خاطرات یک خوابگاهی_ زنگ تفریح:)

قسمت اول:)

ماه رمضان ۱۳۹۷( ایام امتحانات:/)

جزومو میکوبم زمینو و رو به بچه ها که با چهره های افسرده در حال درس خوندن هستن میگم: من دیگه خسته شدم پاشید یه کاری کنیم بعد دوباره درس بخونیم.

زهرا: نیم ساعت دیگه بخونیم تا ۱۲ تکرار خلیل کبابی شروع میشه بریم اونو ببینیم.

نسترن: نیم ساعت دیگههههه؟؟؟ من دیگه خسته شدم.

پریسا: پاشید این نیم ساعتو پتو بازی کنیم:)

ما سه تا: 😍😍

و چه سریع اون چهره های افسرده به چهره هایی بشاش تبدیل میشه:D

و درجا بلند میشیم:)

زهرا در حالی که میخنده: دانشجوام هستیم شوهرم میخوایم بکنیم:))

من: کودک درون همیشه باید زنده باشه 😅من برم بالا مهلا و ساناز رو هم صدا کنم بیان:)

نسترن: ندا رو هم بگو اون دفه خیلی دوست داشت اونم باشه.( ندا ترم پایینی ما بود که اتاق بغلی ما بود ولی با ما احساس صمیمیت میکرد)

من: باشه و دوان دوان به طبقه شش میرم.

تق تق و درو باز میکنم.

من: سلیییوووم

مهلا و هم اتاقیاش: سهلااام

من: مهلا و ساناز بدویید پایین کارتون داریم.

ساناز: چیکار؟

من: بیاااااید

اوناهم از خدا خواسته که یه چیزی بشه از درس رها بشن میان بیرون.

من: میخوایم پتو بازی کنیم:) جلو هم اتاقیاتون نگفتم آبرومون نره😅😅

مهلا: ایولللللللل بدو بریم

دقایقی بعد چهار عدد پتو وسط اتاق و ۷ نفری که آماده بازی هستن:)

نیم ساعت تموم میشه و خنده کنان و نفس نفس زنان وسط اتاق میشینیم و یکم که نفسمون جا اومد بچه ها بلند میشن که برن فیلمو ببینن.( من اون فیلمو نمیدیدم و موندم تو اتاق)

زهرا: گلشید من تن ماهی رو گذاشتم بجوشه پس حواست باشه.

ندا: مگه غذا رزرو نکردید که سحر میخواید تن ماهی بخورید؟ تشنتون نمیشه؟

من:نهههه، کی باقالی پلو خوابگاه رو میخوره؟ بعدم چیکار کنیم مجبوریم فعلا گزینه ی دیگه جز تن ماهی رو میز نیست.

ندا: مننننن میخورم

نسترن: تو شاهکار خلقتی😂😂

اتاق ساکت میشه و منم میرم تو مجازی.

سرمو میارم بالا و با دیدن ساعت دستم محکم رو پیشونیم فرود میاد:(

با سرعت نور میدوم تو آشپزخونه و به به، بههه بههههه

سقف آشپزخونه با تکه های زیبای تن ماهی تزئین شده بود😅😅

دوباره با سرعت نور پله ها رو میدوم و میرم طبقه دو( انقدر دچار شوک شده بودم حتی از آسانسور هم استفاده نکردم)

در آمفی تئاترو باز میکنم،، فضا کاملا تاریکه و فیلم خلیل کبابی داره پخش میشه، میرم جلو و بچه ها رو پیدا میکنم.

من با چهره ای نگران: زهرااااا؟؟

زهرا: یا ابالفضل چیشده چرا رنگت پریده؟

من: تن ماهی...

زهرا: ترکید؟؟؟

من: بدبختانه:/

بچه ها:😂😂😂😂😂

زهرا: عیبی نداره بابا😂😂بیا بشین الان فیلم تموم میشه میریم تمیز میکنیم.

پریسا: بچه های دیگه تا الان هزار بار تن ماهی ترکوندن یبارم ما😂😂

( از بس بچه ها تن ماهی ترکونده بودن که مستخدم خوابگاه شاکی شده بود و سرپرست خوابگاه هم گفته بود هر کی بترکونه باید خودش تمیز کنه)

لحظاتی بعد

من و زهرا طی به دست در حال تمیز کردن آشپزخانه😅


نتیجه ی اخلاقی: امان از فضای مجازی، اماااان.

حرف مامانا حقه که میگن ایشالله گوشیت بسوزه:D


پ ن ۱: اسامی مستعاره ولی مشابه اسامی واقعی انتخاب شده.

پ ن ۲: توضیحی در رابطه با پتوبازی خواستید در خدمتم: P

پ ن ۳: اگه دوست داشته باشید بازم از این زنگ تفریحا بذارم؟

پ ن ۴: سرماخوردم:(( از امروز صبح که از مسافرت برگشتیم گلوم میسوخت که الان کاملا بهش مطمئن شدم، لعنت بر سرملخوردگی در تابستان:(



  • ** گُلشید **
عالی بود😂😂
واقعا هم حق با ماماناست😂😂

بازم بزار
مرسی عزیزم😅
😂😂

چشم:)
خواهش
بی بلا;)
:)
پتو بازی چیه دیگه؟؟؟
البته ما یه بازی داشتیم جنگ مجله قبیله توسان 😂 گمونم شبیه اون باشه!
تن ماهی: غذای مخصوص مجردی ؛)
تو کامنت بعدی توضیح میدم
این دیگه چجوریه؟؟اسمشم نتونستم درست بخونم😅
:))
خیلی خنده دار بود ^_^
پتو بازی دیگه چجوریه بگید شاید بکار اومد 😂😂😂
همیشه به خنده:)

اهممم😅😅عرضم به حضورتون که تعداد هرچی بیشتر باشه بهتره:)
تعداد پتو ها هم متناسب باشه:)
یه نفر از اتاق میره بیرون و بقیه به اشکال مختلف و کنار هم زیر پتوها قرار میگیرن 😅😅بعد اون فرد رو صدا میزنن بیاد تو و حالا باید هر کی رو از رو پتو تشخیص بده کیه😅اتفاقایی که میفته خیلی خنده داره
:)

:)
چه مختصر
آخییییی چه بامزه😅😂😂
یادمه اینو تووب اسی م تعریف کردی ولی بازم برام خوندنش لذت بخش بود😍
دمت گرم بازم بنویس ازاین خاطره ها بامزه...

یاد ماجراها دانشجوییم افتادم😅😂
ولی بسکه همه رو تووب اسی تعریف کردم فکر میکنم بی مزه شدن دیگه نمینویسم ازشون😅
آره تعریف کرده بودم ولی اوندفه فقط تو و آشنا بودید فکر کنم:)
چشم

نه بابا بنویس، همه که نخوندن
چشمت بی بلا😘

دوران دانشجویی کلاً باحاله بخصوص اگه اکیپی باشه‌..
خوابگاه که ماجراهاش بیشتره
خوشبحالت😅

شاید منم نوشتم از سوتیا زمان دانشجویی😅
آره دوران باحالیه، حیف که تموم شد:/

بنویس حتما:)
:)))))))))
:)
گلشید زیارت قبول باشه البته اگه ما رودعا کرده باشی 😆😆😂😂
شوخی کردم کربلا روزیت بشه ان شاءالله 

پستتم خوب بود👍👌👏👏👏

خیلی ممنون سلامت باشید
بله دعا کردم اگه مقبول باشه.
ممنون انشالله، همچنین قسمت شما بشه

ممنون:)
نه آقا پتو بازی مارو درجا مشخص میکنه ولی باحاله یادم باشه خوابگاه رفتنی حتما با بچه ها بازی کنیم :)))
دیگه اینکه جونم برات بگه جنگ مجله قبیله توسان :) یجور بازیه که یادته مجله رشد نوجوان میدادن؟؟ بعد ما هرکدوم نفری سهم خودمونو برمیداشتیم لوله میکردیم میزدیم تو سروکله هم خخخخ میزدیمااا ینی من خودم یجا از مچ دستمو بچه ها زدن با اینکه بیشتر از شیش ماه میگذره ولی ردش مونده:) البته دست من سنگگین تر از بچه هاس امیدوارم ناکارشون نکرده باشم !
آره کسی زرنگ باشه راحت میشه تشخیص داد ولی اگه به شکلای مختلف بری زیر پتو سخت میشه تشخیصش:) کلا بازی باحالیه.
وااای خخخخخ چه بازی ای:)
پتو بازی چی هست؟:))))
بالاتر توضیح دادم.در جواب کامنت جوون تنها:)
ئه اینجوریه پس. تو ذهنم این شکلی بود که با پتو هم دیگه بزنید .یعنی یکی رو داخل پتو بپیچین و مثل نمدمالی کارشو بسازید:))) ما هم عجب افکار شومی داریما:/
شما پسرا ذاتا اینجوری هستید:))
کامنت اسی خان رو بخونید دقیقا همچین بازی ای وجود داره:)))
چه خوب. من خوابگاه را تجربه نکردم.
حسودیم شد. همان بهتر که تن ماهی ترکید.
آره حیف شد که تجربه نکردید
چون واقعا خیلیییییی خوب بود:)
) صرفا جهت فخرفروشی😅)

چرااا؟؟
فقط ضرر مالی و تلاش جانی نصیبمون شد، چون یه تن ماهی دیگه داشتیم دوباره گذاشتیم:)
جالب بود :))
تشکر:)
سلام
تصور منم از پتو بازی همون کتک کاری بود :)
در مورد تن ماهی و این خراب کاری ها که تو خوابگاه پسرها طبیعیه. من خودم یکبار اول صبح پاشدم قوری گذاشتم رو گاز ولی یادم رفته بود اب بریزم توش کل سالن بو سوختگی برداشته بود :)

سلام
میگم که، شما آقایون کلا اینجوریه تصوراتتون:)
ای واااای😂😂😂
یبار یکی از دوستای ما هم که اخر هفته ما خوابگاه نبودیم کتری رو گذاشته بوده رو گاز نزدیک یه نصفه روز مونده بوده
شنبه رفتیم دیدیم کتریمون مثل کتری معتادا سیاه شده😂😂
:))
:)
خیلی خوش اومدید
ممنون^^🌹
خواهش میکنم🌸🌸🌸

من فکر کردم پتو بازی اینه یه نفر زیر پتو هست و بقیه میزنن 😂😂

ولی بازی جالبیه😊😍

تو تنها دختری بودی که تصورت از پتو بازی مثل پسرا بود😅
معلومه حسابی شیطونی😂😂

واقعا 😁😁😁

پیش خودم گفتم حسابی همگی کبود شدین 😁😁😁

نه نمیشد اینکارو کرد😂دوتا دماغ عملی داشتیم یهو میزدی نابود میشدن😁😂

وای وای 

همون بازی شما بهتره 😁

یه بار امتحان می کنم ببینم چه جوریه 

😂😂

باحاله:)

جشن پتوی خوابگاه ما کجا و پتو بازی خوابگاه شما کجا...

یکی از بچه ها طفلک هنوز از ویلچر استفاده می کنه :))

:)))
بله شکی نیست که اصلا قابل مقایسه نیست:)
واسه ما فوق سوسولیه:)
خدا شفاشون بده:)

وای من فکر میکنم برخلاف اینکه میگن زندگی خوابگاهی سخته اما هم شیرینه هم تجربه خوش باشید تا ان شاء الله ماهم قبول شیم بریم خوابگاه :)

نه بابا خیلییی هم خوبه:)
میدونی خیلی بستگی به خوابگاه و هم اتاقیا و چیزای دیگه هم داره ولی در کل در کنار سختیاش کلی شیرینی و مزیتای دیگه هم داره.
من که فعلا تموم شده تا ببینم شاید امسال دوباره واسه ارشد خوابگاهی بشم:)
ان شالله بهترین رشته و بهترین جا قبول میشی:)

ممنونم امیدوارم هم شما قبول شی وهم من:)

 

ان شاالله:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan