خدا ازش نگذره(الکی)!_#شکستن یخ بیان۲

یکی از چیزایی که بهش علاقه دارم اینه که اونقدری پول اضافی داشته باشم و برم مغازه ی لوازم التحریری و گلفروشی هر چی که از اون دم ازش خوشم اومد بخرم حتی اگه مورد استفادم نباشه:) بعدشم برم کتاب فروشی و هر کتابی که خوندم و بعد از اینم قراره بخونم رو بخرم و بیارم تو اتاقم بچینم:) به جای اینکه از کتابخونه کتاب بگیرم یا از فیدیبو و...

تو مرحله ی بالاتر آرزوم اینه که کلا خود مغازه رو داشته باشم:))

یادمه تو دوران تحصیلم اکثرا وسایل معمولی داشتم یعنی شبیه چیزی که اکثر مردم داشتن.

البته چرا گاهی وسایل قشنگ هم داشتم مثلا غلطگیرای عروسکی یا خودکار اکلیلی که تو ابتدایی خوراکم بود.

از اون جامدادیا که باز میکردی طبقه ای میشد یا مدادرنگی ۲۴ رنگ که یادمه سوم ابتدایی بودم که خریدم ولی هیچ وقت اونارو نبردم مدرسه که مبادا کسی ببینه و دلش بخواد. یا یه چیز لاکچری که اون موقع خریدم از این ژل ضدعفونی کننده های دست بود که فقط هم همون سوم ابتدایی بود که تو تلوزیون تبلیغ میکرد و من به بابام گفتم از اونا برامون بخره که تو زنگ تفریح قبل خوراکی خوردن دستامونو ضد عفونی کنیم:) یادمه بچه ها خیلی خوششون میومد و منم به اونا میدادم بزنن:) و ایضا چندتا تراش رومیزی و ماشین حساب و چراغ مطالعه که به خاطر شاگرد شدنم جایزه گرفته بودم.

ولی دفترا و خودکارا و مداد ها و ...همیشه معمولی بودن. از شکل و شمایل دفترام هیچ وقت خوشم نمیومد چون یادمه مدرسه تو ابتدایی دفتر زیاد بهمون میدادن و اونقدر زیاد بودن که نیاز نمیشد دفتر بخریم:)

ولی خب خیلیا بودن که میخریدن مثلا دوست خودم همیشه همه چیش ست دارا و سارا بود با اینکه خوشم میومد ولی نمیدونم چرا هیچ وقت حسرت نخوردم، کلا هر چی فکر میکنم هیچ وقت تو بچگیم حسرت کسی یا چیزی رو نخوردم با اینکه خیلی چیزا رو دوست داشتم.

یادمه اولین دفتر خوشگلی که خریدم سوم راهنمایی بودم، اولین دفتر فنردارم بود که روش از این شکلای زرق و برقی داشت:) اونقدر دوستش داشتم که دلم نمیومد توش بنویسم:)

اول دبیرستان که بودم نمیدونم به چه مناسبتی بود که همون اوایل سال جایزه دادن بهمون و یه دفتر فنردار خیلی خوشگل با یه جلد سبز فسفری بود، خیلی اونو دوست داشتم و دفتر ریاضیم کردمش.

کلا از اول نوشتن ریاضی چه تو دفتر چه رو تخته رو عاشقش بودم و اونقدر هم مرتب و خوشگل مینوشتم که نگو:)

تقریبا دوماه اینا گذشته بود که نمیدونم چطور شد که دفتر ریاضیم تو زیرمیزی جاموند. بعد از ظهرش هم شیفت مخالف داشتیم.

فردا که رفتم مدرسه دیدم دفترم نیست:|

خلاصه از هر کی و هر چی که بگید سراغشو گرفتم ولی پیدا نشد. حاضرم قسم بخورم که اون دفترو دزدیده بودن:/

منم که عاشق اون دفتر بودم و نگم براتون چقدر با عشق توش نوشته بودم:/

بعد از اون یه دفتر از همون مدل دفترای زشتوی قبلی برداشتم و با بی حسی تمام توش نوشتم، علاوه بر اون فکر کنید جزوه و تمیرین دوماه رو هم دوباره نوشتم:/ اون دفتر ریاضی بی ریخت ترین و بی عشق ترین دفتر ریاضیم شد:|

امشبم یهو یادش افتادم بعد گفتم خدا ازت نگذره که دفترمو دزدیدی:)

البته که الکی بود این جمله و من هیچ وقت یادم نمیاد کسی رو نفرین کرده باشم یا کلا دعای بدی کرده باشم و اگه کرده باشم هم بعدش سریع حرفمو در محضر خدا پس گرفتم، دلایلش هم مفصله که دیگه تو بحث این پست نمیگنجه:)

 

  • ** گُلشید **

کلاس اول یا دومم با پدربزرگم رفتیم دفتر خریدیم...

چند تا خریدیم...

یکی شون عکس "دختر توت فرنگی" بود..البته اون موقع نمیدونستم که چه کاراکتریه

انقدررر دلم نمیومد ازش استفاده کنم ، تا کلاس نهم ازش استفاده کردم

ولی لامصب انقدرررر بچگونه بود طرحش که ادم خجالت میکشید استفاده کنه XD

این دفتر دوست داشتنیم بود که این شد قضیه اش :)

 

عزیزم:))
منم اون دفتر فنردار اولیم رو تا دو سال استفاده نکردم:)))
یا اون جامدادی طبقه ایم رو انقدررر استفاده کردم نکه فلزی بود کلا قراضه شد مامانم گرفت انداخت بیرون گفت ابروریزی بسهD:

آمااا

یه تراش رو میزی کلاس اول خریدیم با مامانم

(تابستونی که بعدش میخواستم برم اول یعنی)

بعد این تراشه فلزی بود ، قیمتشم واسه یه تراش خالی گرون بود :))

 مامانم اومد چونه بزنه ، فروشندهه گفت خانوم این تراشه تا دانشگاه واسش کار میکنه !!

اقا راست میگفت امسال دوازدهمم هنوز کار میده XDD

:)))
برو پیداش کن بگو دمت گرم عجب جنسی دادی بهم:)
حالا تو هی میگی منم یادم میاد:) سوم چهارم بودم جایزه بهم تراش رو میزی و منگنه دادن انقدر جنسشون خوب بود هنوزم دارمشون، دیگه دارن به عتیقه تبدیل میشن:)

جایزه های دبستان خیلی خوبن =}}}}

اره:))

من تو دوران مدرسه خصوصا دبیرستان خیلی چیز میز گم کردم یا ازم دزدیدن

 

راستش فقط ابتدایی چیزای ساده میگرفتم مثل دفترکاهی واینا

 

از اداره تعاون سهمیه داشتیم اون موقع لوازم تحریر خیلی بی کیفیتی میدادن که همونم استفاده میکردیم 

 

بعد راهنمایی و دبیرستان که بزرگتر شدم از کفش  و گیره مو تا دفتر ومداد همه صورتی و بنفش و فانتزی میگرفتم 

 

یبار تو نمازخونه بودم پاپیون روکفشامو دزدیده بودن

 

چندبار گیره سر و مداد رنگی و پاک کن عطری گم کردم 

 

خلاصه که هم من شلخته بودم هم راحت ازم دزدی میشد

یعنی جا داره یه دست کتکت بزنم با پست اخرت حالمو بهم زدی:))) واقعا داشتم عوق میزدم لنتی:)

خب این از این کتک:)

پاپیون رو کفشاتو؟؟؟:)))
یعنی چی اخه لامصبا پاپیون روی کفش اخه:))

گفتی دزدی

یادمه کلاس اول که بودیم جامدادی و وسایل چندتا از بچه‌ها رو دزدیده بودن. ناظممون اومد تو کلاس گفت میدونیم دزد یکی از بچه‌های این کلاسه خودش بیاد وسایلو پس بده یا عکسش رو میزنیم رو بورد آبروش رو میبریم. خیلی روز وحشتناکی بود همه همدیگه رو بازجویی میکردن :/ تهمت میزدن دعوا راه مینداختن.... آخرش هم نفهمیدیم دزد کیه بی سر و صدا خودش به ناظم اعتراف کرده بود

:))
از این حرکتای خبیثانه که باعث میشد بچه ها به خطاشون اعتراف کنن:)
یاد این حرکته افتادم میگفتن ما تو خونتون و تو راه مدرسه دوربین گذاشتیم میبینیم چیکار میکنید:|

براچی حالت بهم خورد؟!!

 

آره رو کفشا پاپیون گنده بنفش مخمل یود نمیدونم کی کنده بودشون پاپیونارو برده بود

 

بعد انقد زشت شد که هرکاری کردم زودتر پاره شن خراب شن دوباره کفش بخرن برام:))

خلط زرد کشدار!!!!:):/

والا معلومه زشت میشه حق داشتی:) 

سلام. سلام.سلام... .؛).

این شیف مخالف یه بدبختی ای هستش!

چه آرزو های خفنی !

من از اون جامدادی طبقه ای داشتم،خیلی خیلی خوبن!

دفتر زشتو که خیلی خیلی خوبه، من عاشق اونام!

واقعاً اون دفتر خوشگلتان حیف شد!

سلام
:)
عاشق دفترای زشت ؟:)

اره واقعا حیف شد!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan