یا نورُ یا قدّوس
سلام دوستان جدیدا یه چالشی رو آقاگل راه انداختن که به نظرم چالش جالبیه، نامه واسه یه شخصیت کارتونی یا شخصیت کتاب و کلا شخصیت غیر حقیقی که دوسش داریم بنویسیم.
و خب من چون دست به نامه نوشتنم خوبه و کلا از اینکار از بچگی خوشم میومد باعث شد بدون اینکه کسی دعوتم کنه خودجوش وارد این چالش بشم:)
شخصیت های غیر حقیقی مورد علاقه ی من آنه شرلی به خاطر معصومیت و امیدواری و کلا خیلی جاهایی که باهاش همزاد پنداری میکردم، سیندرلا به خاطر مهربونی و خوشگلیش:) ،کاکرو توی فوتبالیستها، هیچ وقت از سوباسا خوشم نمیومد برعکس همیشه طرف کاکرو بودم چون به نظرم خیلی تلاشگر بود و خودش به یه جا رسیده بود:) .فعلا همینارو یادم اومد و نمیخوام به مغزم فشار بیارم. ولی از همه ی اینا بیشتر آنه رو دوست داشتم و اونقدری اونو تماشا کردم که هنوزم دیالوگاشو حفظم و حالا میخوام براش این نامه رو بنویسم.
سلام آنه ی عزیزم
سالها از اون روزها گذشته، از روزهایی که لحظه هامو با تو تقسیم میکردم و تو میشدی تنها رفیق تنهاییام، تو میشدی کسی که ثانیه هامو باهاش تقسیم میکردم، تو میشدی اون کسی که خیلی چیزا رو ازش یاد میگرفتم.
آنه تو شخصیت محبوب خیلیا بودی اما من تورو یجور دیگه دوستت داشتم و یجور دیگه لحظه هامو باهات قسمت میکردم.
آنه من عاشق معصومیت چهرت و یکی بودن سیرت و صورتت بودم، عاشق امیدوار بودنت و خسته نشدنت از زندگی و بی رحمیای دنیا.
عاشق بیخیال بودنت و سرخوش بودنت بودم.
عاشق اینکه خودت دوست خودت و همراه و همراز لحظه های خودت بودی.
عاشق خیالبافی کردنات و دیوونه بازی درآوردنات، مطمئنم که میدونی دیوونه ها عاقل ترن، ما یه شاعری داریم که میگه عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم( اخوان ثالث).
عاشق لجبازیا و پرحرفیایی که سر ماریلا رو میخوردی.
عاشق لباس ها و ظاهر ساده و خاکی ات، عاشق اینکه وقتی بزرگ شدی و یهو عاقل شدی، خانم و با وقار شدی.
آنه میدونستی خیلی وقتا بی اختیار رفتارام شبیه تو میشد؟
از جمله دیوونه بازیایی که مثل تو، تو خیالاتم یکی مثل خودم رو تصور میکردم و با هم دیگه میدویدیم یا دستای همدیگه رو میگرفتیم و میچرخیدیم که یبار مامانم منو حین این خل بازیام دید و بماند که چقدر خندید بهم:)
البته من مثل تو موهای قرمز نداشتم که بخوام رنگ سیاه بزنم به سرم و از شانس بد سبز بشه:) ولی خب اگه موهامم قرمز بود من جرات چنین کاریو نداشتم.
آنه کاش منم مثل تو یه گرین گیبلز(نمیدونم درست دارم تلفظش میکنم یا نه) داشتم که برای خودم تو هر گوشه ای که میخوام بدوم و آواز بخونم، کاش منم مثل تو یه دریاچه ی آب های نقره ای داشتم که هر لحظه با موج های اون حرف بزنم و سرخوشانه کنار ساحلش قدم بزنم.
میدونی چیه آنه؟
از خدا پنهون نیست از تو چه پنهون، منم یه نیمچه جایی که شاید یه کوچولو شبیه گرین گیبلز تو باشه دارم ولی دنیای من مثل دنیای خیالی تو نبود که منم آزادانه و تو تنهایی خودم بتونم تو اونجا اینور و اونور بدوم.
راستی آنه منم یه دوست داشتم مثل دیانا که خیلی وقتا برام شبیه دیانا بود که اتفاقا اونم وقتی ازدواج کرد روابطمون بی اختیار مثل روابط تو و دیانا سرد شد.
آنه از اون روز ها خیلی گذشته ولی من هنوزم مثل اون روزا تنهاییامو با خودم قسمت میکنم، دلخوریامو با خودم قسمت میکنم، حرفها و رازامو با خودم قسمت میکنم، اما امروز میخوام بیام پیش تو و این چقدر قشنگ تره که تو الان خیلی بزرگ تر شدی، چون اون موقع که من بچه بودم تو با گیلبرت ازدواج کردی و الان باید مادر هم شده باشی. میخوام بیام تو آغوش معصومانه و بی ریا و مهربونت و دل پرم رو پیشت خالی کنم.
آنه میخوام دوباره با دیدنت مثل بچگیام بشم.
مثل همون وقتا که دنیا قشنگ تر بود.
میخوام دوباره سرخوش تر از همیشه بشم و بیشتر از همیشه نادیده بگیرم همه چیو.
میدونی آنه من دلم پره، دلم پره از یه طرفه به قاضی رفتنا، دلم پره از کینه های الکی که این روزا آدما نسبت به هم دارن، من دلم پره از بی معنی شدن کلمه ی دوست که خیلی وقته مجبور شدم دور این کلمه رو خط بکشم، آنه من دلم پره از نادیده گرفتنایی که تموم نمیشه، من دلم پره از اینکه اگه تصمیم بگیری بیخیال و سرخوش زندگی کنی فکر میکنن تو اوج خوشبختی ای، آنه کاش میشد همیشه تو رویاها و خیالات بمونیم و بیرون نیایم، آنه من پرم از دلتنگی، پرم از دلتنگی...
ممنونم ازت که حرفامو خوندی دوست خوبم و ممنون بابت تمام حسای خوبی که همیشه بهم دادی.
دوستدار تو
گلشید.
پ ن: به رسم تمام چالش ها دعوت میکنم از عزیزانم مریم بانو،معصومه ،عطسه، بلومون وبقیه ی دوستان. شرمنده که اسم تک تکتون رو نمیارم و اینکه این صرفا یه دعوته و اگه دوست داشتید بنویسید.این اسما رو هم به رسم چالش ها آوردم.ممنونم از توجهتون.