یاد بگیر ناجی بودن را!

در تقویم زندگی ام، روزهایی بود که اگر غم ها به سراغم می‌آمد، اگر بی حوصلگی ها به سراغم می‌آمد، اگر تنهایی به سویم هجوم می‌آورد و خلاصه هر اگری که خاطرم را مکدر می‌کرد به من حمله می‌آورد، کارم می‌شد زانوی غم در بغل گرفتن و تنها صبر کردن و صبر کردن که شاید گذر زمان مرا از آن حال بیرون آورد و غرق شدن در خیالات متوهمانه ای که بالاخره من هم روزی کسی را خواهم داشت که مرا از این خاطر مکدر دربیاورد، روزی کسی را خواهم داشت که مرا همه جوره درک کند...

یک روزهایی جملاتی را میخواندم که آن موقع ها تنها شاید با پوزخندی از کنارشان می‌گذشتم، آن هایی که می‌گفتند تنها خودت هستی که باید خودت را نجات دهی، تنها خودت هستی که می‌توانی خودت را دوست بداری و جملاتی از این دست...

اما یک روزی، یک جایی در این تقویم زندگی، دستم را گرفتم و خودم را به گوشه ای دنج دعوت کردم، دستم را روی قلبم گذاشتم و به صدایش گوش سپردم، در چشمانم خیره شدم و با خودم تکرار کردم که در این دنیایی که اکثر آدم ها احساس تنهایی و غم می‌کنند‌، در این دنیایی که اکثر آدم ها خود به دنبال ناجی می‌گردند، در این دنیایی که از غول چراغ جادو خبری نیست تا آرزوهایمان را براورده کند، در این دنیایی که یکنواخت تر از یکنواخت است، چه کسی قرار است زندگی و حال تو را دگرگون کند؟ چه کسی حال او را دگرگون کرده است؟ اصلا شاید قرار باشد تو حال کسی را دگرگون کنی، شاید تو هیچ ناجی ای نداشته باشی!

دیگر می‌دانستم که هیچ کس نمی‌تواند مرا بیشتر از خودم دوست داشته باشد، هیچ کس نمی‌تواند حال مرا خوب کند تا زمانی که من خودم اول حال خودم را خوب نکرده باشم. در دریایی که هیچ کس نتواند خودش را نجات دهد، دیگری را هم نمی‌تواند نجات دهد و همگی غرق خواهند شد، اما اگر حداقل نیمی از آدم ها شنا کردن را بدانند، نه تنها خود را نجات می‌دهند بلکه دیگری را هم نجات خواهند داد.

دیگر می‌دانستم که باید یاد بگیرم با چیزهای کوچک خودم را نجات دهم و لبخند بر لب هایم بیاورم.

از آن روزها تازه شروع کردم به یاد گرفتن خودم، یادگرفتنی که به من ،من را فهماند!

من، منی را فهمیدم که هر بار قلقی دارد و هر بار یک جور لبخند به لبش می‌آید.

یک بار آشپزی و خوردن خوراکی های خوشمزه، یک بار نقاشی، یک بار تنها بیرون رفتن و قدم زدن در یک فضای سبز، یک بار در میان جمع بودن و حرف زدن با آن ها، یا شاید فیلم دیدن و غرق شدن در فضای مجازی،گاهی خواندن یک کتاب یا یک داستان یا شاید هم خواندن حرف های خدا و حرف زدن با او، شاید رفتن به یک مکان مذهبی و شاید هم جایی شبیه به گلزار شهدا، شاید ساعتی آرایش کردن و لاک زدن و در نهایت گرفتن چند عکس، شاید گوش دادن به آهنگ های شاد و بلند بلند خواندن آن ها، و شایدهم گاهی همچنان زانوی غم در بغل گرفتن و مدتی در همان حال ماندن تا موقعی که دیگر از دستش خسته شوم و آن را از وجودم بیرون کنم و کلی شاید دیگر که هنوز مانده است تا پیدایشان کنم و شایدهای دیگری که بسته به موقعیت می‌توان اجرایشان کرد نه در هر شرایطی!

مثل همین تصمیم بر ادامه تحصیل و خواندن رشته ای که می‌دانم حالم را خوب می‌کند و گوش نسپردن به حرف هایی که مرا نمی‌فهمند و بیخیال شدن نسبت به اینکه کسی تماما مرا درک نمی‌کند.

شاید برای عده ای این حرف ها شبیه شعار باشد و مثل آن روزهای من با پوزخندی از کنار آن رد شوند، اما یک روزی همه ی ما این را می‌فهمیم که باید شنا کردن را یاد بگیریم، حتی اگر ناجی ای پیدا شود که تو را نجات دهد باز هم نجات دهد و باز هم نجات دهد، ممکن است روزی رگ پایش بگیرد و آن وقت اگر تو نجات دادن خودت را بلد نباشی هر دو غرق خواهید شد...

پ ن: این گربه کوچولو از چیزاییه که این روزا حالمو خوب میکنه:)

 

  • ** گُلشید **

سلام 

 

چه عکسهای زیبایی .

 

عیدتون مبارک.

سلام بر شما.

خیلی ممنونم:)

عید شما هم مبارک.
يكشنبه ۱۹ مرداد ۹۹ , ۲۱:۳۷ در حوالی اریحا...

بقول فرخزاد «از آینه بپرس نام نجات دهنده ات را...»

.

.

.

چ ترسناکه چشای گربهه

بله دقیقا.


واقعا ترسناکه؟
من خودم از گربه ها میترسم ولی از بچه گربه ها خوشم میاد:)

وا! چرا کامنتم خصوصی شد 😶

من که تیکشو نزده بودم 😶

:))

حتما حواست نبوده دستت خورده:)

چقدر پر از حس خوب بود پستت

چقدر واقعی بود :))

 

من ناجی خودم بودن رو یاد گرفتم

اما ناجی بقیه نه :/

خیییلییییی سخته

ممنونم عزیزم نظر لطفته:)

مهم اینه که اول ناجی خودت بودن رو یادبگیری، اون یکی رو هم کم کم یادمیگیری:)

عاره واقعا در آخر همه می فهمیم که تنهاییم و چقدر سخته... 

چقدر عکسا خوبنننن :)

اوهوم...
ممنوووونم هیوای عزیز:)

چقدر این «اما یک روزی همه ی ما این را می‌فهمیم که باید شنا کردن را یاد بگیریم، حتی اگر ناجی ای پیدا شود که تو را نجات دهد باز هم نجات دهد و باز هم نجات دهد، ممکن است روزی رگ پایش بگیرد و آن وقت اگر تو نجات دادن خودت را بلد نباشی هر دو غرق خواهید شد..» پُر از حِکمت بود!!!!

احسنت به شما:)

سپاس از توجهتون میرزا، نظر لطف شماست:)

چه قشنگ.

چیزهای کوچیک خیلی مهمن.

شعار نیست وقتی که خودتان عمل مکنید.

عجب گربه خوبی.

تشکر از همراهی و لطفتون.

:)

خیلی قشنگ نوشتی عزیزم:)❤

 

ناجی فقط خداست:)

بعد خودمون

یوقتا ناجی اصلیه صلاح میدونه یه بنده میفرسته ناجی بشه یوقتا هم صلاح نمیبینه وخودمون تنهایی باید بار بکشیم

اول وآخر وتنها ناجی خداست:)

 

اسی میگه دغدغه هاتو نمیفهمم:))

همین صبح توگالریم چشمم خورد به عکسی که نارین رفته بود مشهد برام گرفته بود فرستادمش برا اسی بعد گفتم چندبار دلم میخواست بذارمش وب تنبلی کردم بااحساسم بلد نیستم بنویسم گلی خیلی بااحساس مینویسه من بلد نیستم 

میگه من نمیفهمم متنا گلیو

گفتم مشکل از آی کیوته:)))

وگرنه کاملاً معلومه چی میگه تو سطح ماجرا میمونی باید رفت تو عمق مطلب

درجوابم گیف برام فرستاده پسره میکوبه تو سر دختره:)))))

 

خدا اسی رومجرد نگه داشته تا من دلیل خنده داشته باشم:))))



 

قشنگ خوندی❤😘

اون که قطعا:)
مشخصه که اول ناجی خداست با توجه به واضح بودنش دیگه بهش اشاره نکردم:)

اره خب خیلی خوبه که خدا یه ناجی برا آدم بفرسته، منتها چون ما نمیدونیم قراره ناجی داشته باشیم یا نه و اینکه اون ناجی تا همیشه هست یانه بهتره که بیکار نشینیم و خودمون ناجی شدن رو یاد بگیریم.

:))))))))

گربتونم بامزس دوست دارم شیمکشو ناز کنم 😍😁

:))))

این حرفای منه!

منم همینم ولی هزار بار شکست خوردم اما خودم دست خودمو گرفتم بلند شدم!

من هر روز به این پی میبرم که تنهاترم وخودم رفیق خودم وخدام هوادارم!

این متن قطعا چون دلی بوده به دل میشینه به قول شاعر:سخت چون از برآید لاجرم بردل نشیند

عزیزم:)
کار درستی میکنی احسنت به تو.

مرسی از توجهت:)

سلام عزیزم

خوبی؟

پستت از اون پستایی که خوندنش برام تو این زمان به شدت لازم بود و یه درجه انگیزه ای که مدت ها تو رکود و در حال سقوط بود رو برام بیشتر کرد و حال بدم رو به سمت خوبی به قدم نزدیک تر کرد

ممنون💝💝

سلام همراز جان
خوبم شکر، خودت خوبی؟
خیلی خوشحال شدم از کامنتت، از اینکه تونستم حتی یکم حالت رو بهتر کنم.
ان شالله که حالت روز به روز بهتر و بهتر بشه عزیزم❤

خدا رو شکر حال خوبت همیشگی

ممنون

ممنونم عزیزدلم.

ای جان چه گربه ای 😍

:))

متنتو همون موقع که پست کردی خوندم

 

راستش یکم هوای دلم بارونی همراه با  رعد وبرق بود واسه همین ارتباط نگرفتم

 

الان دوباره خوندم

 

همشو درست میگی

 

چقدر خوبه که تواین سنت بهش رسیدی :)

 

منم میخوام ناجی خودم باشم :)

 

درضمن من از گربه ها هیچ خوشم نمیاد

 

سگ های گنده و ترسناکو یکم خوشم میاد ولی گربه نه:/

 

اولین چیزی که به ذهنم رسید اینکه تو چرا یه سطل اب یخ نمیریزی رو گربه ؟

 

 

هوای دلت آفتابی همراه با رنگین کمون:)

آفرین:)

سگای گنده؟
من ازشون میترسم ولی در کل اره سگا از گربه ها بهترن، به نظرم سگا یه مهربونی ای تو خودشون دارن، با وفا هم هستن:) ولی من اون کوچولو پشمالوها رو دوست دارم:)
واقعا مریم من اصلاااا از گربه ها خوشم نمیاد
خصوصا از اخلاق وحشی گونه که همش با هم میجنگن و کلا حیوونای بی وفا و بی چشم و رویی هستن:)
فقط تا وقتی کوچولو هستن چون ملوس و گوگولی مگولی ان ازشون خوشم میاد:)
الان همینم چون داره بزرگ میشه داره ازش بدم میاد، نهایت تا یه ماه وقت داره:)
اتفاقا اب هم ریختم سرش:)
بعضی وقتا میاد رو دیوار میومیو میکنه غذا میخواد یکی دوبار یه لیوان کوچولو اب پر کردم بردم جلو یهو ریختم سرش:))
یه گربه بزرگ هست اون خیلی این ورا میاد ازش متنفرم، اون دیگه خودش میدونه همین میرم سمت شلنگ اب و صدای اب میاد چنان میپره و فرار میکنه که نگو:))

میگن از ان نترس که های وهوی دارد :)))

 

بدبختا گول این چهره معصومتو میخورن میان بهشون غذابدی:))

 

 

:)))))

غذا هم بهش میدیما، این که فعلا فکر نکنم جایی بره، الان چندماهه از وقتی مامانش اوردتش سمت خونمون همش ما بهش غذا میدیم، ساعات وعده های غذایی رو یادگرفته سروقت صداش درمیاد:))

وییییی😍 اینجا چگد قچنگ شده علوس شده گوگولی شده گل منگولی شده صولتی مولتی تر شده😍😍😍😂😂


منم میخوام خاله گلی ازاینا😟

ولی لپ تاپ ندالم:(

بدون لپ تاپم نمیشه برنامه نویسی کرد

یه چندبار تلاش کلدم باگوشی نشد خراب شد😯😢

 

ولی مباااایکت شبیه خودت شده گل گلی😍😁❤

😂😂😂
میسیییی چشمات قچنگ دیده😍😘😅

برنامه نویسی نمیخواد که.
همون قالبای عرفانه خودم رنگ و پس زمینشو تغییر دادم، با گوشی هم میشه، من نصفشو با گوشیم انجام دادم نصفشو با لب تاپ، با گوشی یکم طول میکشه ولی میشه.

قلبونت عزیزدلم❤😘😉

اینجا چه قشنگ شده

 

مایه داریه دیگه:))

 

مردم پولدارن کاغذدیواری میکنن:))

 

 

چشمات قشنگ دیده عزیزم❤

مریم😂😂😂
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan