برای همه ی مادرها.

غروب که میشود و هوا رو به تاریکی میرود صدایش طبق عادت هرروزه کل کوچه را پر میکند.

خانم تاج را میگویم، همان زن سپید موی حدودا ۹۰ ساله ی چندخانه پایین تر از خانه مان.

دیگر همه عادت کرده اند به فریاد های دم غروبش.

گاهی با خودم فکر میکنم چطور یک پیرزن با این سن میتواند اینقدر بلند و طولانی فریاد بزند و حنجره اش چیزی نشود، اصلا چگونه توان چنین فریادی را دارد که صدایش واقعا تا ۷ تا خانه آن طرف تر هم برود؟!

بعد با خودم میگویم تنهایی و ترس آدم را برای انجام هر کاری توانا میکند و خانم تاج از آن دسته آدم هایی است که هیچ چیز را درون خودش نمیریزد.

تنها همین پسر ته تغاری اش است که او را نگه میدارد.

سالهاست که خانه ی این پسرش زندگی میکند. در یک اتاق تک که تنها دری که دارد رو به بالکن باز میشود و دری که به داخل پذیرایی است از پشت قفل شده است.در آن اتاق حتی یک تلوزیون سیاه و سفید هم نیست!

سالهاست بعد از ظهر که میشود پسرِ خانم تاج، عروس و نوه هایش میروند سراغ گردش و تفریحشان و غروب که میشود خانم تاج میترسد از تاریکی و تنهایی. شاید هم دلش میگیرد از اینکه نمیتواند بلند شود و چراغ اتاقش را روشن کند، شاید هم دلش تنگ میشود برای اینکه دورش مثل قدیم ها جمع باشند و شروع میکند به فریاد زدن تمام نام هایی که میشناسد از پسر و نوه هایش گرفته تا همسایه هایی که ان ها را دلسوز خود میداند.

خانم تاج در تمام این دنیا یک خواهرزاده ی دلسوز داشت که هر روز به دیدنش می‌آمد اما دنیا سه سالی است که او را از خانم تاج گرفته.

دلم میگیرد از فکر به آن روزی که صدای اتاق خانم تاج نیز مانند چراغش خاموش شود و دیگر غروب ها خبری از فریادهای او نباشد و بچه هایش هیچ فرقی برایشان نداشته باشد...!

...............

سکینه خاله، آن یکی پیرزن دوتا کوچه آن طرف ترمان، او هم در کنار آخرین پسرش بود، یعنی در یک اتاقی در زیرزمین خانه اشان که چندتا وسیله مثل یک اجاق گاز قدیمی و تلوزیون و این چیزا در آن بود.

سکینه خاله سالها بود که کارت حقوقش را به پسرش داده بود اما خودش حتی آب گرم در خانه اش نداشت، خانه ای با تجهیزات کامل بالای سرش بود اما او دوتا بشقاب غذایش را باید در حیاط با اب سرد میشست!

از ترس اینکه مبادا بچه های دیگرش به پسرش چپ بیفتند و دعوا کنند برای حمام هم به خانه ی بچه های دیگرش نمیرفت و از همان اب یخ دسشویی حیاط استفاده میکرد.

این آخری ها پسرش و عروس از دماغ فیل افتاده اش خانه اشان را عوض کردند و به جای دیگری رفتند اما سکینه خاله را همان جا گذاشتند و داشت شروع دعوایی میشد میان فرزندانش و او که طاقت دعوا و قهر فرزندانش آن هم سرِ خودش را نداشت، تصمیم گرفت که برای همیشه برود و همین چند ماه پیش بود که سکته ی قلبی او را به خواب ابدی برد و به قول دخترهایش که با گریه میگفتند مادرما اخر آب را اینطور دید، آخر آب گرم را سر غسل دادنش دید...

..............

پ ن: بااینکه چند روزی از روز مادر گذشته اما من حس میکنم همه ی روزها روز مادره!

روز زن هایی که از همون روز اول مادر شدن کاری جز از خود گذشتگی و فداکاری ندارن، همون مادرهایی که گفتن از فداکاریاشون هیچ وقت تموم نمیشه.

این کلیپ رو شاید دیده باشید ولی دوباره اینجا میذارمش.

من که عاشق شعر و آهنگ خوندنشون شدم و انقدر گوش دادم حفظ شدم:)

جدیدا انقدررررر اشکم دم مشکم شده که حد نداره، قبلا هم بود ولی نه به این شدت، الان با کوچکترین مسئله ی احساسی ای اشکام سرازیر میشه، مثلا با خود این آهنگ خدا میدونه چقدر گریه کردمD:

اینجا

  • ** گُلشید **
دوشنبه ۲۰ بهمن ۹۹ , ۲۲:۳۹ دچارِ فیش‌نگار

رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا...

الهی آمین.

ووی الهی...

پیرزن خودش و با آب سرد حموم کنه ؟؟؟

وایییی ×_×

خدا رحمتشون کنه...

:((
خیلی ناراحت کننده بود:(

خدا همه ی رفتگان رو رحمت کنه.

مادری و ازدواج از یک جهت تعریف یکسان دارند، ایثار بی انتها.

لذت‌بخش است اگر تجربه کردن این احساس چندان سخت نباشد. کار خوب این است شرایط را برای محبت کردن این کنیم. چقدر سخت و غم‌انگیز بود ماجرای این مادرها، باید بیشتر حواس مان باشد. خدا کمک مان کند. 

حساسیت ت ارج بسیار و عجر بسیار داره، اما گریه نکن..

واقعا خدا کمکمون کنه که بی رحم نشیم.

اشک منم درآوردی گلی😢😢

خدا کنه اگه قراره آینده انقدرررر نمک نشناس و بی وفا و سنگدل بشم،همین امروز بمیرم😐😐😐

ببخشید مشکات جان😘❤
دور از جونت، مطمئن باش تو هیچ وقت اینجوری نمیشی.
اینقدر بی رحمی کار هر کسی نیست.

قربانت عزیزممم😘

نه‌مطمئن نیستم.اصلاً هیچکس نباید مطمئن باشه.

دل یولش یواش سیاه میشه گلشید😣آدم باید هواسش باشه دلش چرک نشه 😕

ولی راست میگی خداییش انقدرررر بی رحمی کار هرکسی نیست😐😐😐

 

خیلی قشنگ نوشته بودی.یعنی خیلیاااا👌👌👌

اره راست میگی هیچ کس نباید مطمئن باشه به چیزی.
دقیقا راست میگی ادم یواش یواش دلش سیاه میشه:(
ولی خدا کمکمون کنه.

قشنگی از خودت و چشماته:)❤

سلام بر آنه شرلی بیان:)

 

باید به احسان علیخانی بگیم تو بشین تو خونت که گلشید جات وایمیسه تو ماه عسل!
 

بهتر از تو هم گریه ملت درمیاره:)))

 

جواب اون فریاد ها و تنهایی مادر بالاخره یه جایی تو زندگیشون میدن ، بچه خودشون باهاشون 

 

بدتر ازاینا رفتار خواهد کرد

 

وقتی که بچه بودم یه همسایه داشتیم که زن مسنی بود چندتا بچه داشت که همه ازدواج کرده بودن

 

بچه اخرش مادرزادی معلول و کندذهن به دنیا اومد اصلا توانایی حرف زدن راه رفتن نداشت

 

فقط گردنش تکون میداد و گاهی صداهایی  درمیورد که فقط مادرش میفهمید:)

 

هیچکدوم ازبچه هاش اصلا نمیومدن بهش سربزنن یا دختراش که بگن این مادر ما تنهاست

 

سنی داره  ازپس پرستاری و نگهداری برادرمون برنمیاد یا مخارجش 

 

خیاطی میکرد نون محلی میپخت 

 

حالا چندسالش بود؟؟ هفتاد سال رد کرده بود همون پسراخریشم بیست و خورده ای سالش بود

 

خودت تجسم کن که حموم کردن جابه جایی و مراقبت از یه پسر به اون بزرگی واسه یه زن سن بالا

 

که خودشم کلی درد داشت سخت بوده

 

یادمه یبار مامانم بهش گفت فلانی چرا علی نمیزاری بهزیستی ؟؟ خودت که وضعت بدتره 

 

گه گاهی میرفتیم کمکش خونشو تمیزمیکردیم حیاطشو میشستیم یا مامانم وخاله هام 

 

براش غذا میپختن

 

اصلا وابدا نمیزاشت کسی کارهای پسرش انجام بده همیشه با لبخند انجام میداد اصلا یجوری

 

قربون صدقش میرفت و پسرش ذوق زده میخندید که اشکت درمیومد 

 

خلاصه که یشب میخوابه ودیگه بیدارنمیشه 

 

فرداش همسایه از سروصدای پسره رفتن توخونه و دیدن که فوت شده به بچه هاش زنگ زدن

 

تا بچه هاش نرسیدن علی هم خوابید دیگه بیدار نشد

 

جالب اینه که همسایه باهم مراسم گرفتن همه کاراشونو کردن بعد دوروز بچه هاش اومدن

 

بنظرم جفتشون تو بهشتن و حالشون الان خییلی خوبه

 

چطوری؟:)

سلااامممم عزیییزمم😍😍😍
خوبی؟ دلم برات تنگ شده بود😍😘

ای حیف شد دیگه ماه عسل نیست تا مردم از اجرای من مستفیض بشنD:

آخیییی😭😭😭
ای واییییی😭
چه مظلومانه و عاشقانه که دوتاشون با هم رفتن😢
به نظرم خدا به اون پسر رحم کرد وگرنه بعد مادرش خدا میدونه چی میشد.

یاد چند سال پیش افتادم رفته بودیم مشهد.
یه خانمه اونجا بود یه دختر داشت که سندرم داون داشت.
۱۴ سالش بود خیلی هم شلوغ کار بود.
ولی مادره یبار هم اخم نمیکرد بهش و میگفت من ۱۴ ساله یه خواب راحت نداشتم😭 میگفت ولی عاشق دخترمم😢

الان در حال بغضم ولی در کل خوبم:)
تو چطوری؟ چه میکنی؟

https://uupload.ir/view/vdf6_اجرای_زنده_آهنگ_میم_مثل_مادر_با_حضور_آریا_عظیم_نژاد_auto.mp4/

 

عاقو اینم تقدیم به پستت

 

خودم که وب ندارم میخواستم منتشرش کنم تو وب خودم ولی وقت نکردم:))) 

چینگده زیبا بود😍😢
میسی مریم بانوووو❤

سلاممممممممم عزیزممم😍😘💖

خوبی ؟:) دلم برات خیلی تنگ شده بود 😢💖

ولی گفتم شاید هنوز سرت شلوغه پیام ندم تا سرت خلوت بشه

امتحانات تموم شدن؟

 

 

این متنی که نوشتی خییییلی غمگین بود جیگرم خون شد😢البته خیلییی قشنگ نوشتیا مثل همیشه که خیلی بااحساس مینویسی😢😍

دیشب خوندمش عصاب معصابم داغون شد😢

نتونستم حرف بزنم

البته فک کنم بدونی میزان حساسیت من برا چیه...

مامانا خییییییییلی باگذشتن دلشون بزرگه 😭

راستش من از وقتی همین حد دلواپسیا ونگرانیا خودمو براخانوادم میبینم اصلاً دلم نمیخواد مادر بشم دیگه بااینکه خیلییی بچه دوست دارم😢

مادر بودن خیلی سختهههه😢 یه بچه ها اینجوری بی رحمم نصیب آدم بشه خدایی نکرده خیلییی زجره😢

 

دوست مامانم همین امروز زنگ زده بود با مامانم دردودل میکرد صداش رو اسپیکر بود

طفلی انقدر دلم سوخت براش بابت رفتاراو حرفایی که دخترش بهش میزنه و اذیتش میکنه😢

 


موندم اینا چطوری دلشون میاد😭

همیشه هم بهش فکر میکنم مثلا. اون بچه هایی که مادر پدراشونو میذارن سالمندان چه دلیییی دارن😭

 

چطوری ادما میتونن انقدر بی رحم باشن نمک نشناس باشن😢

 

اصلاً همیشه این فکرا وخوندن این موضوعات بهمم میریزه

 

 هم این پستت غمگین بود هم پست جدیدت:(

خوبی؟:(

چیزی شده؟:(

اگه دوست داشتی حرف بزنی من هستما:((

البته توهمیشه میریزی توخودت من به دردت نمیخورم:((

کسی ناراحتت کرده؟:((


سلام دوباره😁😍
حرفای جانبی که تو واتساپ زده شد😁😅

بریم سر حرفای پست:)
میدونم ناراحت کننده بود ببشقید😘
و مرسی خودت با احساس خوندی.

منم واقعا به هم میریزم.
میدونی به نظر من سالمندان یکم بد جا افتاده.
بردن خونه ی سالمندان به خودی خود و تو شرایط واقعا خاص بد نیست.
مثلا خب یکی خیلی کار و مشغله داره نمیرسه از پدر یا مادرش مراقبت کنه یا کلا خودش توانایی مراقبت رو نداره یا هزینه ی پرستار تنها گرفتن رو هم نداره یا حالا در کل به نظرش اینکه والدینش همش تو خونه تنها باشن با یه پرستار براش خوشایند نیست و میبردش سالمندان تا هم مراقبت خوبی داشته باشه هم تنها نباشه بالاخره دوتا همزبون پیدا میکنه و هم زود به زود بهش سر میزنه. به نظرم در چنین شرایطی واقعا بد نیست و به این ادما نمیشه گفت سنگدل!
سنگدل اونایی هستن که کلا فراموش میکنن پدر و مادری دارن خصوصا اگه پدر و مادری داشته باشن که در حقشون همه تلاشی کرده باشن.

چته خرت وحشی شده لگدمیزنه:)

 

بیا خصوصی ببینم چیه؟:)) یه مدت نبودما همتون افسردگی گرفتین!

 

منم بدنیستم 

خرم دیگه الان اروم شده دوتا با چوب زدمش رام شد الان مثل بچه ادم رفته یه گوشه با گوشیش بازی میکنه:)

نو نو باور کن افسردگی نگرفتیم😅

چه خبر ا؟ درسا خوب پیش میره؟
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan