۱_نمیدونم چه حکایتیه اسم من انقدر تو لیست اساتید تو چشمه؟!
چه اون موقع که دانشگاه حضوری بود و لیست نام ها فیزیکی چه الان که لیست نام ها اون گوشه ی صفحه ی سیستمه!
اون موقع ترم دو بودم که زبان داشتیم هر جلسه استاد اسم منو صدا میزد میگفت بخون( نه اینکه منو بشناسه ها کلا شانسی صدا میزد چون تو کارشناسی کمتر اساتید دانشجوهارو یادشون میمونه)
تو ارشدم که دوتا استاد ترم ۱ و ۲ بودن هر جلسه اسم منو صدا میزدن الانم یه استاد دیگه اضافه شده:|
۲_استاد گفت تعریف من از اینترنت اینه:"اوج سخاوت در بخشیدن اطلاعات"!
به نظرم تعریف قشنگیه!
به قول استاد "انسان از یه جایی به بعد فهمید که با بخشیدن اطلاعات بیشتر رشد میکنه تا نگه داشتن و محصور کردنش."
شاید واسه همینه که برای علم هم زکات تعریف شده.
خلاصه اگه جزوه مینویسید اگه کار علمی انجام میدید اگه چیزی بلدید در اختیار بقیه بذارید بدون چشم داشت( چیزی که کمتر تو جامعه ی ما هست) همون طور که وقتی استاد ازمون پرسید به نظرتون اگه اینترنت مختص کشور ما بود اینهمه سخاوت داشت و جواب نود درصدمون نه بود!
۳_یه چیزیو درک نمیکنم اونم اینکه بعضیا در قالب توصیه میان و به ترم اولی ها میگن تو ترمای اول عاشق نشید!
اولا مگه عشق دست خود آدمه؟ عشق کار دله و دل هم از کنترل و منطق خارج:)
ولی من میگم اگه عاشق شدید هم شدید چه اشکالی داره؟:)
اما از عشقتون افسانه نسازید.
سریع هم بعد حس اون عشق وارد رابطه با اون شخص نشید!
به این عشق زمان بدید بذارید ماهیت واقعی اون حس و اون شخص براتون مشخص بشه.
عشق دست خودتون نیست اما مدیریتش دست خودتونه!
۴_شاید قبل از اینکه وارد این رشته و این دانشگاه بشم اگه کسی میگفت از همه اساتیدم راضی هستم باورم نمیشد. اما حالا میگم که واقعا از شاگرد چنین اساتیدی بودن شاکرم و ازشون راضی ام و خدای منم ازشون راضی باشه:)
۵_گاهی وقتا چیزهای یهویی خیلی قشنگن و به دل میچسبن!
مثل قم و جمکرانی که ظهر پنجشنبه یهو به فکرمون افتاد و ساعت ۳ عزم رفتنش رو کردیم و ظهر جمعه هم برگشتیم.
هر چند که همه اش در صحن ها سپری شد اما روح مرا سیراب کرد از آرامش و حس خوبی که مدت ها منتظرش بودم!
حالم کم کم رو به بهتر شدن میره!
نمیدونم از اومدن پاییزه یا شروع دوباره ی درس ها و سرگرم شدنم؟
یا از اثر زیارت عاشورایی که جزئی از کارهای روزانه ام شده؟
یا همین سفر یک روزه؟
یا شاید هم همه شان!
من به امداد های غیبی یقینا یقین دارم!
که این روزها چله ی جدیدی که تا به حال نداشته ام شروع کردم ،یک چله با چهل نفر! که اثرات و انرژی مثبتش رو از همین اول دارم حس میکنم!
بی خود نیست که ۴۰ عدد مقدسیه !
۵_معمولا دوتا دیدگاه تو عشق وجود داره.
یکی اونجا که مهدی احمدوند میخونه"میگن هیچ عشقی تو دنیا مثل عشق اولی نیس."
یکی هم اونجا که شادمهر میخونه"عشقای قبل از تو سوء تفاهم بود."
(لطفا با تحریر بخونید:) ).
ولی به نظرم اون عشقی که بتونه عشق یا عشق های قبلی رو خنثی کنه و حس جدیدی در آدم زنده کنه خیلی قوی تر و ارزشمند تره:)