اگه شما هم خواستین امتحان کنید:)

این روزا صبح هایی که میرم سر کار وقتی بچه مدرسه ای ها رو تو خیابان و کوچه پس کوچه ها میبینم ناخوداگاه لبخند به لبم میشینه، اونا راه میرن و شاید تو دلشون بگن کی این روزا تموم بشه اما نمیدونن که یه نفر با دیدنشون لبخند به لبش میاد، نمیدونن که یه نفر با دیدنشون احساس زندگی میکنه، نمیدونن، تا وقتی که بزرگ میشن و اون موقع میفهمن قشنگی های زندگی همون موقع ها بوده.

این سومین پاییزیه که میرم سرکار و خب دوتا پاییز گذشته بدون وجود بچه ها تو خیابان ها گذشت.

وقتی بچه مدرسه ای ها رو میبینم حس میکنم که شهر زندس، حس میکنم که بوی خوش امید و سرزندگی تو شهر پخشه، انگار بچه ها با خودشون عطر زندگی دارن.

امروزم وقتی تو سرویس شرکت که یه ون هست نشسته بودم و تو عبور از خیابان ها بچه ها رو نگاه میکردم، موقع عبور از یه کوچه دوتا پسربچه که شاید جهارم پنجم بودنو دیدم و یکیشون داشت بستنی میخورد:)

صبح اونم تو اون هوای پاییزی بستنیییی میخورد:|

یهو به طور ناخوداگاه باهاش چشم تو چشم شدم و فکر کنم تعجب رو تو چشمام دید و بستنی رو یجور حرکت داد به جلو!

انگار میگفت: صبحانه، بستنی میقولی؟:|

هنوزم یاد حرکتش میفتم از خنده روده بر میشم:)

عصر که اومدم خونه، مامان یکم حلوا درست کرده بود، با داداش سه تایی نشسته بودیم که قضیه اون پسرو تعریف کردم و این جرقه ای شد برای رفتن به گذشته و خاطراتش.

مامان گفت تو هیچ وقت درست و حسابی صبحانه نمیخوردی اما این( داداش) خوب میخورد( یه ماشالله هم نثار پسر گلش کرد:| ).

گفتم اره این همیشه خوب میخورد، از بردن هیچ لقمه ای به مدرسه هم فروگذار نکرد، از لقمه کره گرفته تا لقمه تخم مرغ نیمرو شده و لقمه گوشت کوبیده:| فقط خداروشکر به تخم مرغ آب پز رحم کرد اون یدونه رو نمیبرد:|

هنوزم موندم که اونارو چجوری میبرد!

تازه وقتی حموم میرفت، وسطای حموم مامانم براش لقمه کره ( کره خالی ها) درست میکرد میذاشت پشت حموم بعد آقا برمیداشت تو حموم میخورد:|

الان که فکر میکنم میبینم بچه ها قابلیت انجام دادن عجیب ترین کارها رو تو خوردن دارن.

یه دختر عمه دارم وقتی بچه بود سس سفید میریخت رو برنج میخورد:|

یه همکلاسی تو ابتدایی داشتم صبح اگه آلو یا لواشک نمیخورد انکار صبحانه نخورده بود.

میدونید چیه؟ همین الان یهویی دلم ساندویچ کالباسای مدرسه رو خواست:|

راستی کی تو بچگیش سوسیس رو با ولع خالی و خام نخورده؟:)

  • ** گُلشید **

منم قبلنا داخل حمام لقمه نون و پنیر می خوردم 

سلام عزیزم 

خوبی ؟؟

احتمالا تو هم تایم حمامت طولانی بوده:))

سلام بهارجان
ممنونم خودت خوبی؟

من دخترا رو بالباس راهنمایی یا دبیرستان میبینم غمگین میشم

تو صورتشون لبخند میزنم و میگم کاش یه سال دیگه حضوری میرفتم مدرسه ...

عزیزم:/

آره واسه شما ها سالای اخرتون مجازی شد و این واقعا حیف بود:(

سلام

ماتو ابتدایی کارمون گرفتن پشمک از موتوری که میومد در مدرسه

یا پودر شربت 

یا ساندویچ بود😄

پودر جرغه ای هم داستانی داشت

آیدین (شکلات دراز طمعدار میوه ای) هم که حکم سیگار کشیدن 😂😂

یادش بخیر 

:)))

امان از شیطنت های پسرا:)

پودر جرغه ای چی بود؟؟

ببین من سالهای ساله از مدرسه رفتنم گذشته ولی هیچوقت دلم برای مدرسه تنگ نشده و دوست نداشتم برگردم به دوران مدرسه ای بودنم و بزرگم شدم نگفتم اون دوران قشنگ ترین دوران زندگیم بوده:دی

منم دلم ساندویچ های کالباس مدرسه رو خواست. البته زمان ما مد بود کالباس لای نون لواش میاوردن.

میدونی به نظرم هر دوره ای از زندگی تو یه سری چیزا میتونه قشنگ ترین مرحله زندگی باشه و این بستگی به تجربه آدما تو اون مرحله داره.
من همه ی دوران گذشتمو دوست دارم و همشون رو تو یه چیز قشنگ ترین میدونم و دوران ابتدایی به نظرم از این نظر که آدم دغدغه هایی که تو بزرگسالی نداره، نگرانی هایی که بابت آینده نداره قشنگ ترین دورانه.
میدونی من هر وقت الان که خواب مدرسه رو میبینم همش دیر کردم و استرس اینو دارم الان دیر به صف میرسم و اسممو یادداشت میکنن و مشخصه که ناخوداگاهم هنوز تو استرس دیر کردن اون روزا مونده. اما مغز ما مکانیسمی داره که به مرور خاطرات خوب رو نگه میداره و خاطرات بدو یا کمرنگ میکنه یا از حس بدشون میکاهه و به خاطر همین با اینکه دلتنگ گذشته میشم و گذشته رو دوست دارم ولی هیچ وقت دلم نمیخواد برگردم به گذشته و دوباره همه چیو طی کنم:)

واسه ما با نون ساندویچی های معمولی بود، یه دوست داشتمم همیشه با خودش سس از خونه میاورد میریخت رو ساندویچش:|

بچه مدرسه ای...امروز چند تا بچه مدرسه ای رو به ‌‌‌وحشیانه ترین شکل ممکن گرفتن بردن💔

😢💔

ای وای، تا حالا نخوردین؟

برین مغازه ها یا یه جایی که بزرگ باشه، گیرتون میاد، یکشو بگیرین، برای اولین تجربه بد خیلی جالب هست براتون

بعد از اینکه گرفتین، یه خورده ، مثلا 4 یا 5 تا دونشو بندازید توی دهنتون، مثل اب روی زبونتون میجوشه و قل قل میکنه 😄لذت بخشه

داخل گوگل بزنید کلی عکس و فیلم میاره👌

آهان جرقه منظورتون بود، هی یجور دیگه تلفظش میکردم:)
چرا چند باری امتحان کرده بودم ولی اسمشو یه چیز دیگه میگفتیم، یادم نیست دقیقا بهشون چی میگفتیم.
ولی اره چیز باحال و جالبی بود.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan