کاراموز_شیب۴

تقریبا یک ماه و نیم می‌شود که سرکارم یک کاراموز برایم آمده است، راستش اولین بار که برای هماهنگی تماس گرفت پیش خودم خنده ام گرفت که اخر مگر من چقدر تجربه ی کاری دارم که کاراموز هم بخواهد برایم بیاید من هنوز خودم هم در حال یادگیری ام:) 

اولین روزی که به شرکت امد و به استقبالش رفتم برخورد اولیه مان می‌شود گفت خیلی خوب بود، نمی‌دانم چرا اما انگار نه انگار که اولین بار بود با هم برخورد داشتیم. سه سال از من بزرگتر است و متاهل و حتی یک پسر هم داره:)

خود او هم معتقد است که خیلی زود با هم اخت شدیم، من با او بیشتر از همکارهایی که این چند ماه در کنارشان هستم ارتباط گرفتم، به قول خودش در هردویمان یکجور سادگی و بی الایش بودنی است که باعث شد زود با هم صمیمی شویم.

و چیزی که خودم هم به آن معتقدم این است که خیلی وقت ها نزدیک بودن دل ها و ان شباهت خوی ذاتی ادم ها به هم بیشتر از شباهت در چیزهای دیگر باعث اخت شدنشان می‌شود!

چیزی که همان اول متوجه شدم این بود که از لحاظ ظاهری اصلا شبیه هم نیستیم و جلوتر که رفتیم این را هم فهمیدم که از  نظر اعتقادات مذهبی هم حتی!

اینکه با وجود تفاوت ها کاری به عقاید یکدیگر نداریم و سعی در تحمیل عقاید خود به دیگری نمیکنیم همه اش بخشی از همان نزدیک بودن خوی ذاتی است.

آن اوایل حرف که میزدیم بهش گفتم که ترجیحم این است که در محیط کار با ساده ترین ظاهر حاضر شوم اینکه محیط کار مردانه است اینجوری بیشتر احساس راحتی میکنم.تنها ترجیحم را گفتم و سعی در تحمیل عقیده ام به او نکردم که با ارایش غلیظ به سرکار نیا و لباس فلان گونه نپوش.

و در جواب او که گفت" ولی من میگم به این مردها نباید رو داد و هر جور که راحت هستیم باشیم" لبخندی زدم و گفتم اره دیگه منم اینجوری راحت ترم و او هم لبخندی زد.

هفته ی قبل که برای چندتا از پرسنل جلسه ی توجیحی برگزار کردم بعد از اتمام جلسه بعد از کلی تعریف و تمجید که چقدر عالی بود طرز صحبت و بیانت و چقدر ازت یاد گرفتم، یکهو بی مقدمه گفت" میدونی الان که فکر میکنم می‌بینم طرز لباس خیلی مهمه"

اولش متوجه منظورش نشدم و پرسیدم طرز لباس؟

که گفت" اره دیگه مثلا الان میبینم واقعا تو محیط کار ادم ساده تر باشه راحت تره، مثلا الان یه لحظه خودمو جای تو گذاشتم دیدم ترجیحم اینه که یه دست لباس ساده و تیره با کمترین ارایش باشم، یعنی میدونی چیه؟ تا الان میگفتم نه چون واقعا تو مجیط کار نبودم ولی الان که تو دل کارم میبینم این بهتره."

همون لحظه یاد کتاب خاطرات سفیر افتادم، اونجایی که امبروژا به نیلوفر گفت که خوشبحالت که پوشش داری و راحتی چون حس کرده بود و دیده بود که پوشش نیلوفر را راحت تر کرده است.

در دلم حسابی ذوق کردم و یکبار دیگه مطمئن تر شدم از اینکه چیزی که درست باشد خودش با رفتار درست جذب میشود و کسی که منطقی باشد خودش به سمت ان چیز درست کشیده میشود.

راستش همیشه از اینکه بخواهی با یک جمله و کمترین زمان نظر کسی را عوض کنی متنفر بوده ام و متاسفانه چیزی که در هر قشری در جامعه ی ما وجود دارد همین است.

جای قبلی که سرکار می‌رفتم یک آقایی که تقریبا چهل و خرده ای سال سن داشت، مرد خوبی بود و گاهی با من و خانم منشی در مورد مسائل مختلفی صحبت می‌کرد. یادم است دو روز قبل از مشهد رفتنم هنگام خداحافظی ام با خانم منشی وقتی متوجه شد میخواهم به مشهد بروم لبخندی زد و گفت" ای بابا ول کنید تو رو خدا این چیزارو، به فکر پیشرفت باشید، امام رضا واسه سالها قبل بوده، اصلا ایرانی نبوده، امام رضا خودتی، امام رضا این کشورته و....."

آن موقع هم در جوابش لبخندی زدم و جواب امثال خودش را به خودش دادم که به هر حال هرکسی یه عقیده ای داره و یه دلخوشی هایی داره، قرار نیست همه مثل هم باشن و عقیده ی هر کسی هم محترمه.

و در دلم هم گفتم و شما قرار نیست که با یک جمله عقاید مرا عوض کنی و عقاید خودت را به من تحمیل. خصوصا اینکه کم کم داشتی وارد فاز توهین هم می‌شدی اگر حرفت را قطع نمی‌کردم، کاری که خیلی از امثال تو می‌کنند و فقط شعار بلد هستند بدهند که عقاید هر کسی محترم است.

برعکسش را هم یادم می‌اید.

سال اخر دانشگاه که بودم آن روزها کلیپ های مسیح علینژاد و چهارشنبه های سفیدش به پا بود.

یک روز که چهارشنبه با نرگس و فاطمه عصر از دانشگاه مستقیم داشتیم به راه آهن میرفتیم که با قطار برگردیم و در مترو و ان شلوغی عصر، کمی آن طرف تر از ما، یک خانمی که چهل یا بیشتر سن داشت، در واگنی که همه خانم بودند روسری اش افتاده بود، البته که جلوی شیشه ها ایستاده بود. دختر جوان چادری که هم سن و سال خودم میزد با لحنی خوش به آن خانم گفت میشه روسریتونو سر کنید؟

آن خانم هم با لحنی آرام گفت نه نمیشه گرممه.

دوباره دختر گفت خب اینطوری که نمیشه.( با لبخند)

آن خانم هم با لخند گفت چرا نمیشه؟

دختر: خب قانونه.

زن با لبخند: ای بابا قانون ما کجاش درسته، تازه اینجا اصلا مگه مردی هست؟

و اینطور بود که چند نفری هم وارد بحث شدند و بگو مگو راه افتاد.

یکی دوتا خانمی که جلوی من بودند با حالت خاصی به من نگاه کردند انگار که من هم همان لحظه باید بروم و طرف ان دختر را بگیرم اما راستش من متنفرم از این گونه درگیری هایی که اسمش را میگذارند امر به معروف، امر به معروفی که قرار است به جای جذب آدم ها باعث دورشدن آن ها شود!

اصلا چطور می‌شود یک عقیده را که فرد یک عمر با خودش حمل کرده یک دفعه با یک جمله که اغلب هم دستوری است تغییر داد؟

 

  • ** گُلشید **

درست میگی عقیده هرکسی محترمه 

 

آزادی یعنی همین ،من با حجاب خودم تو با حجاب خودت کنارهم تعامل داشته باشیم 

من بدجوری ازاین دلواپسای تو مترو و بی ارتی زخم خوردم:))

 

یس:)

بهت گیر دادن؟:)
خب خواهرم حجابتو رعایت کن دیگه عه:)

تا دلت بخواد بهم گیردادن ،همه ی گیر دهنده ها هم چادری های سن بالا بودن

 

که خب همیشه من زدم به نشنیدن و جواب ندادن

 

ولی گاهی بد ناراحت میشم

 

مثلا یبار تو مترو یه زن چادری که همسنای مامانم بود برگشت بهم گفت همین شماها هستین جامعه رو خراب کردین!!

 

متوجه نشدم منظورش چیه گفتم ببخشید چی؟

 

گفت با این موها و لباس هاتون معلومه قصدتون دلبری از این و اونه!!

 

آره من صبح به صبح پامیشم به نیت دلبری از مردا لباس میپوشم!!

 

 

راستش منم هر چی از گیردادنا دیده بودم همه مسن بودن و میذاشتم رو حساب نااگاهی و متعصب بودنشون ولی اون دختر جوونه رو که دیدم خیلی تعجب کردم!

ولش کن بابا:)

من یه سوال دارم 

 

چی میشه آدم محل کار یا بیرون خوب بپوشه و خوش پوش بگرده؟

 

چرا باید چون محیط کار مرد هم هست لباس تیره و ساده پوشید؟

 

محیط کار من بحثش فرق میکنه!

وگرنه من خودمم معتقدم ادم باید خوش پوش باشه و رنگای شاد بپوشه.

ساده و تیره هم منظورم فرم اداریه که اکثرا هم رنگای سورمه ای و طوسی هستن.
به هر حال محیط کار جای کاره ادم لباس ساده و مرتب بپوشه خودش از خیلی دغدغه ها راحت تره.
ادم متناسب با هرجایی نوع لباسشو انتخاب میکنه دیگه، مهمونی، گردش، عروسی ، محل کار و ... با هم فرق میکنن خب.

سلام

کار درست رو انجام دادین، هیچ بنی بشری رو نمیشه با یه جمله و بحث کردن راضی کرد، مگر اینکه خودش بخواد، بار ها شاهد این قضیه بودم و چیزی جز دعوا و ناراحتی نبوده.

سلام
دقیقا همینطوره و اون بحث و دعوا باعث میشه حتی اگه یک درصد امکان پذیرش وجود داشته باشه همونم از بین بره.

سلام :)

واقعا اینکه میگن هرسخن جایی و هر نکته مقامی دارد میتونه اینجاهم صدق کنه. مهمونی و محیط کار  و فضای دوستانه فضای رسمی باهم فرق داره. آدم با هر عقیده ای  میدونه هرجایی لباس و تیپ خودشو میطلبه :))

چه کار خوبی کردین :))

میدونید من احساس میکنم اون دختر خانم هم منظور بدی نداشته. به هرحال به وظیفه شرعیش عمل کرده. خوب خیلی وقتا درسته نمیشه عقیده چندین ساله یکنفر رو عوض کرد ولی اهی بایه جمله یه تلنگر میشه که آدم عوض بشه :))

هرچند که یه آدمایی مثل همین علینژاد از آب گلالود ماهی میگرند و اونا هم نمیذارن خانم ها خودشون تصمیم بگیرند وقتی فکر میکنم میفهمم اوناهم دارن بزور برهنگی رو تحمیل میکنند ولی خوب متاسفانه جو ظاهری با متن باطنی فرق داره و ظاهری بیشتر دیده میشه :(

سلام:)
ما هم نمیگیم که طرف منظور بدی داره ولی حقیقتش اون جمله هایی که تلنگر میزنن اینجور جمله ها نیستن، اینجور تذکر دادن ها فقط باعث کدورت میشه و از اون بدتر زمینه رو واسه علینژاد ها بیشتر فراهم میکنه.

علینژاد رو که اصلا حرفی نمیمونه در مورد این ادم، دیگه کارهاش واسه همه رو شده.
اتفاقا قبل تر ها همون موقع ها که این کمپین چهارشنه هارو راه انداخته بود هم یه پستی گذاشته بودم که چرا ادم ها باید از یه ادمی مثل این که جیره خوار  دشمنه خط بگیرن. بحث عقیده و مخالف بودنشون با حجاب جدا ولی اون خط گرفتنشون از اون شخص انگار یجور از دست دادن هویت فکری بود.

درسته :))

میدونید میگند که امر به معروف دانش و تخصص خودش رو میطلبه. خیلی ها میدونن و راه بلدن برای همین ما آدم های  معمولی نباید وقتی نمیتونیم کاری انجام بدیم. من به شخصه هیچ وقت سعی نکردم وقتی نمیتونم و جاش نیست اینچنین تذکر یا کاری کنم. به هرحال عقیدس دیگه درست و غلط . من یکجورم طرف هم یکجور. قطعا اون هم دلایل خودش رو داره.

 

واقعا من هنوزم متعجبم چرا همین حالاهم یه عده ازش پیروی میکنند :(

اخه میدونی بحث امر به معروف از عقیده فراتز میره، نمیشه اینجا گفت هر کسی یجور فکر میکنه، کوچکترین اشتباهی نتیجش میشه دور کردن یک انسان از دین یا همون دین زدگی!

خب همه رو که نمیشه به زور به چیزی جذب کرد ولی فرهنگ سازی نادرست و ارشاد نادرست از خیلی سال قبل تا به الان نتیجش شده این. اینکه خیلیا در مقابل تهاجم فرهنگی دووم نیارن به اون فرهنگ جذب بشن چون این تهاجمه با برنامه ریزی و حساب شده پیش اومده ولی اون فرهنگی که ما میخواستیم ایجاد بشه چی؟ چقدر حساب شده جلو اومد؟

بله صحیح :))

:))

سلام. میدونی دانشگاه که میرفتم یک حربه جدید( اگه بخام اسمش رو حربه بزارم! که ترجیح میدم بزارم چون سلسله مراتب رفتارهای روانشناسی پشت اموزش امر به معروف و نهی از منکر هست و با تغیرات جامعه روش سازی های جدیدی برای ترویج حجاب صورت میگیره.کم اما هوشمندانه) رو دیدم. اینکه وقتی مقنعم میفتاد خانم زیبای چادری با لبخند دلنشین میگفت خانم فکر کنم "حواستون" نبوده مقنعتون افتاده. منم نگاهش میکردم و لبخند میزدم و میگفتم نه.

خانم های زیبای چادری دیگه ای رو هم دیدم که به خانم های سن بالای دیگه ای تذکر میدادن. ولی جایگاه داره این کارا. خانمی که بهش تذکر دادن در حال کار کردن سنگین بود و خسته شده بود و مشخص بود اعصاب نداشت با اینکه از چشماش سادگی میبارید اما مثه تی ان تی خدا پیغمبر رو میتونست بمبارون کنه.(البته حالا یکی پیدا نشه بگه چون ملت درگیرن از قانون بزنیم؟ امیدوارم این مغالطه رخ نده)

خب اخه این تذکر، اونم توی این شرایط، برای زنی که پوشش اجباریه و دینش "تقریبا" جبر جغرافیا، نه تنها جذب خاکستری محسوب نمیشه دفع حداکثریه.

دقیقا حرفت درسته به نظر منم کسی که اعتقاد قلبی به چیزی نداره رو با اینجور جملات اصلا نمیشه جذب کرد.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan