دِلی

بی اختیار بنشینم و برای داشتن مادری چون تو اشک شوق بریزم.

بی اختیار بنشینم و برای بد بودنم اشک اندوه بریزم.

مادرانگی ات برای همه ماست...

حتی برای ما بدها.

کُنجی بنشینم و در خیالاتم گوشه ی چادر معطرت را در دست بگیرم و برای مهربانی هایت و بی لیاقتی هایم اشک بریزم.

و در میان آغوش پرمهرت به آسمان ها بروم.

از همان روزی که از خودت قول گرفتم که برایم دعا کنی، از همان روز ها هر وقت این رنگ و لون های دل فریب داشت پایم را میلغزاند، بهتر از هر مادری دختر سرکش و نالایقت را با دعایت از لغزش رهاندی.

خودت می دانی که بیشتر از هر وقتی به مادرانگی هایت نیازمندم.

چادرت را بر چشمانم بفشارم و زمزمه کنم:

یا وجیههََ عند الله اشفعی لنا عندَ الله.

 

پ ن: دلم پر میکشه برای دعای توسل تو مسجد جمکران، چندین ساله که نرفتم، هر کی رفت التماس دعا.

  • ** گُلشید **

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan