امروز اولین امتحانم بود. امتحان خوبی بود.
البته بگم که طبق تصمیم دانشکده به خاطر وضعیت انلاین بودن تدریس و امتحانا بخش زیادی از نمره به فعالیت های کلاسی و پروژه ها تعلق میگیره( یعنی چیزی حدود ۶۰ درصد).
چیزی که از خیلی وقت پیش باید تو نظام آموزشی ما جا میافتاد!
اینکه دانش آموز یا دانشجو بدون ترس از نمره سعی کنه در طول ترم یاد بگیره.
البته که الانم تو اکثر جاها همچنان تمرکز روی همون نمره ی پایانیه و امیدوارم که یه روزی از این وضعیت رهایی پیدا کنه آموزش و پرورشمون.
امتحان امروز هم نصف یه کتاب بود، حدود ۸۰ و خورده ای صفحه که نصف دیگش به عنوان میان ترم اونم به صورت شفاهی سر کلاس بود و در واقع کل این کتاب حدودا ۸_۱۰ نمره از نمره ی پایانی بود و ما بقی فعالیت هایی که استاد ازمون میخواست.
الان که اومدم کتاب این درس رو بذارم کنار و برم سر درس بعدی یه لحظه با خودم گفتم که بذار ببینم از این درس چی یاد گرفتم که به درد زندگیم بخوره( البته که بیشتر درسام طوری هستن که به درد زندگی هم میخورن و علاوه بر اونها اساتیدی که همش اینو گوشزد میکنن).
بلافاصله یاد این تیکه از کتاب افتادم.
این درس رو سه هفته پیش هم خودم سر کلاس ارائه دادم و اون موقع هم با بچه ها در موردش صحبت کردیم.
شبیه همون جمله ی قرانه که میگه «إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ»
خیلی وقتا کارایی که خودمون بخوایم انجام بدیم بزرگ تر از یه معجزست.
پ ن: الان که داشتم اینو مینوشتم یاد پست قبل افتادم.
تو معجزه ای که تو زندگی عزیز رخ داد قطعا خودش هم نقش بزرگی داشت.
عزیز خواست که تغییر کنه و پای تغییرش موند و این کمتر از یه معجزه نبود و خدا دید که عزیز داره تغییر میکنه و تغییرات دیگه ای رو روانه ی زندگیش کرد!
البته که تغییر تو زندگی هر کسی میتونه به شکلی متفاوت صورت بگیره با توجه به شرایطی که داره...!