چجوری باهات وداع کنم؟!

نقاشی

نماهنگ وداع

بانو جانم!

عجب کیفی دارد بانویی چون شما را داشتن!

و کاش لایق صدا کردنت باشم.

بانوجانم!

از آن روز و آن سالی که در مراسم عزای حسینت، مادری را دیدم که برای کودک عزیزدردانه اش رشادت های شما را تعریف می‌کرد، هر لحظه آرزو می‌کنم لحظه ای را که دخترکی داشته باشم تا به او بگویم که چه بانویی دارد!

پسرکی داشته باشم تا از حسینت برایش بگویم، از ادب و وفای ابالفضلت بگویم و در دل بگویم کودکانم به فدای خودت و حسینت بانو جانم.

بانوجانم!

آه از دلت بانوجانم...

آه از دلت...

ببخش مرا به خاطر بدقولی هایم...

 

پ ن۱: شما هم موافقید که فقط دیدن اون تصاویر توی نماهنگ دل سنگ رو هم آب میکنه؟چه برسه وقتی که با اون آهنگ و شعر همراه بشه، چه برسه وقتی که به واقعیت این ماجرا فکر بشه!

پ ن۲: تو پستای قبل گفته بودم که حتی حوصله ی نقاشی هم ندارم.

امروز عصر با دیدن این نماهنگ، حس کردم هزار ساله دلم میخواد نقاشی بکشم، مداد و کاغذمو برداشتم و خیلی زودم تمومش کردم.

چیزی که فهمیدم این بود که دلم یه نقاشی عاشقانه میخولست که حوصلمو برگردونه!

هرچند که اینم با دقت چندانی نکشیدم و به فکر این بودم که زودتر تمومش کنم.

  • ** گُلشید **

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan