تو یه قسمتی از نیمه تاریک وجود میگه که جهان در درون ماست، و این یعنی اینکه ما کامل هستیم و تمام جنبه های جهان در درون ما وجود داره و ما باید همه این جنبه ها رو بپذیریم. کامل بودن به معنای تماما خوب بودن نیست! کامل بودن به معنای سفید بودنه نه بی رنگ بودن. و سفید برآیندی از همه رنگ هاست، ما باید بپذیریم که در ازای هر ویژگی خوب نقطه مقابلش هم در ما وجود داره و اگه ما هر ویژگی رو که نفی کنیم ناخوداگاه نقطه ی مقابلش هم در ما کمرنگ میشه!
شبیه اینو قبلا تو یکی از برنامه های مجتبی شکوری هم شنیده بودم که عشق یه احساس کامله و برایندی از تمام احساساته،عشق رنگش سفیده نه بی رنگ، عشق گاهی محبته، گاهی علاقه است، گاهی تکیه گاه بودنه، گاهی نفرته، گاهی عصبانیته، گاهی مخالفته و تمام اینها در کنار هم عشق رو میسازه...
کامل بودن یعنی اینکه هر چیزی در کنار عنصر مخالفش معنا پیدا میکنه، تا وقتی تاریکی نباشه نور معنی نداره، تا وقتی خشم وجود نداشته باشه بخشش معنی نداره و این موهبت تمام ویژگی های منفیه، موهبتی که به واسطه اون وجوه منفی، وجوه مثبت میتونن دیده بشن.
+موارد بالا نقل به مضمون هستن.