با قلبم برایت مینویسم!
این دست ها کلمات را به دستور قلبم بر روی صفحه مینشانند.
قلبی که دیوانه وار میکوبد با آمدن نام تو!
قلبی که جسمش در این بدن است اما روحش مدت هاست در جوار بارگاه توست.
قلبی که سلول هایش مدت هاست با هوای حرمت نفس میکشند!
چشمانم بی تابی میکنند!
آخر میدانی؟
امسال آمد ولی چشمانم بهشت تو را هنوز ندیده است.
ابر های چشمانم حسابی پر باران شده اند، دیگر توان نگه داشتن این همه باران را ندارند.
آخر میدانی؟
به رسم هر سال باران های مخصوصشان را نگه داشته اند تا بهار که شد در بهشت تو فرو بریزند!
بهار من و چشمانم از راه رسیده اما چرا هنوز بهشتمان را ندیده ایم؟!
آری تابستان است، اما شروع تابستان سال هاست برای من شروع سال نو و عید و بهار است.
سال هاست که عادت کرده ام تابستانم را با حَرَمت پیوند دهم.
سال هاست قلبم عادت کرده است که سنگینی های تمام طول سالش را به امید عید سال جدید تاب بیاورد.
تو بگو حالا که تابستان من بدون دیدن گنبد زرینت، بدون عطر هوای صحن های پر آرامشت، بدون شنیدن نقاره های گوشنوازت، بدون زیارت نامه خوانی های صبح زود، بدون نماز مغرب های بارگاهت، بدون دعای کمیل در صحن رضوی با صفایت شروع شده، چگونه اسمش را عید بگذارم؟
بگو چگونه قلبم سنگینی هایش را تاب بیاورد؟
یادت هست؟
آن روز ها که امتحان هایم تمام میشد، آخرین امتحانم را نمیفهمیدم چگونه میدادم تا زودتر به خانه بیایم و وسایل را جمع کنم و راهی بهشت تو شوم.
یادت هست؟
گاهی که مشکلات اقتصادی یقه مان را تنگ میکرد و بهمان گوشزد میکرد که شاید رفتن به بهشتتان عقب بیفتد، من و برادر کوچیکه عیدی هایمان را به پدر قرض میدادیم که قرار دیدارمان دیر نشود.
عید و عیدی ما تو بودی، آن عیدی ها بدون تو چه سود داشت؟
آقاجان...!
به من بگو آرامش ضریحت را کجا بیابم؟
آقاجان!
حالا که امسال بهشتت از من دریغ شده، میشود خودت بهشتت را برایم بیاوری؟
میشود نگاهت را به من بدهی؟
میشود آرامشی که سهمیه ی هر سالم بود را امسال هم به من بدهی؟
آقاجان!
سخت است دلتنگی!
سخت است بی قراری!
سخت است درماندگی!
آمده ام، آمدم ای شاه پناهم بده.
خط امانی ز گناهم بده.
ای حرمت ملجا درماندگان.
دور مران از در و راهم بده.
آقا جان!
درمانده ام، سرافکنده ام، حیران و سرگشته ام!
دیوانه ام، دیوانه ای که هر بار تو و بهشت تو آرامبخشش میشدید!
پناهم بده...
مثل همیشه که این خطا کار درمانده را پناه دادی!
مثل همیشه که آرامش قلبم را هدیه دادی...
مثل همیشه که رئوف بودنت شرمنده ام کرد...
میلادت مبارک باد آقای مهربانی ها...
- ** گُلشید **