چالش آینده من


پشت پنجره وایستادم و به آسمونی که تو تابستون نیمه ابریه نگاه میکنم؛همیشه عاشق هوای ابری و نیمه ابری بودم.
فکر و خیالاتم منو به گذشته برده،به روزهایی که واسه خیلی چیزا غصه میخوردم و حالا به لطف خدا همشون حل شدن.
صدای زنگ در از افکارم بیرون میکشدم،درو باز میکنم.
پسرم که به تازگی ۱۳ سالش تموم شده نفس نفس زنان و با شیطنت سلام میکنه و میاد تو.(از کلاس ورزش برگشته،نمیدونم چه ورزشی هر چی که خودش دوست داره 😊)
_سلام پسرم خسته نباشی.
_ممنون مامان،این دختر تنبل هنوز خوابه؟(و به سمت اتاق میره تا طبق معمول خواهرشو اذیت کنه)
صداشو میشنوم که میگه:
_تنبل پاشو چقدر میخوابی؟خجالت بکش چند وقت دیگه ۹ سالت تموم میشه،اونوقت با این خوابالویی تو چطور خواستگار راه بدیم.
از حرفش خندم میگیره(با خودم فکر میکنم دخترم این عادت خوابالوییش مثل دوران مجردی خودمه) و همینطور که میخندم به سمت تلفن میرم و به مادر جان زنگ میزنم و بعد از احوال پرسی مجددا سفارش بچه هارو بهش میکنم و ازش تشکر میکنم.
آخه قراره امروز من و همسر جان به اردوی جهادی بریم،از وقتی که بچه ها به دنیا اومده بودن دیگه نتونسته بودیم به این اردو ها بریم ولی الان بعد مدت ها دوباره قسمت شده بود.
واسه کار هم خیالم راحته،من که کارم تدریسه (شغلی که رویای همیشگیم بود)و تو تابستون مشغله کاری ندارم،همسرجان هم این چند روز رو مرخصی رد کرده واسه خودش.
لپ تاپ رو باز میکنم و یه سر به جمع دوستای قدیمی مجازی میزنم.دوستانی که سال ها بود تو مجازی با هم در ارتباط بودیم و بهترین دوستای هم شده بودیم.
بالاخره همسرجان هم از راه میرسه،به استقبالش میرم و بچه ها هم همینطور.به گرمی بهش سلام میکنیم وبا یه نگاه عاشقانه و همراه لبخند بهش خسته نباشید میگم و اونم همراه با نگاه مهربونش متقابلا ازم تشکر میکنه دخترخانم هم که طبق معمول شروع میکنه به لوس کردن خودش واسه باباش.
بعدش هم قورمه سبزی ای که با چاشنی عشق درست کرده بودم رو کنار هم میخوریم.
بالاخره وقت رفتن میرسه،همگی اماده رفتن میشیم،من و همسر جان بچه ها رو میبوسیم و من به دخترمون و همسرجان هم به پسرمون،نکات و سفارش های لازم رو گوشزد میکنیم.
بچه ها رو به مادرجان و پدرجان تحویل میدیم و خداحافظی میکنیم،موقع رفتن دوباره به چهرشون نگاه میکنم،با لبخندشون بهم اطمینان میدن،اطمینان از اینکه درست تربیتشون کردیم،همیشه بهشون یاد دادیم که هیچ وقت نذارن ترس و نگرانی بهشون غلبه کنه،همیشه قوی و مقتدر باشن و اینو بدونن که تا وقتی اون بالایی هست،ترس و غم معنی نداره.
یه نگاه به همسرجان میندازم و اونم همین طور و یه دفه میزنیم زیر خنده.نگاه وخنده ای که گویای خیلی حرفاست و به یاد روزهای اول زندگی مشترک،سفر دو نفره رو آغاز میکنیم.
+هممون میدونیم که زندگی معمولا طبق خواسته ما پیش نمیره و هزاران بازی متفاوت سرمون پیاده میکنه،ولی هممون یه رویایی از آینده تو ذهن داریم،اینم بخشی از رویای من بود.
+دعوت شده توسط خواهر و دوست عزیزم،فرشته روی زمین.
  • ** گُلشید **
عزیزم، امیدوارم رویات از زندگی به حقیقت بپیونده:))))
:)))
ممنونم عزیزدلم.
تو هم تو رویام بودیاااا.اون قسمت جمع دوستای مجازی:))

ایشالا که دوستای مجازی هوبی باشیم، ارزوی قلبی منه 💖
انشالله:))
💖
خیلی قشنگ بود . عکسش هم خیلی بهش میاد .
انشالله موفق باشی نفسی 
قشنگ دیدی و خوندی:)
خیلی ممنون عزیزم.همچنین
خواهری♡
خیلییی قشنگ بود ..بسی خوشمان آمد... : )
انشاءالله خیلی زود مشکلات حل میشن و فراموش میشن و کلی اتفاق خوب جاشونو میگیره...
میبینی چقدر این دخترا لووسن ؟!! : )))
راستی گلشید جون لینک پستتو ، به لینک پایین بفرست...
rgon299.blog.ir/post/938#comment-jdr3vZfPyo4
قشنگ خوندی عزیزم :)
انشالله که مشکلات همه حل بشه.
آره ولا چقدرررر لوسن این دخترا:))))

باشه خواهری میذارم.
اینا همش رویاپردازیه:)
خیالت راحت . هیچ کدومش به واقعیت نمیپیونده.:)))


این لنگه کفشم کوووو:))

خب منم که گفتم رویاپردازیه آقای نخبه.
به حقیقت میپیونده حالا میبینی:)
من هر وقت به آینده خودم فک میکنم
چیزی جز معتاد شدن نمیبینم:)
تو هم نهایتا سرهمون چارراهی که من قراره روزنامه بفروشم
دست فروش میشی :)
وااااای
خدانکنه
من به آینده خوشبینم:))

چه قشنگ و دوستداشتنی 😍😍😍

خوب اردو جهادی هم شده بخشی از فانتزی ها😍😅😅
ان شالله قسمت بشه اونجا همو ببینیم😘😂😂😂
ولی تو رویاهای من دخملای مو طلایی و خرگوشیم دوقلو هستن😍😅😅
مثل شما خواهرشوهرام🙈😍😅😅
برم اردو میسپارم خواهرزادم بیاد باهاشون بتزی کنه😍😅😅
ارمین هم که برادرزادمه و اون موقع دکتر شده و سفارش دندون طلامو میزنه😂😂😂😂
دوستیمون پایدار با آرزوی بهترین رویدادها و ثبت بهترین خاطره ها...😍😍
دوست مجازیتون آشنا 🌹

خخخخ اره واقعا فانتزی شده.
چه باحال میشه همدیگه رو ببینیم😂😂

چه فانتزیایی داری تو😍
خواهری همینجا دعوتت میکنم به چالش.دوست داشتی شرکت کن😊
چالش؟!🤔😁
بله چالش😁
تو هم ایندتو بنویس تو یه پست😊
فرشتم هم دعوت کرد! دارم مینویسم😄😅😅
عهههه پس منتظریم😊
سلااام 
خیلی جالب بود و صد البته مثبت! 
امیدوارم لحظه های پر از شادی برات رقم بخوره👦😍
ممنون عزیزم.
مثبت بود؟؟دیگه اینجا خانواده رفت و امد میکنه باید مثبت مینوشتم😁😉
همچنین
سلام و علیکم
ظاهرا این متن ها همه جا هست ! باز اینو میشه داد کابو خوند فقط اون قسمت نگاهشم قیچی کنیم اکی هست :)

موقعی که شوهر اومد ظاهرا فقط نگاه صورت گرفت بعد موقع رفتن شما و همسر بچه ها رو بوسیدید! البته میدونم وزارت ارشاد بیشتر از این اجازه نشر نمیده

بعد نگاه به هم کردید زدید زیر خنده ! 

یک نکته ای هم دیدم امیدوارم تا اون موقع ایران اباد شده باشه که نیاز به اردو جهادی نباشه
سلام آقا آرش خوش اومدید
بله یه چالشه همه جا راه افتاده
😂😂😂دیگه واقعا بیشتر از این دستم باز نبود.
تازه اون نگاه و خنده رو هم حذف میکردم دیگه ظاهر زندگی خیلی خشک میشد و همه از ازدواج فراری میشدن😂😂

انشالله که همینطور بشه و نیاز به اردوی جهادی نباشه.اونوقت دوتایی میریم شمال😂
کامنت من کو؟😐
کامنتت هست که گلم😂
وایییی😅😅😅😅
من فکر کردم عین‌وب خودم اخرین کامنت پایین صفحه هست 🙈😅
اره دیگه مثبت مثبت بود خخخ 
اشکال نداره پیش میاد😂

میخوای ورژن منفیشو برات جدا بنویسم😂😂
ارهه 
فقط سریعتر بنویس که‌دارم تبعید میشم 😐
تبعیییید؟؟

واقعا بنویسم؟؟😅
من که مشتاقم 😍😂😝
اره اونم چه تبعیدیییی 😑
باش عزیزم مینویسم برات😉

اشکال نداره دیگه زیادم تا کنکور نمونده.انشالله این مدت باقیمونده رو استفاده کنی
عزیزم خیلی قشنگ بود😍
انشاالله به خواسته هات وایده آلات برسی😘

منم همون موقع نوشتم ببینم چی تو سرمه شاید باورت نشه خودمم نمیدونستم چه ایده آلی دارم تا تصمیم گرفتم بنویسم
 خصوصی میفرستم فقط تو بخونی😅
من نوشتنم اصلا خوب نیست😑

مرسی عزبزدلم.
همچنین امیدوارم تو هم به خواسته هات برسی😘
قربونت مرسی عزیزم😘
آره۴تا بچه😅به من باشه دلم میخواد یه مهدکودک بچه داشته باشم😅
ولی بقول توخیلی سخته رویاست دیگه گفتم بذار تو رویا فکرشو کنم حداقل😅
اخلاق خوب صبح منو شوهرمم رویاست😅😂😂😂


آره ورژن منفیتو برام بفرست بخونم مشتاقم ببینم چطوریه😁😍
😂😂
انشالله که رویای حقیقی بشه😍

باش الان میفرستم😉
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan