قبلا بارها تو وبلاگ نوشتم از امام رضا.
از اینکه مدت هاست سالی بیاد و بدون امام رضا بره برام انگار نشدنیه و خدا دیگه اون روزی رو نیاره که دوری از امام رئوفم بیشتر از یک سال بشه!
از اینکه تمام سال به امید رسیدن به اون روز برام سپری میشه، از اینکه پا گذاشتن تو حرمش دقیقا مثل ریختن آبی رو آتش آشفتگی ها و نابسامانی های دلمه.
قبلا هم نوشته بودم که اگه روزی بخوام ازدواج کنم هر سال یه سفر مشهد رو به عنوان تمام یا بخشی از مهریه انتخاب میکنم.
امسال هم خیلی یهویی و با جریان های عجیبی مشهد رفتنمون جور شد و فکر میکنم دومین بار بود که تولد امام علی مشهد بودیم.
حس و حال عجیبی داشت زیارت امسال. خصوصا اینکه عزیز و آقاجون هم باهامون بودن.
از اون شب اول که تو قطار بودیم میخواستم چنین پستی بنویسم ولی خب قسمت نشد و نهایتا موکول شد به امشبی که شب آخره.
به یاد همتون بودم.
پ ن: حرف برای گفتن خیلی زیاد دارم و حالا که از شلوغی درس ها و باقی چیزها کمی رها شدم دیگه خیلی بیشتر میتونم بنویسم.