پراکنده نوشت_۱۲

۱_گفته بودم که روزهای کاریم تو شرکت جدید قرار بود دو روز باشه، البته طبق آیین نامه وزارت سه روز حضور ملزمه اما طبق صحبت ها و پافشاری های شرکت با معاونت، به دو روز رضایت داده بودند. روزی که برای تاییدیه به معاونت رفتم و بماند که دوباره یه روز دیگه هم منو تا یکی دیگه از زیرمجموعه های معاونت کشوندن برای صحبت های توجیحی مسخرشون، بازم روی دو روز و قید شدنش تو تاییدیه توافق کردیم. اما هفته قبل در کمال تعجب وقتی تاییدیه رو فرستادن دیدیم که نوشته سه روز، خانم دال( مدیریت شرکت) هم به شدت ناراحت و عصبانی شدن. و حالا هی زنگ زدم و صحبت کردم و هر چی من میگم اونا باز حرف خودشونو میزنن که نه نظر ما همون دو روزه اما تو تاییدیه باید چیزی که آیین نامه گفته رو بنویسیم:|

به قول خانم دال خدا آدم رو گیر افراد نفهم نیندازه، خب تو وقتی گفته ات یه چیزه چرا نوشتت باید چیز دیگه باشه اگه فردا تو از اون مقام کوفتی ت رفتی کی میخواد ثابت کنه که شما با دو روز موافقت کردین؟:|

خلاصه قراره سه شنبه دوباره به معاونت برم و طبق سناریویی که خودمون ساختیم بگم که شرکت به من گفته تا نامه اصلاح نشه نیا و شرکت هم اصلا هیچ کارشناسی جذب نمیکنه مثل شش ماه گذشته.

واقعا تو ارکان دولتی( البته همه جا اما ارکان دولتی بیشتر)  یه آدم بی منطق به پست أدم بخوره کلی انرژی از آدم گرفته میشه.

۲_با اینکه سعی میکنم اخبار رو برای آرامش ذهنیم کمتر دنبال کنم اما انقدر که این روزا فکر و خیال میکنم فکرم به کجاها که نمیره. داشتم فکر می‌کردم که شاید اینهمه سختی ها و خون دل خوردن هایی که مردم ایران هر قرن دارن به نحوی متحمل میشن تاوان خون هاییه که پادشاهان ما برای کشورگشایی ها و فتوحاتشون ریختن! بالاخره فتح و فتوح و گسترش مرزها بدون ریختن خون که نیست، هست؟ یا مثلا کشورای عراق و افغانستان که انقدر تو ناامنی هستن هم در گذشته بخشی از ایران بودن و شاید تو قرن های گذشته تا به الان باران اون خون هاست که داره رو سر این مناطق میباره و طبیعت و کائنات خداست که داره انتقام میگیره.

البته اینا همش فکر و خیاله:|

۳_وقتی که استاد در جواب فصل هایی از پایان نامه که نوشتم و براش ارسال کردم، میگه که زحمت زیاد و خوبی کشیدی و ازم تعریف میکنه حقیقتا کیف میکنم و خستگیم درمیره:)

۴_توکانال تویترفارسی اسامی چندتا فیلم رو گذاشته بود و گفته بود اگه به انگیزه نیاز دارید این فیلما رو ببینید، امشب فیلم سکسکه رو دیدم و خداااا نگم که چقدر کیف کردم با این فیلم. درمورد دختری بود که دچار یه سندرم سکسکه هست و میخواد معلم بشه و در نهایت یه کلاس با شرایطی خاص بهش پیشنهاد میشه و من نگم که چقدر احساساتی شدم و اشک شوق ریختم. چندین فیلم که شخصیت اولش معلم باشه مثل با تو آموختم، detachment و ... دیدم اما حقیقا با این یکی خیلی همزادپنداری کردم خیلیااا و چقدر من سرسخت بودن و امیدوار بودن نینا رو دوس داشتم. و عشق من به معلمی همینه، قدرت تغییر مسیر زندگی آدم ها...

خدایا یعنی میشه؟( آیکون اشک با قلبی شکسته)

 

+راستی آمار وبلاگ های شما هم زودبه زود میپره و صفر نشون میده؟

 

  • ** گُلشید **
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan