تو پیگیر دلشوره های منی!

یادمه اون موقع ها که دبیرستان بودم معلم ریاضیمون( که قبلا در موردش یه چیزایی نوشتم) میگفت من الان هر چی که دارم از معنویت دوره ی نوجوونی و جوونیم دارم!

دیشب قبل خواب تو حالت تشویش بودم، نگاهم تو تاریکی به سقف بود، ذهنم مثل کلاف های تو در تو و در هم پیچیده بود.

تو خواب و بیداری بودم، نمیفهمیدم چه بلایی داره سرم میاد، همونجوری که این روزای اخیر نمیفهمیدم...

فقط میدونستم که ته دلم فریادش میزدم، گاهی با صدای ضعیف، گاهی با زجه، میدونستم که میشنوه!

تو خواب و بیداری تو تشویش و دلهره بودم، دلشوره، سیاهی، تاریکی...

نمیدونم یهو اون حرفا چطور اومد قلبم؟!

اصلا چطور مغزم اونا رو تو اون تشویش اروم اروم زمزمه میکرد...؟

چجوری اونقدر با اون حرفا آروم شدم؟

اروم خوابیدم هر چند که کابوس دیدم، هر چند که چندبار از خواب پریدم، ولی آروم بود ته قلبم...

صبح زودتر بیدار شدم و زودتر هم زدم بیرون.

هوا خیلی خنک و روح نواز بود.

نسیم ملایم، بوی خوش صبح میومد، بوی دریا میومد.

دریا...!

دیشب تو اون حرفا از دریا حرف زده بودم با قلبم؟

آره بوی دریای پاک و بی کرانی میومد که میخواستم روحم توش غرق بشه!

تمام شرم هام پاک بشه، تمام تشویش هام، تمام دلشوره هام...

سر خیابون همیشگی که رسیدم ۱۲ دقیقه زودتر از همیشه بود.

زنگ زدم  به راننده سرویس شرکت که به خاطر جابه جایی روز کاری این هفتم منو جا نذاره، که یادش بود.

۱۲ دقیقه بود ولی هم کوتاه بود و هم طولانی!

مثل حالتی که تو خواب هست و زمان معنی نداره.

هی نسیم به صورتم میخورد، هی نگاهم رو برگهای درختای کنار خیابون دو دو میزد، هی بوی دریا میخورد به مشامم، هی بی حرف میشدم، هی لبریز از حرف میشدم، هی دلم آروم میگرفت...

چند دقیقه بعد تو سرویس بودم، آقای طیبا طبق معمول آهنگای معین رو گذاشته بود...

هی نسیم...

معین میخوند: ای الهه ی ناز، با دل من بساز...

 

شایدم منم اگه هنوز میتونم آروم بشم، به خاطر معنویت نوجوونیمه!

اینکه به خاطر خوب بودن اون موقع هام هنوزم نجاتم میده!

آخه اون پیگیر دلشوره های منه...!

همون که ذهنم دیشب تو حرفا میگفت: خودش میدونه راه نجاتته پس چرا نجاتت نده؟!

هنوز متلاطمم!

هنوز به اون دریا نرسیدم!

هنوز تو رودخونه ای ام که فکر میکنم قراره به اون دریا بریزه...

بوی دریا رو حس می‌کنم.

دریا دریا بکشان پای مرا، دل تنهای مرا...

 

 

 

 

  • ** گُلشید **

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan