از آن شروعی که گفته بودم چهار ماه گذشت!

این روزا گذر زمان بیشتر از هر چیزی داره منو شوکه می‌کنه!

الان هم وقتی که دیدم از آخرین پستی که گذاشتم چهار ماه گذشته واقعا شوکه شدم،

  • ** گُلشید **

صرفا جهت شروعی برای نوشتن.

 ۱۵ اسفند که پایان ناممو دفاع کردم دقیقا مصادف شد با انتشار دفترچه آزمون استخدامی آموزش و پرورش!

اصلاحات پایان نامم یه طرف، ماه رمضان و روزه گرفتن و کم انرژی بودن یه طرف، مهمونیای عید که اکثرشونم افطار بود و حتی به بعد عید هم کشیده شد

  • ** گُلشید **

قبلا به یکی گفته بودم عنوان چنین پستی را «آغاز فصل جدید» خواهم گذاشت:| :)

یادم است چند روز قبل از اینکه جواب آزمایش بیاید، همان شبی که شب شهادت حضرت زهرا بود و خاله جان بساط سمنو پزان راه انداخته بود و تا نیمه های شب پای دیگ سمنو بودیم، موقع هم زدن سمنو هر بار بعد از یاد کردن هر کسی که در ذهنم بود

  • ** گُلشید **

آمده ام تو به داد دلم برسی!

نمی‌دانم این بار چندم است که داغی اشک گونه هایم را گرم می‌کند و در حالی که لبم می‌خواهد ‌‌‌‌‌‌پیش خدا نجوا کند که «آخر چرا؟» مثل تمام دفعات قبل در تمام این سال های زندگی ام، دستی پنهانی جلوی دهانم را می‌گیرد و نوایی در ذهنم می‌گوید

  • ** گُلشید **

عنوان با شما:)

دیروز حوالی ظهر که بیکار شده و دستم را زیر چانه ام زده بودم تا به این فکر کنم که چه کار کنم و به هر کاری که به ذهنم میرسید برچسب حوصله ات را ندارم میخورد ناگهان نرگس به ذهنم آمد و یادم آمد که بعد از چهلم پدرش میخواستم بهش زنگ بزنم و اما حالا بیش از دو هفته از چهلم گذشته و من هنوز با نرگس تماس نگرفته ام

  • ** گُلشید **

و دعا اثر دارد....

۱_در راستای پست قبل باید بگم که گاهی وقتا درسته آدم نظرات یه پست رو میبنده اما دریافت تعداد اندکی از پیام ها اونقدری به آدم دلگرمی و حس خوب میده که ناخوداگاه لبخند رو لب آدم میشینه، حس اینکه کسانی هستند که کیلومتر ها دور از تو حرفاتو شنیدن

  • ** گُلشید **

چه ویرانگر ولی شیرینی ای عشق...

با خود می‌گفتم چطور می‌شود که ویرانگری شیرین باشد؟ چطور می‌شود که ویران شوی و دوباره از نو ساخته شوی؟!

 

گاهی خاکستری هستی که سیمرغی با ندایی از درون خاکسترت

  • ** گُلشید **

و من امروز آسمان را آبی تر دیدم!

آن حسی که سبب می‌شود خورشید را پر فروغ تر و درخشان تر ببینی، پاییز را زیباتر، برگ های زرد و نارنجی و قرمز درختان را زرین تر، آتشین تر و گلگون تر بنگری

  • ** گُلشید **

و نوشتن معجزه می‌کند!

با خودم گفتم یکبار هم که شده قلم به دست شو و ادای این آدم های باکلاس جدی را دربیاور و هر چه می‌بینی و فکر می‌کنی و می‌شنوی و حدس میزنی و مطمئن هستی را روی کاغذ پیاده کن که نوشتن نتیجه خواهد داد و حتی اگر نتیجه هم ندهد حداقل کمی تو را آرام خواهد کرد.

  • ** گُلشید **

چون صید به دام تو به هر لحظه شکارم...

صبح زود باشد و هنوز اثر باران شب گذشته در چهره ی زمین نمایان باشد، صبح باشد و دوباره آسمان رعدی بزند و دلبرانه غرشی کند و کوچکی هم ببارد... صبح باشد و

  • ** گُلشید **

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan