گاهی هم خواستن و حتی تلاش کردن، توانستن نیست!

چند وقت پیش یه کلیپی از مجتبی شکوری نگاه می‌کردم، داشت یه کتابی رو معرفی می‌کرد( الان دقیقا اسمشو یادم نیست ولی یه گوشه ای نوشتم)، میگفت تو این کتاب در مورد تاثیر بافت و زمینه ای که آدم ها توش رشد می‌کنن در موفقیت ها و کلا سرنوشت آدم ها نوشته. می‌گفت تو قسمتی از کتاب میگه رسیدن به موفقیت برای یه آدم ثروتمند، یه آدم دارای خانواده حامی و کلا آدمی که تو بافت خوبی بزرگ می‌شه شبیه سوار شدن به آسانسوره!

که خیلی راحت بالا میره و به طبقه دلخواهش میرسه. ممکنه تو این بین آسانسور به هر دلیلی خراب بشه ولی سریعا می‌تونه درست بشه. اما رسیدن به موفقیت برای آدمی که تو بافت خوبی نیست مثل بالا رفتن از یه راه پله ی تنگ و تاریک با کلی موانع سر راهشه!

و بسیار داریم میبینیم که زیاد و زیادتر دارن میشن آدمایی که موفقیت هاشونو بدون در نظر گرفتن بافتی که توش بودن برای همه مثال میزنن و جملات انگیزشی مسخرشونو در قالب توصیه به خورد بقیه میدن.

این روزا به این فکر می‌کنم که گاهی این جمله خواستن توانستن است یا جملات مشابهش چقدر میتونه غلط باشه!

اینکه به آدما بدون توجه به شرایطشون فقط جمله تو میتونی رو القا کنیم!

مثل منی که بار ها تو بچگیم این جمله بهم القا شد و من به قیمت گذر عمرم، به قیمت اشتباهاتی که میتونست به خاطر اون تو میتونی ها رخ نده، به قیمت از سر گرفتن مسیری که زودتر میتونست شروع بشه، به قیمت تلاش کردن ها و مجبور به تغییر مسیر شدن ها بهش پی بردم.

فرق می‌کنه اینکه آدم بدونه چه موانعی سر راهشه، اینکه با وجود اون موانع امکان رسیدن هست یا نه؟ اگه امکانش هست چقدر زمان می‌خواد، چقدر تلاش می‌خواد و ...تا موقعی که آدم هیچ کدوم اینهارو ندونه و وارد اون راه پله تنگ و تاریک بشه و تازه بفهمه اوضاع از چه قراره!

واقع بینی حتی هر چقدر تلخ خیلی بهتر از مثبت اندیشی های شیرین اما سمی می‌تونه آدم رو تو رسیدن به موفقیت جلو بندازه.

یاد فیلم شوق پرواز افتادم، اونجایی که شهید بابایی به اون پسری که چشماش ضعیف بود ولی با شوق داشت از رویای خودش برای خلبان شدن می‌گفت، حقیقت رو گفت و گفت که تو نمیتونی به خاطر ضعیفی چشمت خلبان بشی در عوض تو نویسندگی خیلی استعداد داری!

اون پسر می‌شد یه تو میتونی الکی بشنوه، یا اصلا نه هیچی نشنوه و با این رویا زمان و تلاشش رو صرف کنه و بعد مدتی به قیمت گذشت وقت و تلاشش حقیقت رو بفهمه. اما در عوض با شنیدن اون حقیقت هر چند تلخ شاید تا مدتی غمگین و دلخور از تمام دنیا شده باشه اما هیچ چیزی رو در ازای فهمیدن حقیقت از دست نداده و در عوض به موقع به یه نویسنده خوب تبدیل می‌شه. 

  • ** گُلشید **

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan