پراکنده نوشت ۷

داشتم به این فکر می‌کردم که این پراکنده نوشت رو چجوری و با کدوم یک از موارد شروع کنم که یهو یادم افتاد چند وقته تو پست هام شعر ننوشتم این بود که تصمیم گرفتم برم یه چند بیت شعر بخونم و یکیش رو اینجا بنویسم تا به دنبالش باقی حرفا هم بیاد.

خوندم که:

غمناکم و از کوی تو با غم نروم

جز شاد و امیدوار و خرم نروم

از درگه همچون تو کریمی هرگز

نومید کسی نرفت و من هم نروم

ابوسعید ابوالخیر

 

۱_این شعر رو از بین بقیه که خوندم اینجا آوردم چون حس کردم که شبیه حرفام تو شب های قدر بود، تو شب هایی که با خدا حرف می‌زدم، با خدایی که بهش گفتم تو اولین روان شناس منی، من اول از همه با تو حرف می‌زنم، منی که حالم خوش نیست و اومدم و ازت می‌خوام که حالمو بهتر کنی و دروغ نگفتم که بعد از شبهای قدر، نمی‌گم به طور کامل ولی کمی از اون حال بد و پریشون فاصله گرفتم، آروم تر شدم، سبک تر شدم...ولی خب میدونم که در کنار همه ی این چیزا به مشاور هم نیاز دارم.

هنوزم به مرکز مشاوره ی دانشگاه تماس نگرفتم، یعنی هنوز فرصتش پیش نیومده ولی به زودی زنگ می‌زنم.

۲_شنبه یکی از اساتید پیشکسوت دانشگاه که من فقط کتاب هاشون رو خونده بودم به دلیل ابتلا به کرونا از دنیا رفتن.

طبق گفته ی اساتید انسان خیلی شایسته ای بودن طوری که همه ی استادامون سر کلاس به قدری ناراحت و گرفته بودن که انگار عزیز نزدیکی رو از دست دادن...با اینکه ایشون رو تا حالا ندیده بودم ولی خیلی ناراحت شدم از رفتنشون و فکر می‌کنم این خاصیت آدم های خوبه که حتی اگه اونا رو ندیده باشیم ولی با رفتنشون ناخوداگاه ناراحت می‌شیم.

۳_شاید باورتون نشه ولی من تازه امروز سیم کارتم رو 4G کردم:) نمی‌دونم چرا نسبت به بعضی کارا انقدر تنبل می‌شم، اینبارم اگه مجبور نمی‌شدم نمیرفتم بازم:)

قضیه این بود که مودم این هفته مشکل پیدا کرده بود و مجبور بودم با نت گوشیم برم سر کلاس ها و زیاد جواب نمی‌داد و از اونجا که هفته ی بعد به ارائه ی مهم دارم اونم برای درس استادی که خیلی براش مهمه، دیگه رفتم و 4G کردم ولی همین امروز مودم درست شد:))

۴_همین استادی که می‌گم برای درسش ارائه دارم تازگیا فهمیدم که جزو گزینه های وزارت آموزش پرورش تو دوره های قبل بوده ولی خب معاون وزیر شده بوده که اون هم ۶ ماه بیشتر نبوده و ظاهرا با وزیر به مشکل خورده بوده...گاهی فکر میکنم آدمای مفید نمیتونن یا بعضیا نمیذارن که رو کار بمونن...

۵_دیگه چی می‌خواستم بگم؟

آهااان، کیا فیلم یاور رو میبینن؟:/

جدا چرا این فیلم اینجوریه؟ واقعا چرا تو هر قسمتش باید یه آتو پیدا بشه؟

بودن یه چیزی به اسم دوربین مداربسته رو که کلا منکر شدن تو فیلم😂

از اون طرف دانشجوهای حقوق هر ترم یه مدنی پاس میکنن و هر مدنی پیش نیاز مدنی بعده، بعد چرا باید مدنی ۵ و ۸ رو تو یه ترم داشته باشه؟ 

اصلا مگه نگهبان تو دانشگاه مقیمه؟؟

آقا والا بخدا بدجنس ترین اساتید هم اگه ببینن یه دانشجو چنین اشتباهی مرتکب شده باهاش یجوری راه میان، اونم ترم آخر، اونم برای دانشجوهای ممتاز... اصلا این استاده چرانمیدونست این دانشجوی ممتازه؟؟ استادی که هر ترم واحد داشته باشه مگه میشه نشناسه دانشجوشو؟؟

خلاصه اینکه هر قسمت کلی سوال این مدلی برای من پیش میاد و میگم چه مسخره و بازم فردا شب ادامشو میبینم😂😂 فیلم احضارم که نگم دیگه😂ولی باز قابل تحمل تر از یاوره :)خداروشکر دیگه بچه مهندس رو از اون اول ندیدم😁😂

واقعا گاهی حس می‌کنم این کارگردانا اصلا پاشونو تو دانشگاه نذاشتن و تصوری ازش ندارن که این مدلی فیلم میسازن:(

۶_و اما قسمت خوشگل و خوشمزه ی پست:)

امروز بالاخره رفتم و چندتا رنگ روغن خریدم تا نقاشی رو شروع کنم.

چند وقتی بود که به فکر افتاده بود که وسایل رو بخرم و خودآموز شروع کنم به یادگیری.

دیروز رفتم و از تو کمدهای وسایل قدیمی، ۴ تا قلمو و پالت و کاردک رو بیرون آوردم، اونقدر با دیدنشون دوق زده شدم که نگم براتون، بوشون می‌کردم و ذوق می‌کردم، بوی بچگیامو می‌دادن، بوی روزهای بی دغدغگی...

امروزم رفتم مغازه ی لوازم تحریری، مغازه ی لوازم تحریر و گل فروشی دوتا از جاهایی هستن که با رفتن توشون چشمام قلب قلبی میشه و دلم میخواد همه چیشو بخرم:)

اما نگم براتون از قیمت بالای لوازم:( که مجبور شدم به جای بسته ی کامل رنگ ۴ تا رنگ اصلی و رنگ سیاه رو بخرم و خودم رنگ های فرعی رو باهاشون درست کنم به علاوه ی یه قلموی کوچیک و یه تینر.

درسته که بسته ی کامل رنگ رو ندارم تا با دیدنش ذوق کنم ولی خب نکته ی مثبتشم میتونه این باشه که خودم رو تو ساختن رنگ حسابی به چالش بکشم.

وقتی رسیدم خونه اونقدر خوشحال بودم که واقعا مدتی بود که بابت هیچ چیزی اینقدر ذوق زده نشده بودم، جنس خوشحالیم درست از جنس خوشحالی دوران کودکی بود...

بوم هم برای اول کار نخریدم، بالاخره هر چی باشه مبتدی حساب میشم دیگه:) حدودا ۱۲_۱۳ ساله که به اون قلم ها دست نزدم.

چندتا کارتن رو برداشتم و با چسب چوب زیرسازیشون کردم و همین امروز عصر شروع کردم به نقاشی:)

دم غروب هم هوا ابری شد و یه بارون فوق العاده ای شروع کرد به باریدن، اینم باز از ذوق زدگیام بود که رفتم تو حیاط و زیر بارون و رو به آسمون کیف کردم:)

 

دیگه بیشتر از این پرحرفی نمی‌کنم:)

لحظه هاتون پر از شادی.

راستی عیدتونم پیشاپیش مبارک🌷🌷🌷

 

 

  • ** گُلشید **

نظرات همچنان خصوصی:)

 

مریممم که بدون اکانت پست قبل کامنت دادی خیلی خوشحالم که سرزدی، دلم برات یه عالمه تنگ شده، با اکانتت نظر بده بذار بتونم جوابتو بدم❤

مریم پست چهارم و بقیه به پایین نظرات هنوز عمومیه.
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan