پراکنده نوشت ۲

به مریم عزیزم قول داده بودم این پست رو بنویسم.

خب قراره که از اعتیاد ها و وابستگی ها و وسواس هام بگم.

یادمه شدیدترین اعتیادی که تو عمرم دچارش شدم، اعتیاد به رمان خوندن بود، از دبیرستان شروع شد و کم کم اوج گرفت، سال چهارم به خاطر کنکور فقط یدونه تونستم بخونم ولی به محض اینکه کنکورو دادم دیگه فقط کارم شده بود رمان خوندن تازه اونم تو گوشی:(

حالا اون وسط یه خواب و یه غذا هم داشتم:)

طوری که یه رمان ۶۰۰ صفحه ای رو یه روز و نیم تموم میکردم:( 

خلاصه تابستون که تموم شد سر عقل اومدم و شروع به ترک کردم و الان دیگه سه سال پاک پاکم:)

در حال حاضر به چیز دیگه ای اعتیاد ندارم، البته به وبلاگ هم داشتم اعتیاد پیدا میکردم که کنترلش کردم.

در مورد وابستگی هم خب میتونم بگم به همه چیزها و کسانی که علاقه دارم تا حدودی هم وابستگی دارم ولی در حدی نیست که به چشم بیاد، نمیدونم طی این چندسال اخلاقم تغییر کرده یا هر چی دیگه زیاد وابسته نمیشم. ولی خب هنوز وابستگی به خانوادم کمی زیاده...

به گوشیم تا حدودی وابستم چون باهاش خیلی کارا انجام میدم از کتاب خوندن و درس خوندن و وب گردی گرفته تا کارای دیگه...

به ناهار برنجی هم وابستم:) اگه ناهار برنج نخورم انگار اون روز غذا نخوردم:)

از وسواس هام بگم که اینم خوشبختانه به چیزی وسواس آنچنانی ندارم ولی شاید بیشترینش وسواس بودن روی اتوی لباسمه:/ یعنی اگه تو یه روز چندبارم بیرون برم باید قبلش چادرم رو اتو بزنم و بدون کوچکترین چروکی باشه.

بعضی وقتا تو درسای حفظی دچار وسواس میشم ، اصلا من چقدر از درسای حفظی بدم میاد:/

دیگه هر چی فکر میکنم چیزی یادم نمیاد.

امروز بالاخره آخرین امتحانو دادیم و تمام:)

اصلا فکر نمیکردم انقدر امتحانمو خوب بدم، شایدم دچار وسواس شده بودم.

دیروزم با دوستام  دو ساعت حرف میزدیم یه ربع درس میخوندیم :) این شد که تا دو شب بیدار بودیم و طبق معمول اون آخرا هی در حال حذف مطالب بودیم و دلداری میدادیم همدیگه رو که نه بابا این مهم نیست نمیاد ولش کن:)

امروز همه چی تموم شد و هر لحظه داشتم آخرین بارها رو مرور میکردم.

آخرین امتحان، آخرین عکسای یادگاری، آخرین حرفها و خنده های دسته جمعی، آخرین ناهار خوردن تو سلف ، اخرین روز زندگی خوابگاهی و ...

نمیدونم چرا لحظات آخر و موقع در آغوش کشیدن دوستام و خدافظی اصلا گریم نیومد:( ولی میدونم بعدها با یادآوری خاطراتمون حتما گریم میگیره.

فردا و پس فردا شب جشن عروسیه و چه تفریحی شیرین تر و مفرح تر از عروسی اونم پایان امتخانات:))

یادمه اون روزی که کنکور دادم هم دقیقا شبش عروسی بودیم.

شروع و پایان تحصیلم همراه با جشن عروسی بود:)

امروز وقتی داشتم برمیگشتم از غرفه های ۵۰ درصدی کتاب تو مترو،  کتاب " آیا تو نیمه ی گمشده ی من هستی؟" رو خریدم. از زمستون قرار بود بخرم ولی نشد.

حالا معلوم نیست اصلا این نیمه کی پیداش میشه، اصلا پیداش میشه یانه:)

ولی حالا ما وظیفه ی افزایش اطلاعات خودمونو انجام میدیم:)

دیگه اینکه از تاکسی که پیاده شدم حواسم نبود زیر پام یه چاله بود و منم کلی وسیله دستم بود و نصفه نیمه خوردم زمین و فقط پای راستم خم شد و خورد رو زمین.

واقعا شانس آوردم. اونوقت با پای گچ گرفته مگه میشد رفت عروسی؟؟ واای خدایا شکرت

میدونم زیادی حرف زدم:) پوزش

دهه ی کرامت بر همگی مبارک.

دخترای گل عزیز روز همتون مبارک:)

کنکوریای عزیز با آرزوی موفقیت برای همتون.

 

  • ** گُلشید **
سلام :)
خوش بگذره ان شاءالله
ان شاءالله همه موفق باشن

+ بازم تبریک :)
مجددا سلام:)

تشکر از شما.
ان شاالله شما هم موفق باشید.

ممنون
 امروز حسابی کلمه ی تبریک تو وبا نوشته میشه:)
گلشید بعد از اون قضیه که رسید دستت

تغییری تو روحیاتت یا زندگی اتفاق افتاد؟
هعععععیییی...
نه والا
پنجشنبه ۱۳ تیر ۹۸ , ۱۱:۱۳ فرشته ی روی زمین
تموم شدن درست مبارکککک : )
منم معتاد این رمان خوندن بودم : ) یادش بخیر با جمعی از دوستان ، چقدر شیفته ی رمان گناهکار بودیم : ))) ..واقعا اون روزای اول ترک خیلی سخت بود
ممنون عزیزم❤
آره با دوستام هم کلی رمان ها رو نقد و بررسی میکردیم.
گناهکارم قشنگ بود:)
اره خیلییییی
تبریک میگم بابت فارغ التحصیل شدنت.

روز دختر هم بهت تبریک میگم.

مرسی بابت پستت.

ودر اخر تف تف به گرما :))
مرسی عزیزم😘

خواهش میکنم:)

نمیدونم ربطش به پست چیه ولی واقعا تف😂😂
ایشالله که یه شیر پاک خورده ناقص العقل پیدا بشه و با شما کامل العقل بشه. 
نگاه کن... هنوز نه به باره نه به داره، اصلا معلوم نیست کیه، چقدر غیرت داره سرش؟!
باشه بابا.. باشه..
ناقص العقل😂😂

بله که باید سرش غیرت دلشت:) ناسلامتی نیمه ی گم شدست هاااا:)
ولی نمیدونم بی تربیت تاکی قراره گمنام و مفقود الاثر باشه😂
گلشید تبریک میگم خوب راحت شدیا
هلو هم تبریک میگه 
گلشید حواست به تابستونت باشه اول مهر یه دفترکامل از(تابستان خودرا چگونه گذراندی) ازت میخوام 😂😂
ممنونم ازتون
هلو خانم هم لطف دارن.
اوه اوه خطرناک شد😂😂
محیا درجستجوی پست تولد فرشته...:) 
هرچی باخودم کلنجار رفتم نیام،نشد...مشکل من نباید باعث بی تفاوتیم نسبت به اونایی بشه که دوسشون دارم...
اول اومدم اینجا خونه نبودید:D 
نه یعنی چیزه:P تولد اینجا نبود رفتم پیدا کردم مکان پارتیو:P 
یعنی چیزه منظورم همون جشنه:P 
تبریک گفتم به فرشته برگشتم اینجا
اینا مقدمه بود:) 
حالا سلام عشقم😘
الان فک کنم عروسی باشی
انشاالله خوش بگذره😍😍😚
 فارغ التحصیلیتو تبریک میگم عزیز دلم😘
انشاالله کلی اتفاق خوب برات رقم بخوره😍
روزتم مبارک😘

اگر دیدی محیایی خل شده از رفتن میگه بدون شیدا شدهو هذیون میگه:) 

مرسی استعداد:/ 
شعرم بلد نیستم بگم:( 

سلام عزییییییزم😍😍😍
باورم نمیشه اومدی😍
خوشحالم برگشتی😘
خوش گذشت جات خالی😊
ممنونم عزیزم ان شالله همچنین😘

خل نشدی تازه هدایت شدی که برگشتی:)

جمعه ۱۴ تیر ۹۸ , ۰۱:۱۷ برزآویا •••
روزتون مبارک
خیلی ممنون:)
سلام
تبریک میگم

سلام 
ممنونم آقا آرش
من هم به معتاد معتاد به گوشی و رسانه و اینترنت!!!! 
:)
قسمت اتوی چادر رو روش کار کنین خوبه. ^_^ 
یه بار بدون اتو برید جلوی دوستتان ببینید چند نفر ایراد می گیرن^_^ 
اتفاقا اونا هر دفعه بهم میگن تو زیادی حساسی بابا ولش کن:)

خیلی خوش اومدید
سلاااااااام چطورییییی؟؟؟؟؟
ای وای اتو ای وای😭 من هر سری که کلاس میرفتم میشستم رو صندلی برا کلاس بعدی باید پایین مانتومو اتو میکردم.....
واااای رمان! گناهکار، ذهن خالی، بانوی قصه، ببار بارون، تقلب اینارو چند بار خوندم...
من خیلی شوک شدم، حالا احتمالا بنویسم، اصن انگار همه چیو میبینم و نمیبینم:///
بخاطر همون چند روزی خیلی آفتابی نبودم..
گلشید یه راهنمایی میکنی منو؟؟
سلام عزیزم فدات بشم تو چطوری؟
وای وای دوباره دلم رمان خواست:/
چرا عزیزم چی شده مگه؟
این چند روز نبودی گفتم لابد داری بعد کنکور استراحت میکنی...
آره چرا که نه بگو ببینم چی شده؟
يكشنبه ۱۶ تیر ۹۸ , ۱۳:۳۰ محمدامین آقایی
سلام وبلاگ قشنگی دارین
خوشحال میشم به اشعارم سر بزنید
سلام ممنون لطف دارید
چشم حتما
ببخشید گلشید رفتم بیرون الان اومدم...
میدونی غصه که میخورم طبیعتا اما تصمیم گرفتم شاد باشم چون کم کمش هنوز ۷-۸ سالی قراره درس بخونن بالاخره زحمتام امروز به درد نخوره چهارسال بعد کع میخوره..
ببین مم گفتم ۵۰ اش دست منه و ۵۰ اش دست تقدیر و پیشونی نوشت الان من از پنجاه خودم مطمئنم باقیشو میسپرم دست خدا شاید قراره به جای رسیدن به این خواستم به یه سلامتی کامل یا هر موفقیت دیگه ای برسم که خیلی با ارزش تر باشه پس لزومی نداره تو کار خدا دخالت کنم..
ایشالا همگیمون به خواستمون میرسیم❤❤
احسنت عزیزم خوشم اومد از طرز تفکرت
انشالله که اون ۵۰ دست خدا هم بهترین میشه برات

وبلاگ خیلی قشنگی داری

به وبلاگ ما هم سر بزنید لطفا


ممنون از لطفتون
چشم حتما
بسیار ممنون
خواهش میکنم:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

یک جرعه لبخند

دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم‌خوار من گردی

از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

"عراقی"

Designed By Erfan Powered by Bayan