اوایل ترم چهار بودم که در واقع میشه اواخر سال ۹۵ ( و باز هم همان تعجب های همیشگی از گذشت این مدت در چشم به هم زدنی) که همون روزا تو دو قسمت انتهایی فک پایینم درد های شدیدی رو حس میکردم و خب حدس و گمان میرفت که درد ناشی از دندان عقل باشه و پس از مراجعه به دندان پزشکی و عکس و این داستانا مشخص شد که بعله دندان عقل است و آن هم چه دندان عقلی!
دندان های عقلی که به دلیل کوچکی فک، کاملا کجکی در قسمت انحنای فک جا خوش کرده بودند و باز هم به دلیل جا نداشتن برای بیرون آمدن زیر لثه کاملا نهفته شده بودند و در نتیجه هزینه گزافی باید پرداخت میشد برای درآوردنشان:|
خلاصه در نتیجه کمی اینور و اونور زدن تصمیم گرفتم که به دانشکده دندان پزشکی دانشگاهمون برم که ۷۰ درصد تخفیف برامون لحاظ میشد، البته شاید کمی ریسک بود اما خب بچه ها زیاد به اونجا رفته بودند و همه راضی بودند و اینکه دندان منو یه رزیدنت جراحی میکرد نه دانشجوی دکتری عمومی.
روز جراحی که رسید، خب چون که دخترخالم هم قبلا دندان عقلش رو جراحی کرده بود بهم گفت که چیز سختی نیست و مثل کشیدن دندانه و فقط یکم سخت تره غافل از اینکه دندان اون مثل مال من کاملا نهفته نبوده و نصفش بیرون بوده و من اینو بعدا فهمیدم و خلاصه منم خوش و خرم و بدون ذره ای ترس صبح از خوابگاه سوار سرویس واحد مرکزی دانشگاه شدم تا به دانشکده دندون برم( شجاع کی بودم من؟). البته بچه ها به من گفتن که میخوای باهات بیایم اما من گفتم نه و خب اونا هم فکر نمیکردن شاید چیز سختی باشه.
سرویس از میدان شهریاری گذشت و وارد بلوار دانشجو شد و سر خیابان طالقانی ایستاد و من پیاده شدم و طبق معمول اون سربالایی نفس گیر تا دانشکده رو طی کردم. لحظاتی بعد من روی صندلی مخصوص دندان پزشکی خوابیده بودم و یه آقای ظاهرا سی و سه چهار ساله قرار بود که دندونم رو دربیاره و اون موقع با توضیحاتی که داد تازه فهمیدم چه غلطی کردم تنها پاشدم اومدم:|
به خواست خودم جراحی دوتاشو با هم انجام دادم تا درد و سختیشو یبار تحمل کنم:|
وقتی پاشدم و خودمو نکاه کردم دیدم که پایین صورتم کمی ورم کرده و به خاطر همین گوشه های شالم رو آوردم جلو که معلوم نشه:/
رفتم و سوار ون های مقابل دانشکده شدم و تجریش پیاده شدم و تو درمانگاهی که سر راهم بود آمپولی که دکتر داده بود رو زدم و داروهامم اونم در حالی که به خاطر گازی که تو دو طرف دهنم بود به سختی میتونستم حرف بزنم گرفتم و سوار مترو شدم و ایستگاه مفتح پیاده شدم و بالاخره رسیدم به خوابگاه. تو آسانسور که خودمو دیدم وحشت کردم، ورم صورتم بینهایت زیاد شده و خب دکتر گفته بود چون دندونم بخشیش داخل فکه و باید برای درآوردنش یکمی از اونو بتراشه ورم و کبودی خواهم داشت ولی فکر نمیکردم در اون حد باشه و وقتی رسیدم تو اتاق و درو بستم زدم زیر گریه:|
یکی دو ساعت بعد وقتی بچه ها اومدن هم گفتن خاک تو سر خرت چرا نذاشتی یکیمون باهات بیایم؟ مهسا میگفت شبیه گلابی شدی انقدر ورم کرده پایین صورتت:)
خلاصه اینکه بدترین نوع دندون عقل رو داشتم و دو هفته ای طول کشید تا جای کبودی و ورم رفع شد و باز هم طبق گفته دکتر چون فک پایین عصب های زیادی داره تا یک ماه یا کمی بیشتر زبان و لثه هام کمی بی حس بود و بی خود نبود که جراحیش هزینه زیادی هم داشت.
و حالا هم در حالی که یه طرف صورتم به دلیل جراحی ایمپلنت ورم کرده و گوشه لبم به علت بی حسی مثل سکته ای ها کج شده و منتظر ظهور کبودی های احتمالی به دلیل تراشیدن فک از فردا هستم
دارم این پست رو مینویسم.
میدونید! حس تراشیدن فک واقعا وحشتناکه، فکر کنید هیچ دردی حس نمیکنید اما یه چیزی مثل مته داره میره تو استخونتون و دقیقا صدایی مثل مته و دریل میده و تو قشنگ لرزش و فرو رفتنش تو فکت رو حس میکنی و صداش تو مغزت منعکس میشه و حس میکنی هر ان ممکه بره وسط مغزت:|
و بدتر از همه اون آمپول بی حسی مزخرف اولشه که من ازش متنفرم و موقع زدنش به جز اون درد شدیدش که اشک ادم رو درمیاره اون استرس بینهایتیه که به آدم وارد میکنه:(
امروز وقتی که داشت اون ابزار مته طور رو میکرد تو فکم به این فکر کردم که چقدر قبلا شجاع تر بودم و چرا انقدر الان دارم میترسم و مدام صلوات میفرستادم تو دلم، تازه اینبار دیگه تنها نبودم. وقتی که بعد از تموم شدن کار رفتم تو اتاق رادیولوژی عکس بگیرم به وضوح لرزش پاهامو از استرس حس کردم و دیدم که دستام حتی رنگش چقدر پریده و باز هم با خودم فکر کردم که من قبلا خیلی شجاع تر بودم:|
و البته به این فکر کردم که من دهانم هر دو بار که سرویس دهی شد و از لحاظ هزینه ای هم حسابی سرویس شد واقعا تقصیر من و مراقبت هام نبود و به خدا گفتم که خدایا تو دندان های مرا اینگونه آفریدی:| و البته خدایا من بنده ناشکری نیستم حداقل تو را شکر که بار اول دانشکده دندان پزشکی بود و حالا هم آنقدری داشتم که از پس هزینه اش بربیام:|
و حتی جای شکرش باقی است که این جراحی خیلی سبک تر از جراحی دندان عقل بود، همینقدر که نیاز به بخیه نداشت و تازه یکی هم بود خودش کلی شکر دارد:|