به نام تو ای محبوب
"عشق به دیگری ضرورت نیست،حادثه است. عشق به وطن ضرورت است، نه حادثه. عشق به خدا ترکیبی است از ضرورت و حادثه."
نادر ابراهیمی_یک عاشقانه آرام.
۱_مدتی بود که از کتاب خوندن فاصله گرفته بودم و خب این فاصله گرفتن هی بیشتر و بیشتر میشد. تا اینکه تقریبا دو هفته پیش رفتم و اشتراک طاقچه گرفتم و شروع کردم به خوندن و با بادبادک باز شروع کردم، اونقدر جذبش شدم که به سختی زمین میذاشتم گوشیو، بعدش هم رفتم فیلمشو دیدم و خب اینجا بود که به معجزه نوشته ها بیشتر پی بردم، اون چیزی که با نوشتن و خوندن منتقل میشه و احساسی که در اون هست در هیچ چیز نیست! کتاب بعدی آیات مس بود که از پر از زیبایی و آرامش بود برام.و این کتاب هم مثل کتاب چهل یکم که دو سال پیش خوندم برام نشانه داشت. اونجا که مهراندخت به کیکاووس گفته بود اگه منو میخوای باید دین و محبوب من رو هم بخوای و اخر کتاب که کیکاووس گفت دنبال عشقی برو که ذات خدا رو توش ببینی!
۲_چند روز پیش داشتم تو یوتویوب میگشتم به طور اتفاقی یه ویدئویی اومد که برام جالب بود. یه آقای ایرانی ساکن بلژیک تو گوشیش دوتا عکس از خانم های ایرانی داشت که یکیش پوشش سبک امروزی داشتن و یکیش هم چادر و نوبتی این عکسارو به مردم نشون میداد و ازشون میپرسید که به نظرتون اهل کجان. با این قسمتش کاری ندارم. بعدش سوال میپرسید که کدومش به نظرتون زیباتره؟ و برام انقدر زیبا بود جواب هاشون که نگو. علیرغم اینکه خود اون آقاهه قصد داشت یجورایی ازشون اینو دریافت کنه که عکس کم پوشش زیبا تره به جز چند نفر بقیشون گفتن هر دوش زیباست! ( خب تردیدی در این نیست که بی حجابی زیبا تره و اگه قرار بود زیبا نباشه در ظاهر کسی طرفش نمیرفت) اما من عاشق فرهنگ و استدلال اون مردم شدم که میگفتن هر دوتاش زیباست. یه سوال دیگه هم از خانما میپرسید که اگه دوست پسرت یا همسرت ازت بخواد حجاب کنی تو قبول میکنی و بدون استثنا همشون گفتن نه، نه گفتنشون هم از جهت خود حجاب نبود، میگفتن که من اگه کاری رو بخوام انجام بدم به خاطر خودم و با عقیده خودم انجام میدم نه به حرف دیگری. بعد از چند نفر هم پرسید که اینکار درسته؟ و باز هم من عاشق جواب اون چند نفر شدم که گفتن نمیدونم، خب من تو فرهنگ و جامعه اونا نیستم که بدونم، شاید از نظر اونا اینکار درست باشه و من نمیتونم بدون شنیدن دلیل و فلسفه اینکار قضاوت کنم!
و چقدر بده که حجاب رو فقط توی چادر ببینیم! ( بی ربط به متن بالا)
۳_هفته قبل طی یک حرکت یهویی راهی رامسر شدیم و سه روزی رو اونجا بودیم. خیلی وقت بود که دلتنگ دریا بودم، با اینکه عید بندر ماهشهر خلیج فارس رو دیده بودم اما خیلی کم بود شاید کلا دو ساعت هم نشد. آخرین باری که شمال بودم سال ۹۶ بود که اردو رفته بودیم رامسر و دیدن اردوگاهی که اون موقع توش بودیم منو برد به همون سال و حال خوبش. با اینکه شمال بغل دستمونه ولی خب قسمت نمیشد که بریم و این سفر برام سراسر حس خوب بود.
اولین بار بود که شبها تا دیر وقت کنار دریا مینشستم و طلوع
ماه رو بالای دریا نگاه میکردم، ماه اولش رنگ سرخ داشت و انگار خیلی نزدیک تر به زمین بود و انقدر زیبا بود که نمیشد چشم ازش برداری.
اولین بار بود که صبح زود قبل از طلوع کنار دریا بودم و طلوع آفتاب رو نگاه میکردم. دریا تو اون لحظه به نظرم زیباترین حالت خودش رو داشت، نه فقط به خاطر طلوع آفتاب، اون خلوت بودن، اون تنهایی دریا، اون نسیم صبحگاهی، همشون پر از حس خوب بودن، انگار دریا پاک بود، انگار شب قبل همه ی انرژی منفی ادمایی که در طول روز میرفتن توش رو که بخودش گرفته بود تو عمق خودش دفن کرده بود و حالا دوباره با کلی انرژی مثبت برگشته بود که دوباره انرژی مثبت بده و منفیا رو بگیره. آره شبا دریا سنگین بود اما صبح پر از سبکی بود.
قسم میخورم اگه خونمون نزدیک دریا بود پیاده روی های صبح رو از دست نمیدادم:)
۴_ولی این چه چیزیه که تو جوونا مد شده که "ما به انسانیت اعتقاد داریم و به خدا، بقیش دیگه حاشیه ست."؟
این سومین موردی بود که پیش میومد.
چند سال پیش که تو سایت خانواده برتر ،پست ها و نظرات دختر و پسرهایی رو میخوندم که از خواستگاری رفتن یا اومدن زیاد مینالیدن و خسته بودن و دیگه میخواستن پا پس بکشن، برام عجیب بود و با خودم میگفتم خب آدم باید انقدر بگرده تا نیمه ی خودشو پیدا کنه اما خب حالا میبینم که یکی از بدترین حس های دنیاست:|
به نظرم اونهایی که تو یکی دوتای اولی جفتشونو پیدا میکنن واقعا خوش به حالشونه، اونایی که عاشق میشن هم که دیگه خوشبخت ترینن.
به مامان گفتم که واقعا دیگه حالم داره به هم میخوره تا یه مدت کار به کارم نداشته باشید.
۵_ولی اگه دچار دوست داشتن شدین ببینید اون دوست داشتن داره شما رو رشد میده یانه؟ بهتون برای انجام کار ها انگیزه میده یا نه؟ اگه اره، اون دوست داشتن ارزش ادامه دادن داره حتی اگه رسیدنی توش نباشه!
۶_بعضی وقتا_وقتایی که خودم دچارش میشم_ با خودم میگم ولی کاش هیچ وقت نشه که کسی به خاطر من گریه کنه، خصوصا اگه این دوست داشتن درست باشه گریه هاش سوزاننده تره!
۷_جدیدا قفلی زدم رو این آهنگ های همخوانی های گروهی.
۸_این دیوارکوب رو امروز تمومش کردم، خودم که بی اندازه عاشقش شدم:)
خیلی پرحرفی کردم، تقصیر خودمه هی تلمبار میکنم حرفارو:)
هر کسی که تا اینجا خوند ازش ممنونم🌹:)