شاید هم شبیه یک خواب طولانی!

شبیه تکه سنگی که به ناگاه از دست کودکی بازیگوش رها می‌شود و در دل مرداب ساکن و بی حرکتی فرود می‌آید و در قعر آن فرو می‌رود، صدای دلچسبی می‌آفریند و تا آن ته مرداب امواجی به وجود می‌اورد و تمام مولکول های مرده ی آب را بیدار می‌کند.

یا شاید شبیه تک گلی که از شاخه ای رها می‌شود و در جوی آب می‌افتد و سوار بر امواج جوی به راه می‌افتد، در راه درکنار تکه سنگی میان جوی، لحظاتی به استراحت می‌نشیند، تکه سنگ به او لبخند می‌زند، انگار واقعه ی ناپیدایی در زندگی اش رخ داده باشد، اما نمی‌داند تک گل زیبا به زودی همراه امواج خواهد رفت.

شاید هم همچون صاعقه ای که در دل شب، آسمان سیاه را برای لحظاتی روشن و پر فروغ می‌کند.

آن روز ها همچون آن مرداب موّاج، آن سنگِ دست در دست تک گل و آن آسمان روشن به صاعقه بودم...!

حالا مدت هاست که انگار اتفاقی نیفتاده، نه موجی، نه گلی و نه نور و صدایی!

حالا فقط گاهی حس می‌کنم خواب دیده ام، گاهی فقط کمی دلم تنگ می‌شود، همین...

گاهی هم با یادآوری اش، لبخند کوچکی گوشه ی لبم جا خوش می‌کند.

گاهی هم" من به اندازه ی یک ابر دلم می‌گیرد".

 

پ ن: یه درسی نمیدونم تو ادبیات چندممون بود، حتی دقیق یادم نیست در مورد چی و چه کسی بود، که اون کسی که نقاش بود و نقاشی میکشید، چون رو کشیدن پاهای اسب مهارت نداشت، پاهارو توی چمن مخفی میکرد.

خب منم از این تکنیک ماست مالی استفاده کردم و پاهای دخترک رو توی چمنا مخفی کردم:)

هرچند که قصد داشتم تمرین کنم و کشیدن پاها رو تا اخرین لحظه به تعویق انداختم ولی خب...منصرف شدم:)

پ ن۲: امامت امام زمانمون مبارک هممون و همه ی عالم باشه، ان شالله که خدا کمکمون کنه سدی در برابر ظهورشون نباشیم. 

این آهنگ رو من خودم خیلی دوست دارم:)

  • ** گُلشید **

😊👌🏻

:)
🌹🙏

سلام

به قول مریم چقدر هنر همینجوری از انگشتات چیکه میکنه میریزه زمین حیف میشه😄

خیلی خوشمان آمد👍👍👍

سلام
حیف میشه😂😂والا خواهر کیه که قدر بدونه😉😂
بسیار خرسندیم و مایه ی افتخارمان گشت:)🙏

خیلی قشنگه😍

مرسی:)

واااووووو :)))

 

زن داداش ایندم باید همینقدر هنرمند باشه:)

 

ادرس خونتون بزار با گل وشیرینی خدمت برسیم(:

😂😂

خواهر دیگه خودت بهتر میدونی هنر اب و نون نمیشه، پس تو معیارهات بیشتر دقت کن.
البته واسه داداش بعدیت میگما😉😅ادرس ما هم که خدمتون هست😅
( دیگه نسل اون دخترا که میگفتن قصد ادامه تحصیل داریم تموم شد😂)

سلام علیکم

سپاس که نقاشی را به اشتراک گذاشتید.

آن داستان به‌گمانم از کتاب «اتاق آبی» سهراب سپهری بود و معلم نقاشی به نام مخفف «صاد» که در کشیدن اسب حرفی به کارش بود، در کشیدن کُلّه‌ی پاها و سم‌ها. پس آن‌ها را در علف پنهان کرد، که حیوان باید بچرد. بعد سهراب می‌گفت: به معلم نقاشی من بگویید این شاگردش از پی سال‌ها هر کجا که ناچار می‌شود از همان ترفند معلم استفاده می‌کند.

چه‌قدر شیرین بود! سپاس که یادش را زنده کردید.

سلام
خواهش میکنم ممنون از توجه شما.
بله بله دقیقا همین بود:)
چقدر خوب یادتون مونده، الان که گفتید تقریبا همشو یادم اومد، ممنون که نوشتید:)

راستش من که با تو تعارف ندارم و رک هستم:)

 

خوبیت نداره زن داداش از خواهر شوهر هنرمند ترباشه!!

 

وگرنه که گلشید عروسمونه:)

هیس خوبیت نداره جلو مردم از این حرفا بزنی، بعدا راجبش حرف میزنیم( دست دور گرن خواهر شوهر انداخته و با لبخندی جمع را نظاره گر میشود😅)

وجدانا کسی نظری در مورد متن نداره؟:)

متنم به نقاشیم حسودیش شد:):

متنتم خیلی قشنگه عزیزم مثل نقاشیتD:

عاقا نظرم راجع بهت برگشت!!

 

خودت به خودت کامنت میدی جوابم میدی!!
 

خدایا توبه( درحال فوت کردن به اطراف خود)

😂😂😂😂

اره دیگه من مدلم اینجوریه😂
ببین من چه آدم خوبیم واقعیت خودمو همین اول نمایاندم:)😅

آقای صاد و اتاق آبی را که گفتند

آنچه گفتنیست این است که:

هم متنت خیلی قشنگ بود و هم نقاشیت :))

مرسی عزیزم  چشمات قشنگ دیده:)🌹

خیلی خوشگله 

افرین گلی جانم 

ممنون بهارجانم:)❤

چقدر قشنگ کشیدی :))

 

لو نمیدادی ماست مالی کردی متوجه نمی شدم :))

من خودم توی انگشت ها مشکل دارم

معمولا دستشون رو به یه جایی بند میکنم یا دستشون رو پشتشون نگه مدارن یا یه چیزی میدم دستشون یا...

صاد معلم همه ی ماست :)

اتاق آبی سهراب سپهری بود

چون اصلا باورم نمیشد سهراب سپهری این طوری هم بنویسه یادم مونده 

صفحه ی بعدی اش هم معلممون فرق  کنایه و مجاز و استعاره رو گفته بود نوشته بودیم 

منم یه رنبور گنده ی خوشگل کشیده بودم کنار توضیحات :)

مرسی چشمات قشنگ دیده:)

معمولا خیلیامون اینطوری هستیم تا وقتی چیزی لو داده میشه حواسمون میشه:)
فکر کنم از این تکنیک ماست مالی تو نقاشی خیلی استفاده میشه، منم اون اوایل انگشتای دست رو همینجوری میکردم الان رسیدم به پا:)
زنبور:)
هی یادش بخیر آن روزگاران...

حالا که همه تعریف می‌کنند من چند تا اشکال بگیرم، این زن داداش مردم حالش گرفته بشه.

اول از متن، 

ناگاه کلمه قشنگی نیست. ناگاه با خودش پیام ترس زمانی داره. دلهره. تشویش. اما انتهای همان جمله نوشته است صدای دلچسب. و جلوتر باز بار متن مثبت است هرچند صحبت مرداب است. بنابراین، باید نوشته می‌شد کودکی از سر شوق. این یک غلط. نیم نمره کم می‌کنم به این خاطر که بعد در متن یک وصل و یک جدایی اجتناب ناپذیر داریم که رنگ متن را خاکستری می‌کند و شاید بشود گفت این ناگاه با آن قسمت یک تعادلی و تناسبی دارد.

مولکول هم باید با ذره عوض شود. فضا را خراب کرده.

تک گلی ، تک اضافه است.

 

مانند گلی جدا شده از شاخه، افتاده در جوی آبی، و  ناگزیر به راه افتاده است. در میانه راه، در آن گوشه، در کنار سنگی جا خوش کرده است. بوی آرامش می‌آید. لحظاتی با تمام وجود محو تماشای سنگ می‌شود،  محو تماشای اقتدار سنگ می‌شود.  انگار حادثه ای در زندگی آن دو درحال رخ دادن باشد. ناگاه جریان آب فرصت استمرار آن لبخندها را از دو گرفت و گل دوباره در جوی زندگی روان شد..

در اینجا جدایی افتاده است کردن آب. نه کردن بی‌وفایی گل. هرچند گل‌ها همه شون بی وفان!

و اما نقاشی، ترکیب‌بندی عالی. اما دختر هنوز تاب نخورده. زیر پاش چمن تازه س. در ضمن تاب، منظورم تاب بازی را خوب نبسته. یک طناب بلند، یک طناب کوتاه، موقع تاب خوردن کج می‌شود و لذت را می‌کاهد. اگر من بودم بیست سانتیمتر می‌انداختم سمت راست. ابر عالی. و خیلی چیزهای دیگر.

:)
اتفاقا من از اون دسته آدمایی هستم که از انتقاد و اشکال و ایراد گرفتن حالم گرفته نمیشه و به شدت پذیرای انتقادم:)
در مورد متن ممنون از نکاتی که گفتید اما اینم بگم من هیچ وقت به دنبال نویسندگی نبوده و نیستم و اینجا فقط از حالاتم مینویسم واسه همینه که هیچ وقت دنبال چنین نکاتی نرفتم.
در مورد نقاشی هم اعتراف میکنم اگه نمیگفتید، اون جای بستن طناب هیچ وقت به ذهنم خطور نمیکرد:)
بازم ممنون از نظرتون.

راستی خواهرم متن ونقاشی خیلی عالی بود.فقط ی سوال خواهرم؟

ایندختره چرا حجاب نداره هااااا.لباسشم ک پوشیده نیست.خدایا توبه🤣😜

مرسی.
ای وای دیدی چه گناهی مرتکب شدم:)

وی از ستاد امر ب معروف ونهی ازمنکروگشت ارشاد میباشد.خواهرم ازخدا بترس.اذهان بعضی از مردم پریشان میشه.توبههههههه

😂😂😂

برو ازخدا طلب بخشش کن ویه الهی العفو بگو حله😉🙃بعد توجه کن ک اذهان بعضی ها مشوش میشه نه همه😉

خدا جزای خیر اعطا کنه ب شما خواهرم😂بازم ازاین نقاشیا بکش دوست دارم

نقاشیتو😎😃

الهی الفو الیهی العفو
دوبار گفتم دیگه کاملا حله😂😂

چشم خواهرم دفعه ی بعد با رعایت شئونات میکشم😅

افرین.شما بخشیده شدی ورستگارشدی ودرفردوس برین جای گرفتی😂😜

افرین حال ک هدایت شدی پس علی برکت الله😂😎

خب الحمد لله😂

عل برکت الله😁😉

سلام سلام سلام.

چقدر قشنگ نوشتید.

نقاشی خیلی بی نظیبود.پا کشیدن یکم سخته😅.

درس نهم مال پایه دهم بود.از کتاب اتاق آبی سهراب سپهری.خیلی قشنگ بود.اسمش کلاس نقاشی بود😊

سلام:)
خیلی ممنونم نظر لطف شماست.

بله درسته، البته واسه ما میشد اول دبیرستان:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan