتظر نبودن
بایست که تمام شهر پیدا باشد
در خانه ای همه مشغول تماشای تلوزیونند
عده ای درگیر به هم نخوردن معاملاتشانند
یک کنج شهر معتادی کز کرده
عده ای مشغول قدم زدن در پاساژ هاهستن
عده ای هم فقط گریه میکنند
عده ای رفته اند شهر بازی
صدای بوق ماشین ها را هم میتوان شنید
میبینی...؟هر کس ماجرایی شنیدنی دارد
اما داستان تو در میان ما رنگ و رو رفته شده انگار...
گوشه گوشه ی شهر پر است از منتظر نبودن...
پ ن۱: حرفم اول از همه به خودمه که گاهی فراموش میکنم در انتظار تو بودن رو، فراموش میکنم قول هایی که به تو دادم رو، فراموش میکنم قدم هایی که برای خودسازی خودم باید برمیداشتم و هرروز بهتر از قبل میشدم رو، فراموش میکنم برنامه ریزی هام برای هدفمند تر کردن زندگیم به عنوان یه بچه شیعه رو، فراموش میکنم عشق تورو، فراموش میکنم قانون روزانه دردودل کردن با تو رو...
اما تو انقدر آقایی ، انقدر سروری و انقدر وصف ناپذیر مهربونی که خودت با دعاهات به دادمون میرسی.اون موقعس که قلبمون دوباره به تپش میفته و یادش میاد که هرروز باید این چند بیتو زمزمه کنه:
همه جا بروم به بهانه ی تو
که مگر برسم در خانه ی تو
همه جا دنبال تو میگردم
که تویی درمان همه دردم
یا اباصالح مددی مولا
یا اباصالح مددی مولا
پ ن۳: نامردیه اگه تشکر نکنم از محیای عزیزم و آقای 00:00:. که با پستاشون تلنگری بهم زدن و جرقه ی زدن این پستو ایجاد کردن.