نوستالژی:)

چند روزی بود که یاد دوران کودکیم افتاده بودم و امروز رفتم سر جعبه ای که پر از خاطرات کودکیمه،من چندتا جعبه دارم که از بچگی هر چیزی که دوست داشتم گذاشتم داخلشون که البته یکی از اون جعبه ها رو تو کمدم جلوی چشمم گذاشتم و بقیه تو انباره.

جعبه ای که هر وقت میرم سرش همه چی برام زنده میشه...
همون روزایی که از مدرسه نیومده و ناهارو خورده نخورده مشقامو مینوشتم که تا عصر تموم بشه و با دوستم بریم بیرون،بعضی وقتا هم بازیامون دست جمعی میشد تا شب طول میکشید که دیگه خانواده میومدن جمعمون میکردن.
روزایی که دوتایی بودیم میرفتیم بستنی یخی میخوردیم یا نوشمک زرشکی،بعدشم زبونامون قرمز میشد،غروب که میشد و آفتاب به ته تیربرقا میرسید یه نگاه به هم میکردیم و میگفتیم نماز خوندی؟و جواب هم طبق معمول نه بود،حالا بدو بدو میرفتیم خونه یکدوممون(یه روز خونه ی اونا یه روز خونه ی ما)و تند تند نمازو میخوندیم بعدشم دوباره تغذیه و خدافظی تا فردا.
خیلی وقتا هم شبها با مامانم میرفتم مسجد و با خودم میگفتم خب خوب شد الان جبران نماز ظهر شد و انگار دوتاشو وسط وقت خوندم(میانگین میگرفتم😂)
یه بازی من و دوستم داشتیم که مثلا دوتا خواهر بودیم و کلی خواهر و برادر داشتیم و هر روز هم عروسی یکیشون بود😂این بازی واسه روزایی بود که هوا سرد بود و خونه میموندیم:)
همون روزایی که برچسب های تشویقی از معلما میگرفتیم و جمع میکردیم به امید اینکه بزرگترین جایزه ی تو کمد جوایزو بگیریم ولی اخرم به هیچکس نمیرسید:)
همون روزایی که آلوچه میبردیم سر کلاس و تا معلم روشو میکرد سمت تخته یدونه پرتاب میشد تو دهنمونو و دستمونم یجوری مثلا میزدیم زیر چونه که لپمونو بپوشونه.
روزایی که برف میومد زنگ تفریح یه گلوله برفی کوچیک میاوردیم سر کلاس و قبل اینکه بغل دستی یا نیمکت جلویی بشینه میذاشتیم زیرش و تا مینشست خیس میشد😂یا وقتایی که مدادو میتراشیدیم و تیز میکردیم میزدیم به نیمکت جلوییا😂
بعد از مدرسه هم که کلی بیرون برف بازی میکردیم تا خیس اب نمیشدیم نمیرفتیم خونه:)
همون روزایی که بابا روزی ۳۰۰ تومن نفری بهمون میداد و کلی خوراکی باهاش میخریدیم(بستنی ۵۰ تومنی و پفک ۱۰۰ تومنی و ...) آدامسای توپی که اونا هم زبونمونو رنگی میکرد.
همون روزایی که منتظر بودم تا یه هفته در میون پنجشنبه ها میرفتیم خونه عزیزجونم و آقاجونم و نرسیده اول از همه میرفتم از باغچه حیاط و کوچشون یه دسته گل بزرگ میچیدم بعدشم بدو بدو میرفتم با پولی که آقاجونم میداد از مغازه نزدیک خونشون یه سی دی انیمیشن با یه کتاب داستان میخریدم:)طوری که دیگه مشتری ثابتشون شده بودم:)
روزایی که فیتیله جمعه تعطیله یکی از علایقم بود و چقدر عاشق کارتون سفرهای علمی با اون مینیبوس زردشون بودم.
روزایی که وقتی تو مدرسه بودیم زنگای ورزش وسطی بازی میکردیم یا رو نیمکتای خراب ته مدرسه یانگوم بازی میکردیم😂(کاورای رنگی که واسه ورزش میپوشیدیم دستامونو میزدیم زیرش و دقیقا مثل اونا،از برگ درختا و یکی دوتا کاشی و سنگ شکسته و آجرای خرد شده به عنوان وسایل اشپزی استفاده میکردیم)
یاد شیطنتا،یاد روزی که با داداشم بازی میکردیم و من یه سکه قورت دادم و مامانم چقدر غصه خورد،یه روزی که عقرب پامو نیش زد:)))
اون روزا که وقتی خونه تکونی میشد به زور یه فرش پادری رو میگرفتم تا خودم تنهای بشورم ولی انقدر که عاشق آب بازی بودم اخرش به جای فرش خودمو میشستم 😂
اخ که چه روزای خوب و لذت بخشی بود:)
گلشید ۵ ساله:)
 
بخشی از وسایل جعبه
 
پ ن ۱:نقاشی عکس عروسک خودمه،انقدر عاشقش بودم یه عالمه ازش نقاشی کشیدم.این دفتر نقاشیمم جزء وسایل همون جعبه است که خیلی چیزا توشه،از کارنامه و تقدیرنامه ها گرفته تا دفترچه برچسب و تل گل دار جشن تکلیفم و حتی قاشقک چوبی که واسه درس حرفه و فن درست کردیم.
پ ن ۲:چند روز پیش با خوندن پست کودکی در وبلاگ یکی از دوستان حسابی یاد اون روزا افتادم و تصمیم گرفتم که بنویسم.
پ ن ۳:شما هم اگه دوست داشتید از نوستالژیاتون بنویسید:)
  • ** گُلشید **
سلام :)
چه خاطرات قشنگی ...
چه خوبه اینا رو هنوز داری :)
سلام جناب قدح
:)
بله واقعا خیلی خوبه،کلا خرت و پرت از بچگیم تا الان زیاد دارم:)
چقدر خوبه هنوز داریشون^_^ 
از بچگی هیچی ندارم جز یک جفت گوشواره:)
(حتی عکسم ندارم)
منم یانگوم بازی میکردم، من همیشه نقش دوست صمیمی  یانگومو بازی میکردم:)
نقاشیت چقدر خوب بوده♡♡
:)
همون گوشواره ها رو هم خوبه که داری.مهم اینه خاطرات خوبی داشته باشی.
ما واسه نقشا قرعه مینداختیم:)در این حد دیوونه بودیم:)
آره نقاشیم از اول خوب بود. دوتا بوم رنگ وقتی کلاس چهارم بودم کشیدم ولی متاسفانه ادامه ندادم
واقعا لذت بردم:) 
عزیزمی:)
سلام گلی😍خوبی؟
دلم تنگ شد زود برات 
انقد که این چند وقته باهم حرف زدیم عادت کرده بودم بهت
تلگرام پیام دادم ندیدی اینجا زودتر میشه پیدات کرد:) 
دلم نیومد برا تولد آشنا نیام :( 
اومدم وب تو دیدم اینجا خبری نیست رفتم وب فرشته سرزدم دیدم تولد اونجاست:) 
دیگه گفتم برات کامنتم بذارم

خیلی متنت قشنگ بود😍لذت بردم
خیلی از خاطره هام برام زنده شد
چقد خوبه هنوز اینارو داری😍
منم دارم  یه چیزایی ولی نه به انداز تو😅
سلام عزیزم
خوبم تو چطوری؟
منم دلم خیلییی برات تنگ شده بود،عه پیام دادی؟
اخه تلگرام کاری ندارم زیاد فیلتر شکنم باید وصل کنم روزی دو سه بار بیشتر وصل نمیشم.
خوب کاری کردی اومدی خوشحال شدم:)

حالا خیلی چیزا رو مامانم نذاشت نگه دارم ریخت بیرون میگفت ات اشغال دور خودت جمع کردی😂😂
رتبه اول!

:)
من از بچگیم هیچی ندارم.

جز خاطرات پوسیده.
عزیزم
اخییییی چه خوووب..چه قشنگگگ♡_♡
 اتفاقا چندروز پیش داشتم فکر میکردم چرا این همه کارتون قدیمی پخش میشه ولی سفرهای علمی رو دوباره نمیده : ((
  دقیقا واسه ما هم کلی امتیاز جمع میکردیم به امید بزرگترین جایزه کمد جوایز ، آخرش هم هیچ وقت به هیشکی نرسید: ))))))
سفرهای علمی رو همه هم دوره ای های ما دوست داشتن.من از دوستامم پرسیدم اونام عاشقش بودن.
البته یکی از دوستام میگفت ورژن جدید سفرهای علمی اومده کلی هم فرق داره،معلمشونم حسااابی فرق کرده:)))
من آنه شرلی رو هم عاشقش بودم.فکر کنم ۴_۵بار دیدم حداقال:)
اونو واسه افزایش انگیزه میذاشتن:)))
عزیزم😘خوب بودما یه چیزی شد افتضاح شدم😂😭😭😭
برات تو تلگرام گفتم😭

نمیدونستم دیر چک میکنی تلگرامو
ولی خب پیام دادم ایدی جدیدمم داشته باشی😘

مامان منم همینجوریه میگه ات واشغال جمع نکنید به این چیزا میگه آتو آشغال😅
جوابتو دادم تو تلگرام،نگران نباش چیزی نشده که.

خوب کاری کردی😘

آره مامانا همشون همینجورین😂
امیدوارم خاطرات خوش زندگیتون ادامه دار باشه :)
ممنونم همچنین:)
اخیییی
گفتی از نماز نیانگین میگرفتی منن گاها اینطور بودم البته الانم هستم یکم😂
اه گلشید خاطرات کودکیمو زنده کردی یادم باشه بنویسم:)
عزیزم😂😂😂
بنویس منتظریم:)
عهههه 😍 اگه شد یجوری پیداش میکنم ، بچه ها(خواهر و برادرم) نگاش کنن...حالا اون وسط خودمم یه نگاهی میندازم😁
کارتون رد پای آبی هم خیلی دوست داشتم...😍
خخخخ آره دقیقا...
راستی سکه قورت دادی؟😨 چیزیت که نشد؟
😂😂
آرههههه رد پای آبی هم قشنگ بووود😍
اوهوم با داداشم بازی میکردیم هر کدوم یه چیزی میذاشتیم تو دهنمون بعد اون یکی باید حدس میزد که چیه😂منم یه بارشو سکه گذاشتم که یهو رفت پایین،انقد ترسیدم خودم،هی گریه میکردم میگفتم مامان من الان میمیرم تو بی دختر میشی😂😂
نه چیزی نشد،رفتیم سریع دکتر و عکس گرفتیم که رفته بود پایین:)
گلشید تخ کن خاله 

تخ کن سکه رو 
😂😂😂😂😂
جمعه ۱۷ خرداد ۹۸ , ۱۶:۵۶ مریم سادات موسوی
اون بسنتی یخیا که گفتی دقیقا منو خواهرمم همین کارو میکردیم بعد از خوردنش زبون هامون به هم نشون میدادیم ببینیم زبون کی قرمزتر شده هیچکس هم مریض نمیشد دلامونم خوش بود
:)
آره واقعا اون موقعها دلامون خوش بود
وایی منم کلی چیز میز دارم از بچه گیام خیلی خوبن این خاطرات
:)

وای گلشید منم با اون آدامس توپی ها که زبون رو رنگی میکرد کلی خاطره دارم :)) طعمشونم خیلی خوشمزه بود!! الان دیگه از اون آدامس توپی ها نیست یا اگر هم باشه دیگه زبونو رنگی نمیکنه یا خوشمزگیش خیلییی کم شده🤦‍♀️

بعد اینکه یادمه جمعه ها تنها انگیزه ام واسه بیدار شدن از خواب فیتیله جمعه تعطیله بود :))))

خدای من چه وسایلای قشنگی ^_^  Dream of love و دفتر زیرش دفترخاطراتن یا دفتر نقاشیی؟😍

عاشق اون پرنده هه تو نقاشی پنج سالگیت شدم😂مخصوصا پاهاش!:))

اره الان دیگه از اون آدامسا نیست، یادمه چندسال پیش از یه جا پیدا کردم ولی اصلا خوشمزه نبود و زودم تلخ شد:(
خیلی خوب بود فیتیله😍
اون کلا یه دفتره، اونی که زیرشه جعبشه، دفتر میره داخلش و قفل هم داره:) دفترچه خاطراته، یادمه انقدر ذوق کردم اونو خریدم😍 
دفتر نقاشیم ظاهرش یکم داعونه😅
😅😅😅پرنده ناقص الخلقه ست😅
شیرآب حوضو توجه کردی؟😄
حالا یه عروس دوماد کشیدم ببینی وحشت میکنی😄

نه عزیزم اون پرنده که ناقص الخلقه نیست😂

تو نقاشی منو ببینی میفهمی ناقص الخلقه یعنی چی😂

راستش اصلا متوجه نشدم که اون شیر آب حوضه😁الان که خودت گفتی فهمیدم😅

آره یادمه از این دفترخاطراتا که قفل داشتن😍منم یه دونه از همینا رو داشتم جلدش کیتی بود😇

بعد قفلش شکست😶داداشمم اون موقع کوچولو بود زد جلدشو کلا پاره کرد🤭🙄

ولی خوشبختانه خاطره هایی که دوستام داخلش واسم نوشتن هنوز مونده😇😂

😂😂😂

خب خداروشکر روشنگری شد😅😅
اون موقع خیلی مد شده بود اون دفترا😍

آخییی:(
اشکال نداره مهم اینه خودش هست:)
فقط خاطرات داخلشون😂😅
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan