گچ های رنگیِ آن روز ها

دلم تنگ شده واسه اون روزایی که با گچ های رنگی رو تخته های سبزی که اسمش تخته سیاه بود مینوشتیم.

عاشق حل کردن مسائل ریاضی با گچ های سبز و زرد و آبی بودم.

چقدر  وایت برد و ماژیک های بی روحش برام دوست نداشتنی بودن و هستن.

دلم واسه خودکار اکلیلی هایی که همش میخریدم هم تنگ شده. عاشق بوی رنگ نقره ایش بودم.

چقدر اون موقع ها دلامون خوش تر بود!

چقدر اون موقع ها خنده ها قشنگ تر بود!

چقدر اون موقع ها همه چی بهتر بود.

همیشه با یاد آوری اون روزا خداروشکر میکنم که فرصت دیدن اون روزای قشنگ بهم داده شد.

همیشه دلم میخواست یه دهه شصتی بودم، چون نوستالژیاشون خیلی قشنگه، اما بازم خوشحالم بابت دهه هفتادی بودنم چون خیلی از نوستالژیامون مشترکه!

وقتی بچه های امروزو میبینم دلم براشون میسوزه!

گاهی فکر میکنم شاید کمتر شدن حال خوبمون به خاطر ناشکریامونه!

از بچگی کم ندیدم آدمایی که تو هر شرایطی در حال غرغر کردن بودن، و شاید هم خودم گاهی جزئشون بودم!

شایدم اینطور نباشه...

شایدم...

چقدر دلم واسه سادگی و بی شیله پیلگی اون روزا تنگ شده...

با یادآوری خاطرات اون روزا و دیدن تصاویر مربوط به گذشته ، گذر زمان چقدر حس میشه...

با یادآوریشون لبخندی رو لب میشینه اما یه غم عجیبی هم تو دل آدم میفته، یه غمی که توصیف کردنی نیست و احتمالا همتون میدونید چجوریه!

چیزی که باعث میشه حسرت و افسوس نخورم اینه که تا اخر دوره ی نوجوانیم هیچ وقت آرزوی بزرگ شدن نکردم و هیچ وقت عجله نکردم برای گذر زودتر از اون دوران و همیشه لذت بردم از لحظه هام و این چقدر حس خوبی بهم میده.

چقدر خوبه که خاطرات خوب هیچ وقت از ذهن آدم پاک نمیشن!

چقدر خدا مهربونه که به ذهن این قدرتو داده که خاطرات بد رو کمرنگ و کمرنگ تر کنه.

میگن تو گذشته نباید زندگی کرد، اما مگه میشه زندگی تو گذشته ی به این قشنگی رو رها کرد؟!

شاید تو روزای نه چندان خوب، مرور روزهای قشنگ مثل مسکنی باشه برای آدم!

 

  • ** گُلشید **

وای خودکار اکلیلی ^___^

خاطراتم زنده شد اصلاً :)

خیلی خوشگل بودن:)

تو هم وقتی میرسید به اخرش، از تهش فوت میکردی تو جوهرش یا من فقط اینجوری بودم؟😅

منم دلم برای اون روزا تنگ شد ...

+ برای امیدها و آرزوها و امکان‌هایی که داشتم ... 😊 ... چقدر رویاهای اون روزا ناب بودن ...

:)

+دقیقا

ممنون از حضورتون.

وای اون خودکار اکلیلی ها با بوی میوه ها 

واقعا چه روزایی رو سپری کردیم و چه روزهای بدی رو داریم زندگی میکنیم

من گذشته های قشنگ رو به کل فراموش کرده بودم تا این پست شما دوباره زندشون کرد 

واقعا ممنونم :)💚🌸

اره بوشون خیلی خوب بود:)
واقعا...
من زود به زود خاطراتو تو ذهنم مرور میکنم که مبادا فراموش بشن:)))
خداروشکر
خواهش میکنم ممنون که خوندید:)

ای وای!چه همزاد پنداری بانمکی @_@ منم همینجوری بودم،تازه یادمه یه بار حواسم نبود برعکس فوت کردم کلی جوهر رفت تو دهنم :))

تا الان خیلی خاطرات مشترکی داشتیماا:)))

واااای منمممم😂😂

هنوزم که هنوزه گچ رو به ماژیک ترجیح میدم. لامصب خیلی دوست داشتنیه

آره وااقعا.
اونم واسه درسی مثل ریاضی گچ خیلی بهنره:)

سلام

 

دقیقا ولی گچ برای ریه ها خوب نبود.

 

 

سلام

بله:)

همه ی سال های تحصیل ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان تختمون گچی بود :))))

 

تازه دبیرستان تختمون خییییییلی بزرگ باکلی تنوع گچ بود:)))

 

فکرنکنی دبیرستانم قدیمی بوده ها نه 

 

اتفاقا خییلی نوساز وبزرگ و نمونه بود ، سایت وازمایشاه و کتابخونه بزرگی هم داشتیم

 

ولی تخته گچی داشتیم :)

 

# پز مستقیم:)))

:))))

خوشبحااااالتوووون:))

ما تا دوم دبیرستان گچی بود بعد اون همه وایت برد شد:/

سلام عزیزم خوبی؟

حسی که موقع نوشتن با گچ روی تخته سیاه وجود داشت الان با هزارتا وسیله دیجیتالی هم قابل لمس کردن نیست با گچ نوشتن حسش شبیه نوشتن با قلم روی سفیدی کاغذه که امروزه تایپ کردن جایگزینش شده که حس قشنگش رو کمرنگ کرده. متأسفانه بچه های این دوره با تنها چیزی که آشنان دنیای دیجیتال و غرق شدن تو بازی های کامپیوتریه

یادمه اون موقع ها سر اینکه کی مسئول آوردن گچ و تخته پاک کن از دفتر و تحویل دادن آخر وقتش تو کلاس ما رقابت بود بچه ها اونقدر مشتاق بودند که فکر می کردی ببین چه پست مهمیه. منم یه روز تجربه ش کردم:)

یادش بخیر تو دوران مدرسه یکی از آرزوهام داشتن یکی از اون خودکارهای اکلیلی بود که هیچوقت نتونستم داشته باشمش چون در نظر خانواده من یه خرج اضافی بود و مال از ما بهترون بود و می گفتن همین خودکار معمولی هم زیادیه.

یادآوری این نوستالژی ها طعم خوب کودکی رو برا آدم زنده می کنه ای کاش می شد گاهی برگشت به اون دوران.

سلام همراز جانم خوبم عزیزم خودت خوبی؟
دقیقا دنیای دیجیتال اصلا نمیتونه لذت اون موقع ها رو داشته باشه.
من حس میکنم بچه های الان حتی تو کارتون دیدن هم لذت ما رو ندارن، چون اون موقع ها ساعتا و برنامه های خاصی بود که به شوق اونا مثلا منتظر جمعه ها میشدیم.
واای اره:)
چه ذوقی داشت معلم میگفت فلانی برو گچ بیار:)
یادمه اول دبیرستان بودم معلم ریاضیمون منو مسئول حل تمرین کرده بود و حل تمرینا رو با گچای رنگارنگ مینوشتم رو تخته، یه ذوقی داشتم که نگو:)
عزیزم
خیلیامون تو بچگی یه سری چیزا برامون ارزوی داشتنش موند، مثلا من عاشق دفترفنری بودم اما همیشه دفترام معمولی بود:))
آره واقعا...

خدا رو شکر حال خوبت همیشگی عزیزم

ممنون بد نیستم

اصلاً ذوق های دور بچگی ماها یه چیز دیگه بود بچه های این دوره هیچ ذوق خاصی ندارن از بس همه چی ماشینی و مصنوعی شده و به همین مصنوعیت ها خو گرفتن

منم عاشق دفترهای فنردار بودم حس می کردم اگه اینجور چیزها رو داشته باشم می تونم به بقیه نشون بدم بزرگ و خانم شدم:))

ممنونم عزیزم همچنین.
اره واقعا ما اون موقع ها با کوچکترین چیزا هم ذوق میکردیم:)

:))) چه بامزه حس میکردی خانم تر شدی:)

گچ 😌😌

از ماژیک متنفرم یه صدای بدی داره تمام بدنم میلرزه از صداش 😂

:))

عه پس تو هم جزء اون افرادی هستی که صدای ماژیک اذیتشون میکنه:))

چه زود گذشت:(

خیلی...:(


مممون از همراهیتون.

من امسال مدرسه درس میدادم با همین گچا مینوشتیم هنوز وایت برد نداشت مدرسه ای که درس میدادم

خیلی سخت بودد :)))))) دائمم لباسام گچی میشد بچه ها میخندیدن تو کلاس مصیبتی داشتیم

:))

آره گچ یکم کثیف کاری داره و کلا هم مضره ولی خب خیلی لذت داره نوشتن باهاش:)طفلی معلما همیشه گچی میشدن:)
یادمه معلم ریاضیمون بهمون میگفت همیشه تخته پاک کن رو خیس و نم دار کنید موقع پاک کردن گرد نریزه رومون:)

من از چیز میزای رنگی سیر نمی‌شم :)

دقیقا:)
اصن انگار به آدم زندگی میبخشن:)

وای چقدر با این خودکار اکلیلی ها دفترمون رو پر گل و پروانه و قلب کردیم انقدر که زشت می شد اصن :)

:))
آره دقیقا:)

حالا که بحث نوستالژی بذار چندتا بگم....

شما بچه مچه ها یادتون نمیاد اون موقع 50 تومن پول تو جیبیدبهمون میدادن زنگ تفریح یدون فلافل می خریدیم با یدون نوشابه زرد هر کدوم 25 تومن 😂

بعد میرفتیم بالا میله پرچم میخوردیم که دست کسی بهمون نرسه وگرنه  وحشی های افریقایی نمی زاشتن هیچی کوفت کنیم😂

شما یادتون نمیاد اون موقع واسه قشر مستضعف یه نوع نوشابه بود ارزون تمام میشد... نوشابه رو می ریختن تو کیسه فریزر😂 بعد گوشه پلاستیکو با دندون می کندی مثل یخمک میک میزدی می خوردی😂

شما یادتون نمیاد مدرسه تمام می شد وای می ایستادیم نفر آخر بریم که بتونیم گچ کش بریم ببریم تو کوچه لی لی بکشیم با دخترا بازی کنیم 😂

دخترای جر زن... وقتی تو لی لی می پریدی تو خونه هایی که می شد جفت پا رفت استراحت کرد یه کلمه ای می گفتی یادم. نمیاد چی بود.... اگر نمی گفتی می سوختی... من همیشه یادم میرفت.... دخترای جر زن می سوزوندنم😑

دیگه نگم چندتا خشتک سر بازی لی لی پاره کردم😂

یه بازی دیگه هم بود اسمش رابرت بود روی فرش های اون موقع فقط میشد بازی کرد نباید از توی اون خطوط خارج می شدی خیلی باحال بود....

یدون همه بود زو... اون دیگه اصل بازی بود وحشی بازی به معنای واقعی... طرف می گرفتی فرار نکنه با لگد میزد تو صورتت 😂

دهه شصتی ها سر همین قضیه ها اکثر زانو شلوارشون پاره بود.... همه شلوارا وصله و پینه... همه خشتکا پاره.... اون موقع کیفیت لباسا پایین بود😂

خلاصه ما از گچ بیشتر واسه زدن بچه ها سر کلاس استفاده می کردیم وگرنه درس نمی خوندیم.... 

اوج حماقتمون هم اونجا بود که تخت پاکن رو می شستیم خشک نشده میزدیمش به تخته همه چیه فنا میرفت.....اومدیم چاپلوسی کنیم گند میخورد به تخته سیاه...

از کرم ریختنامون هم یکی لوله خودکار بود که توش کاغذ لول می کردیم سر کلاس شلیک می کردیم بهم.. نصف کلاس چشا قرمز بود بس که گلوله خورده بود تو چشو چالشون😂

دیگه جلد کتابا هم که همه زمین فوتبال بود... خیلی حال میداد... ته خودکارو بعنوان توپ می نداختیم توش بازی می کردیم.... 😅

امام مهمترین قسمت بچگیمون یکی همین لواشک با پوست خوردن بود بچه پولدارا همراه لواشک با پوست پفک هم میخوردن😂

یکی هم آدامس لاویز می خریدیم جلدشو تفی می کردیم میزدیم به دستمون که نقش شکلکاش بیافته رو دستمون.... بچه کرموها هم میزدن تو سر صورت رفیقشون... تا یه هفته نقشش می موند پاک نمی شد😂

اهان یه چیزی درمورد گچ یادم اومد... موقع نمایش بازی کردن تو مدرسه از گچ بعنوان گریم استفاده می کردیم...رسش و سیبیل میزاشتیم😅

خلاصه همه قسمت بچگیمون خوب بود بجز سمندون که نگاه می کردیم پشمامون همه میریخت.... کلا ده شصتی ها همه شب ادراری داشتند...😂واسمون از این تشک پلاستیکی می ذاشتن.... روزا همه رختخوابا تو حیاط حلو افتاب بود،. ما هم اصلا به رو خودمون نمی یوردیم که یک عدد شاشو هستیم😂

دیگه کتک خوردم با سیخ و دمپایی هم بماند.... که مادر جان هر روز رنگمون بادمجونی می کرد.... 😅

اه کلمن هم یادش بخیر... میخواستیم اب بخوریم با دهن می خوریدم... هر کاری کردن نتونستن یادمون بدند با دهن از کلمن آب نخوریم... هنوز هم یاد نگرفتم😂

خب دیگه بسه...تیله بازی و کارت بازی و کفتر بازی هم بماند.... 

تنها کسایی رو که تو زندگیم حلال نمی کنم همون دختر زشتایی بودند که می گفتن ما پسرا رو بازی نمیدیم برو با پسرا بازی کن😑خدا لعنتت کن... تنها موقعی که شانس داشتم یه دوس دختر داشته باشم همون موقع بود که ازم گرفتی... خدا ازت بگیره کبرا😂

 

 

😂😂😂😂خیلی خوب بودن😂😂

من این پستو خوندم همون موقع دلم گرفت... هیچی نگفتم 

حس حرفم نیومد

 

 

ولی الان اومدم کامنت اسیو خوندم کلی خندیدم 😂😂😂 خیلی خوب بود

بعضیاش مثل لواشک با پوست خوردن منم تجربه کردم

لی لی تو کوچه،ادامس شکلکیا،تلیه بازی:))

تازه ما تفنگ ترقه ایم داشتیم عیدا هی ترقه میذاشتیم تو تفنگ پلاستیکیامون تق تق ...عشق میکردیم:))

 

 

عزیزم:):

آره باحال بود کامنتش😂
دقیقا اینایی که گفتی رو فکر کنم حداقل تا نیمه ی اول هفتاد همه تجربه کردن😅
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan