سلاااااااممم:)
امیدوارم که حالتون خیلی خوب باشه.
خب دیگه توضیح اضافه ندم، از عنوان پست همه چی مشخصه و احتمالا من جزء اخرین افرادی هستم که این پستو مینویسم:)
ممنونم از محیاجانم برای دعوتم به این چالش.
شاید همراه شکرگزاریام یه توضیحات اضافه ای هم بنویسم که بعد ها که این پست رو میخونم به دردم بخوره.
بسم الله الرحمن الرحیم
روز اول( ۱۲ تیر)
خدای مهربونم شکرت به خاطر اینکه زندم، به خاطر اینکه فرصت دادی بهم که وجود داشته باشم و زنده باشم و زندگی کنم، به خاطر اینکه بهم اجازه دادی که منم جزء اشرف مخلوقاتت باشم، شکرت به خاطر اینکه هنوز نمردم...
( معمولا ظهرا موقع ناهار تلوزیون جومونگ که نشون میده ما هم همینطوری نگاه میکنیم، امروز پدر سوسانو در جواب سایون که میگفت مرگ از این زندگی بهتره، گفت اونقدر زندگی کردم که بدونم همیشه زندگی از مرگ بهتره!
راست میگفت، زندگیه که تغییر میکنه، شرایطه که عوض میشه و هیچی ثبات نداره، اما مرگ...مرگ چیزیه که دیگه نمیشه باهاش کاری کرد، نه فرصتی هست و نه امیدی...)
روز دوم(۱۳ تیر)
خدای من شکرت که نعمت خواب رو به من بخشیدی تا بتونم ساعاتی رو استراحت کنم، شکرت که میتونم بخوابم.
( گاهی وقتا که زیادی خسته میشم و میخوام بخوابم و موقع خواب با لذت میگم آخیش چقدر خواب خوبه، یاد اون جانبازی میفتم که دچار عارضه ای شده بود که نمیتونست بخوابه و سال ها بود چشم رو هم نذاشته بود.
حتی تصورشم وحشتناکه، خدایا بازم شکرت.)
روز سوم(۱۴ تیر)
خدایا شکرت که دیگه لازم نیست مامانم مثل قبل زیاد خیاطی کنه و خسته بشه، شکرت که حالش خوبه، خدایا شکرت که مامان و بابام سایشون بالای سرمه.
شکر به خاطر لواشکای خوشمزه ای که مامان درست کرده.
روز چهارم(۱۵ تیر)
خدایا شکرت به خاطر این بارون آروم و قشنگی که الان داره میباره، شکرت که میتونم صدای قشنگشو بشنوم و بوی فوق العاده شو حس کنم؛ شکرت که میتونم کنار پنجره ای که بازه تو این لحظه ی قشنگ بخوابم.
روز پنجم(۱۶تیر)
وقتی کسانی باشن که دوستشون داشته باشی، با کوچکترین بی خبری ازشون نگرانشون میشی.
خدایا شکرت که دوستام حالشون خوبه و نگرانیم برطرف شد.
روز ششم(۱۷ تیر)
خدای من شکرت که دارمت و بی بهونه میتونم پیشت گریه کنم، شکرت که اشک رو به من بخشیدی، شکرت که میشه وقتی خودمم نمیدونم چمه بیام پیشت و گریه کنم و تو فقط نگام کنی و گوش بدی و نگی که چته چرا اینجوری میکنی.
اینکه آشفتگیای بی دلیلم و شایدم با دلیلم رو بیارم پیشت و تو ازم هیچ دلیلی نخوای و نگفته همه چیو بدونی.
شکرت که میذاری تمام احساس تنهاییم رو پیشت بیارم و پر بشم از حس همه کس داشتن، شکرت که آرامش حال آشفتم میشی.
روز هفتم(۱۸ تیر)
خیلی دلم میخواست یه کار مرتبط با رشته ی کارشناسیم که پاره وقت باشه پیدا کنم که بعد از این که دانشگاه هم خواستم برم راحت باشم، حالا امروز اون کار برام پیدا شد، هفته ای یک روز و با حقوق خوب و اگه خدا بخواد و قرارداد رو ببندم بعد کنکور مشغول میشم.
خدایا شکرت به خاطر این اتفاق خوب.
میدونم که کار سخت و پر مسئولیتی خواهم داشت و قطعا سختیایی برام داره ولی مطمئنم که مثل همیشه حواست بهم هست.
خدایا خیلی عاشقتم، خیلی شکرت...
روز هشتم(۱۹ تیر)
خدایا شکرت به خاطر سلامتیم، ازت ممنونم که بدن و ذهن سالمی بهم بخشیدی.
روز نهم(۲۰ تیر)
خدایا شکرت به خاطر این برادری که با دیوونه بازیاش میخندونتم.
روز دهم(۲۱ تیر)
خدایا شکرت که هنوزم میتونم بخندم، به خاطر تمام لبخندایی که بهم بخشیدی شکرت.
روز یازدهم(۲۲ تیر)
خدایا ممنونتم که بهم اجازه میدی که نماز بخونم و اسم تو رو به زبونم بیارم.
روز دوازدهم(۲۳ تیر)
خدایا شکرت که مامانم که امروز از ارتفاع افتاد اتفاقی براش نیفتاد و حالش خوبه، خدایا ممنونتم که مواظبش بودی.
روز سیزدهم(۲۴ تیر)
خدایا شکرت که خانوادم خصوصا مرد های زندگیم آدمای متعصبی نیستن و هیچ وقت منو زندانی عقایدشون نکردن.
روز چهاردهم(۲۵ تیر)
آدم تو زندگیش با افراد زیادی برخورد میکنه، به خیلیا علاقه مند میشه( صرفا علاقه به جنس مخالف منظورم نیست) و گاهی ممکنه به کسانی دل ببندی که تو رو از خدا دور میکنن و گاهی هم به کسانی دل ببندی که تو رو به خدا نزدیک تر میکنن. شاید دیگه از یه جایی به بعد نداشته باشیشون و ناراحت نبودشون باشی، ولی اونا کار خودشونو کردن و یه قدم تو رو به خدا نزدیک تر کردن.
خدایا بابت قرار دادن چنین افرادی سر راهم( هر چند کم) ازت بینهایت ممنونم.
روز پانزدهم( ۲۶ تیر)
امروز یه لحظه چشمامو بستم، نمیدونم چی شد ولی یهویی با خودم گفتم حس کن نابینایی!
با اینکه بارها چنین چیزیو به خودم گفتم و بعدش بلافاصله شکر کردم بابت این نعمت بزرگ، اما به نظرم این نعمت، اینکه بتونم آبی آرام بخش آسمون و سبزی طراوت بخش درختا و خیلی چیزای دیگه از زیبایی های جهان خدا رو ببینم هر قدر هم شکر کنم بازم کمه.
خدایا شکرت بابت چشمانی که بهم دادی.
و دوم اینکه خدایا شکرت بابت داشتن این وبلاگ که تو هر لحظه ای میتونم احساسمو باهاش شریک بشم، حتی مثل این روزا که دق و دلیمو از جای دیگه رو سر این طفلی خالی کنم و غیرفعالش کنم و اونم چیزی نگه:)
روز شانزدهم(۲۷ تیر)
خدایا شکرت به خاطر جمع کوچیک و خودمونی امروزمون که باعث شد لحظاتی رو با خنده و به دور از تلخیای دنیا سپری کنیم.
این روزا که بیشتر از هر وقت دیگه ای قدر دور هم جمع شدنا و دورهمیای قدیممون رو میدونیم و باعث شده بفهمیم چقدر گاهی نسبت به بزرگترین داشته هامون بی اعتنا بودیم.
و چقدر لازمه که شکر خدا رو به جا بیاریم که با وجود این همه محدودیت، هنوزم کلی نعمت داریم که جای شکر داره.
روز هفدهم(۲۸ تیر)
خدایا شکرت که عمل جراحی دوستم با موفقیت انجام شد و مرخص شده و پیشاپیش ممنونم ازت که روز به روز حالش رو بهتر میکنی.
( تو پست مربوط به مادر که نوشته بودم یکی از دوستانم حالش بد بود و اون روز ظاهرا بهتر شده بود ولی بعد از مدتی دوباره حالش وخیم شده بود و نیاز به عمل داشت که همین چند روز پیش عملش کردن)
روز هجدهم( ۲۹ تیر)
خدایا شکرت به خاطر تخلیه ی انرژی و لحظه های فوق العاده و پراز حس خوب که امروز داشتم.
خدایا شکرت به خاطر افراد پایه ای که کنارم هستن و از هیچ تلاشی برای شادی و تخلیه ی انرژی دست نمیکشن.
خدایا شکرت که میشه هر لحظه به یاد تو بود حتی موقع جیغ کشیدن و آواز خوندن و فریاد کشیدن...
خدای من خیلی ممنونتم به خاطر حنده های از ته دلی که امروز دیدم و خنده های از ته دلی که امروز سر دادم.
خدایا شکرت به خاطر این روز فوق العاده...
روز نوزدهم( ۳۰ تیر)
خدایا شکرت به خاطر خبر خوبی که امروز شنیدم( دوست بیانی عزیزی که به کرونا مبتلا شده بود حالش بهتر شده و به بخش منتقل شده).
و دوم اینکه خدایا شکرت که میتونم خودم رو دوست دلشته باشم.
روز بیستم تا بیست و دوم( ۳۱ تیر تا ۲ مرداد)
"میگن وقتی دلیلی برای شکر گزاری پیدا نکردی نبضتو بگیر"
این جمله رو تو وب صنمای عزیز خوندم و برام واقعا قشنگ بود.
خدایا درسته این روزا دلیل خاصی برای شکرگزاری پیدا نکردم( میگم پیدا نکردم، نمیگم پیدا نشد، چون هر روزمون پر از نعمت و قشنگیه که خیلی وقتا به خاطر ضعفایی که خودمون داریم نمیتونیم پیداش کنیم) اما همینکه همچنان داشته های قبلیمو دارم، همچنان زندگیم رو یه خط صافه و با اینکه اوجی نداشته اما سقوطی که نشان از اتفاق بدی باشه هم نداشته خودش جای کلی شکرگزاری داره.
روز بیست و سوم( ۳ مرداد)
امروز هنوز تموم نشده اما اینکه اول روز بخوای شکر اون روز رو به جا بیاری هم حس خوبی داره.
چند روزی بود که حسابی بی برنامه شده بودم و همه چی درهم و برهم شده بود، امروز حس میکنم که دارم به روال عادی برمیگردم، خدایا شکرت به خاطر این مورد.
و اینکه خدایا ممنونتم به خاطر این یه باغ انگور و بادام کوچکی که داریم و هر سال میتونیم به اندازه ی مصرف خودمون ازش بهره مند بشیم و شکرت به خاطر غوره های انگور امروز که ازش آبغوره تهیه میکنیم.
روز بیست و چهارم( ۴ مرداد)
خدایا شکرت که امروز تونستیم با یه کیک تولد بابا رو خوشحال کنیم، ممنونتم که تا به امروز سایش بالای سرم بوده.
روز بیست و پنجم(۵ مرداد)
خدایا شکرت که تا امروز خودم و خانوادم کرونا نگرفتیم.
و خدایا شکرت به خاطر صدای قشنگ یاکریمی که از بیرون میاد و صبحا با صداش بیدار میشم.
روز بیست و ششم( ۶ مرداد)
خدایا شکرت که اون آشوب چند وقت پیش خوابید، شکرت که خودت روبه راه کردی اوضاع رو، ممنونتم که حرص خوردنا و غصه خوردنا کم شد.
روز بیست و هفتم( ۷ مرداد)
خدا ازت ممنونم برای تمام خاطرات قشنگ کودکی و نوجوانیم و بابت حافظه ای که بهم بخشیدی تا با هر بار یادآوری لحظات خوش اون روزا لبخند رو لبام بنشینه و حس خوب تمام وجودمو فرا بگیره.
روز بیست و هشتم(۸مرداد)
خدایا شکرت که یخچالمون خراب نشد و به حیات عادیش برگشت:)
روز بیست و نهم(۹ مرداد)
مهربان ترینم ممنونتم که امروز هم بهم فرصت دادی که یه بار دیگه روز عرفه زنده باشم و فراز هایی از دعای زیبای این روز رو بخونم.
شکرت که اینقدر مهربان و بخشنده و بزرگی...
و خدایا شکرت که بالاخره کارت حافظم ریکاوری شد و عکسا و خاطرات چندین سالم برگشت:)
روز سی ام( ۱۰ مرداد)
خدایا ممنونم ازت که نعمت داشتن پدربزرگ و مادربزرگ رو بهم بخشیدی.
و خدایا شکرت که توفیق شکرگزاریت رو تو این مدت بهم عطا کردی.