نوستالژی:)

چند روزی بود که یاد دوران کودکیم افتاده بودم و امروز رفتم سر جعبه ای که پر از خاطرات کودکیمه،من چندتا جعبه دارم که از بچگی هر چیزی که دوست داشتم گذاشتم داخلشون که البته یکی از اون جعبه ها رو تو کمدم جلوی چشمم گذاشتم و بقیه تو انباره.

جعبه ای که هر وقت میرم سرش همه چی برام زنده میشه...
همون روزایی که از مدرسه نیومده و ناهارو خورده نخورده مشقامو مینوشتم که تا عصر تموم بشه و
  • ** گُلشید **

تنها خشونت کودکی

بچه که بودم فکر کنم دوم سوم ابتدایی بودم. یه بار یادمه با داداشم دعوا کردیم و از اونجایی که تو دعواهای شدیدمون کتک کاری هم داشتیم:))) در نتیجه حرصمون خالی میشد و بعدش سریعا آشتی میکردیم و دوباره بگو بخند😂😂

ولی اون روز نمیدونم چطور شد که کتک کاری رخ نداد و جالب اینجاست که بعدشم آروم بودم ولی انگاری یه نفر منو به سمت این کار میکشوند،چه کاری؟این کار:

  • ** گُلشید **

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan